مونتاژ دیالکتیکی به چه شکل است؟
در بخش اصطلاحات سینمایی، هر هفته به تشریح یک موضوع، مفهوم، اصطلاح و واژه پرکاربرد در نقد و مطالعات سینمایی خواهیم پرداخت. در این نوبت به توضیح اصطلاح مونتاژ دیالکتیکی و کاربرد آن در آثار سینمایی مختلف می پردازیم.

هر جا نامی از مونتاژ دیالکتیکی میآید، سریعاً اسم فیلمساز روسی سرگئی آیزنشتاین تداعی میشود. آیزنشتاین به همراه چند فیلمساز روس دیگر اعم از لف کولهشف، ژیگا ورتوف، وسیوالاد پودوفکین و… جنبشی را در سینما راه انداختند که امروزه آن را با مونتاژ شوروی میشناسیم.
اما یکی از مباحث مهم این جنبش و شخص آیزنشتاین مونتاژ دیالکتیکی بود که در مقابل روش مونتاژ تداومی گریفیث (فیلمساز آمریکایی) قرار میگرفت. در مونتاژ دیالکتیکی پلانها بجای اینکه بصورت تواتر و سری در کنار هم قرار بگیرند، با تغییر ضرباهنگ و دگرگونی فضا و حتی مکان در برابر هم مونتاژ میشوند.
آیزنشتاین این روش را در اسلوب و فرم سینمایی خود برای بالا بردن ضرباهنگ و به وجود آوردن یک تداوم از پس تصادم پلانها مورد استفاده قرار میداد. در مونتاژ دیالکتیکی گاهی فضا و زمان و ساحت کاراکترها میتوانند در گوناگونی صرف بصورت متضاد یکدیگر دربیایند و از دو حالت گوناگون یک حس همسانسازی در دل فرم به وجود آورده تا مخاطب ذهنش بصورت همزمان جریان و تم فیلم را برایندسازی ساختاری نماید.
آیزنشتاین برای توضیح مونتاژ دیالکتیکی میگوید که او این مکانیسم تکنیکی در تدوین را از امر دیالکتیک در فلسفهی هگل و کارل مارکس وام گرفته است. بنابر بر نظریه هگل تمامی پدیدهها با دیالکتیک است که یک ذات کنشگر به خود میگیرند و مارکس این کنشگری را مقدمهای بر فرماسیون گرفتن خودآگاه در بستر راهبردی فردیت به سوی جمعیت قلمداد میکند.
در امر دیالکتیک به زبان ساده ما با تز و آنتیتر طرفیم؛ تز یک قطب از راهکار و یا پویش پدیده است که در برابر قطب مخالف خود یعنی آنتیتز قرار میگیرد، حال با دیالکتیک شدن و تصادم این دو، لایهی سومی به نام سنتز اتفاق میافتد که هم برآیندی است از جمع ضدین و هم تجمیعی است از فاکتوریل هر دو قطب که در مرتبهی نهایی یک موقعیت جدید را ایجاد مینماید. حال آیزنشتاین این تعریف فلسفی را وارد خوانش تکنیکی از سینما میکند و همین مکانیسم دیالکتیک را برای پلانها و نماها و سکانسها، پیادهسازی فرمیک انجام میدهد.
فرآیند تصادم در مونتاژهای آیزنشتاینی یا همان دیالکتیکی به صورتی است که ما در کلیت یک سکانس با مجموعهای از پلانهای متضاد ولی چفت شده به هم و یا به بیانی متصادم شده (برخورد شده) با هم روبرو هستیم که این اضداد، حالت سومی برای خودآگاه مخاطب به وجود میآورد.
برای مثال سکانس مشهور پلکان اودسا در فیلم «رزمناو پوتمکین» که از یک طرف شاهد آرامش و آهستگی سربازان دژخیم هستیم و از سوی دیگر فرار و کشتار مردم بیگناه بر روی پلههای سنگی؛ حال تصادم این دو فضا یک حالت سوم (سنتز) برای مخاطب ایجاد میکند که اساساً چگونه سوژهی خشونت میتواند کنشگرایی ایجابی و سلبی به صورت توامان داشته باشد که همهی اینها برآیندی است در دل مکانیسمی بنام مونتاژ دیالکتیکی.
بعدها و حتی تا به امروز سبک مونتاژ دیالیکتیکی در سینما کاربردهای زیادی دارد. از هیچکاک گرفته تا ژان لوک گدار و دیوید لینچ و لارس فونتریه از این روش برای فرم بخشیدن به سبک روایی و خوانش بصری آثارشان استفاده میکنند.