معرفی بهترین مستندهای یک دهه اخیر جهان
در یک دهه اخیر مستندهای بسیار زیادی در سینمای ایران و جهان ساخته شده اند که موفقیت های بسیار زیادی را برای عوامل خود کسب کرده اند. این هفته منتقدان ما به معرفی مستندهای مورد علاقه خود از بین آثار یک دهه اخیر پرداخته اند.

در عصر دیجیتال که جهان سراسر در سیطرهی انبوه اطلاعات قرار دارد، یکی از معضلات همیشگی علاقهمندان به سینما انتخاب فیلم است. همه ساله در کشورهای مختلف، فیلم های بسیاری ساخته میشوند و فیلمسازان جدید از نقاط مختلف جهان سر بر میآورند و فیلمسازان قدیمی نیز در تکمیل گذشتهی درخشان خود، آثار جدیدشان را جلوی دوربین میبرند. از سوی دیگر تاریخ سینما با آن عظمت حیرت انگیز و تاریخچهی غنی خود در دسترس همگان قرار دارد.
امروز و با ظهور هاردهای کوچک، بیش از صد و بیست سال گنجینهی تمام نشدنی سینما در جیب ما جا خوش کرده و ما را به عیشی مداوم دعوت میکند. از آثار صامت تا ناطق، از سیاه و سفید تا رنگی و از کمدیها و وسترنهای کلاسیک تا فیلمهای مدرن و هنری، همه و همه به راحتی در جهان بیکران دیجیتال برای تماشا موجود است. در این هجوم اطلاعاتی، مخاطبان در بسیاری از موارد برای انتخاب فیلمها برای دیدن گیج میشوند و بین آثار متعدد سرگردان میشوند.
۱. کاتاسترویکا – Catastroika
نویسنده: محمد عنبرسوز
در روزگاری که صنعت فرهنگ بر تمامی حوزههای فرهنگ و هنر اثر گذاشته و موضوعات عوامپسند حتی سینمای مستند را هم تحت تاثیر قرار دادهاند، مستند «کاتاسترویکا» جریان افشاگرانهای را دنبال میکند که از یک مستندساز متعهد انتظار میرود. امروزه اغلب موضوعات جذاب سینمای مستند، به تولیداتی با محوریت مسائل سیاسی، مستندهای پرتره درباره سلبریتیها و مستندهای ورزشی، محدود شدهاند، اما «کاتاسترویکا» به دنبال آگاهیبخشی و مقابله با یک باور رایج نادرست، یا لااقل نادقیق، است.
«کاتاسترویکا» از معدود مستندهایی است که، در واکنش به تلاطمهای اقتصادی یکی دو دهه اخیر کشور یونان، تفسیری تازه از مسئله اقتصادی فراگیری به نام خصوصیسازی، ارائه میکند. این مستند، با استانداردهای بینالمللی و مناسب برای مردم کشورهای مختلف جهان ساخته شده و با بهرهگیری از پشتوانه پژوهشی قدرتمند، ریشههای این مسئله را در کشورهای دیگر هم دنبال میکند.
«کاتاسترویکا» به دنبال آن است که مخاطبان خود از نقاط مختلف دنیا را به بازنگری در باورهای اقتصادی خود دعوت کند و مردم را در مورد دفاع بیقید و شرط از خصوصیسازی و معرفی آن به عنوان تنها راه نجات کشورهای در حال توسعه، به فکر وادارد.
«کاتاسترویکا» در کیفیت تولید و فرم سینمایی نیز شرایط بسیار خوبی دارد و ضمن ارائه باسلیقه اطلاعات در قالب تصاویر زیبا و کارهای گرافیکی چشمنواز، از ضرباهنگ بالا و روایت سرپایی هم برخوردار است. این مستند چالشبرانگیز و افشاگرانه، شاید به لحاظ محبوبیت عمومی در بین تودههای مردم، چندان پرطرفدار نباشد، اما برای نخبگانی که با تفکر انتقادی آشنا هستند، میتواند اثری ارزشمند و قابل تامل باشد.
۲. خود زندگی – Life Itself
نویسنده: دانیال هاشمیپور
قدرت «خودِ زندگی» استیو جیمز، بیش از هر چیز به تلفیق دقیق تلخی و شیرینی زندگی پربار راجر ایبرت باز میگردد. در این مستند بیوگرافیکی تماشایی، فیلمساز با تمرکز بر لحظات دردناک و شخصی پایان عمر ایبرت که در اثر بیماری زمینگیر شده بود، مدخلی به دورههای مختلف زندگی او باز میکند و ما را با خصوصیات احتمالا معروفترین ریویونویس تاریخ سینما آشنا میکند.
لحظات تلخ راجر ایبرت در بیمارستان و در حالی که حتی قدرت تکلم خود را نیز از دست داده، به هیچ عنوان به سوی سانتیمانتالیسم سطحی نمیروند و از خلال آنها بیننده بیشتر با دوران موفق روزنامهنگاری او آشنا میشود. فیلمساز که حال از نعمت وجود یک راجر ایبرت سرحال و خوشصحبت محروم است، این فقدان را با مصاحبههایی از اطرافیان، دوستان، همکاران و منتقدان دیگر دربارهی ایبرت جبران میکند.
نقطه قوت اصلی «خود زندگی» این است که تصویری از ایبرت به همان شکلی که واقعا بوده میدهد. فیلمساز او را نه به عنوان منتقدی فرهیخته و عصا قورت داده، که اتفاقا در مقام شخصی شوخ و شنگ که کودک درون و شیطان وجودش همواره بیدار است به تصویر میکشد و این مسئله را بهتر از هر جا در سکانس مربوط به همکاری او در فیلم «پشت دره عروسکها» و البته کل کلهای بیپایانش با جین سیسکل میبینیم. «خود زندگی» بیش از هر چیز ثابت میکند که راجر ایبرت نه یک منتقد آکادمیک، بلکه سلبریتیترین ریویونویس تمام ادوار هنر هفتم بود.
۳. آتلان
نویسنده: سیدمحمد نیاکی
طی ۱۰ سال اخیر مستندهای خوب زیادی را در سینمای ایران و جهان دیدهام و انتخاب یک مستند از میان خیل آثار درجه یک سینمای نجیب مستند کاری بسیار سخت و به گمانم ناعادلانهای است. مگر میشود مشتی اسماعیل، در جستجوی فریده، دلبند، آوانتاژ،آتلان، پرزیدنت آکتور سینما، شبنامه، زنانی با گوشوارههای باروتی، از خون جون، با صبر زندگی و… را در سینمای مستند ایران دید و تنها یک انتخاب در میان این حجم از آثار خوب ایرانی و خارجی داشت. تنها راهی که این انتخاب سخت را شدنی میکند قرعه است که به نام آتلان معین کریمالدین افتاده است.
اگر بخواهم توصیفم را از مستند «آتلان» در چند جمله خلاصه کنم، مینویسم آتلان فیلمی است که ترجمه تصویری درستی برای این گفتار است ” وقتی داشتم تازه حرف زدن یاد میگرفتم، پدرم مجبورم میکرد بعضی کلمات رو بیشتر تکرار کنم، میگفت اینا باید تو مغزت فرو برن، یکی از اون کلمات که هیچ وقت از ذهنم پاک نمیشه، کلمه آتلانه. آتلان یعنی سوار اسب شو و رهسپار شو، یعنی همیشه با اسب باش. حالا من مجبورم بدون اسبم برگردم خونه”
از ویژگیهای بارز «آتلان» در خدمت گرفتن همهی عوامل فرمی برای فضاسازی است؛ از ترکیب صداهای صحنه تا موسیقی فیلم و تصویربرداری که در بیشتر صحنههای فیلم دچار خودنمایی نمیشود و در خدمت روایت فیلم است، از انتخاب علی گوگنژاد به عنوان راوی مستند و لحن نریشنگویی او تا کاشت درست و به جای موقعیتها و اتفاقات در طول فیلم مانند سکانس گفتوگوی سرسفره پیرامون پیشنهاد کِشیدن اسب و واکنشهایی که علی و پدر به طاهر دارند (کاشت موضوع تبانی) و تهمتها و اتفاقاتی که بعد از باخت “ناردانه” برای طاهر میافتد.
موارد متعددی از ویژگیهای بصری مستند را میتوان به عنوان یک نمونه از بیان تصویری درست در یک فیلم مستند مثال زد که بدون کلام و اضافهگویی، فضا و مفهوم سکانسهای قبلیاش را به نمایش میگذارد. مثلا تصویر یک اسب سر به زیر در هجوم قطرات باران درنقطه(flow) که بعد از سکانس دومین خروج ناموفق از دپار و باخت ایلحان و ناراحتی کریم و علی نمایش داده میشود، در چند ثانیه شرایط کنونی ایلحان را برای مخاطب با تصویر توصیف میکند.
۴. یک سال در زندگی اینگمار برگمان – Bergman: A Year in a Life
نویسنده: شهرزاد شاهکرمی
همهی سالهای زندگی هنرمندی همچون اینگمار برگمان بیشک پر است از لحظاتی اعجابانگیز که حتی اگر به آثار او چندان علاقهای هم نداشته باشید، تماشای آن زندگی منحصر به فرد، تجربهای ویژه است. چه رسد به اینکه همچون نگارنده دل در گروی سینمای برگمان نیز داشته باشید.
یک سال موردنظر این فیلم، اختصاص به زمان ساخت و نمایش شاهکار مهر هفتم دارد. بسیاری از بزرگان عرصهی هنر و ادبیات معتقدند که آثار شاخص خود را در درد و رنج جسمی و یا روحی خلق کردهاند. برگمان از ناراحتی معده رنج میبرد و معمولاً سر صحنه و یا به صورت معمول چیزی به جز یک بیسکویت خاص نمیخورد.
اگر لحظهای بیاندیشیم که برگمان در این درد و رنج مداوم چگونه آثاری همچون پرسونا، فریادها و نجواها و… را آفریده است، شاید به قدرت هنرمندانی هم چون او پی ببریم. برگمان گویی زاده شده تا فیلمساز باشد.
شاید باید برگمان بود تا بتوان از پس یک خانوادهی مذهبی، آثاری را بر پردهی سینما آفرید که مرز جنونآمیز میان شک و یقین را عریان سازد، همچون کشیش فیلم نور زمستانی. خانم «جین مگنوسن» کارگردان این مستند ارزشمند، بهدرستی نام فیلم خود را از مهمترین دورهی زندگی این کارگردان سوئدی برداشت کرده است؛ سال ۱۹۵۷ و زمان خلق اثری که مرگ را به چالش میکشد؛ مهرهفتم.