بهترین نقش آفرینی های برد پیت
برد پیت از جمله بهترین و پولسازترین بازیگران حال حاضر هالیوود است که فعالیت خود را از اواخر دهه هشتاد آغاز کرد. این هفته منتقدان ما به معرفی فیلم های مورد علاقه خود از بین آثار برد پیت پرداخته اند.

در عصر دیجیتال که جهان سراسر در سیطرهی انبوه اطلاعات قرار دارد، یکی از معضلات همیشگی علاقهمندان به سینما انتخاب فیلم است. همه ساله در کشورهای مختلف، فیلم های بسیاری ساخته میشوند و فیلمسازان جدید از نقاط مختلف جهان سر بر میآورند و فیلمسازان قدیمی نیز در تکمیل گذشتهی درخشان خود، آثار جدیدشان را جلوی دوربین میبرند. از سوی دیگر تاریخ سینما با آن عظمت حیرت انگیز و تاریخچهی غنی خود در دسترس همگان قرار دارد.
امروز و با ظهور هاردهای کوچک، بیش از صد و بیست سال گنجینهی تمام نشدنی سینما در جیب ما جا خوش کرده و ما را به عیشی مداوم دعوت میکند. از آثار صامت تا ناطق، از سیاه و سفید تا رنگی و از کمدیها و وسترنهای کلاسیک تا فیلمهای مدرن و هنری، همه و همه به راحتی در جهان بیکران دیجیتال برای تماشا موجود است. در این هجوم اطلاعاتی، مخاطبان در بسیاری از موارد برای انتخاب فیلمها برای دیدن گیج میشوند و بین آثار متعدد سرگردان میشوند.
هر چهارشنبه در بخش “فیلم محبوب من”، منتقدان ما در یک موضوع خاص به معرفی آثار مورد علاقهشان به همراه یک بررسی کوتاه از آن میپردازند. در این نوبت دانیال هاشمیپور، محمد عنبرسوز، شهرزاد شاهکرمی و عباس نصراللهی به معرفی آثار مورد علاقهی خود از بین آثار برد پیت پرداختهاند.
۱- هفت – Seven (دیوید فینچر)
نویسنده: دانیال هاشمیپور
در میان بازیهای پرتعداد برد پیت برای فیلمسازان مختلف، ایفای نقش او در قامت کارآگاه دیوید میلز در شاهکار افسانهای دیوید فینچر یعنی «هفت» به مانند الماسی گرانبها میدرخشد. این نقش آفرینی، خط بطلانی بود بر نظریهی آنان که برد پیت را بازیگر بیاستعدادی میدانستند که تنها به واسطهی خوش چهره بودن در نظام فیلمسازی هالیوودی مطرح و موفق شده است.
او در کنار مورگان فریمن و کوین اسپیسی، تبدیل به مهرههای اصلی شطرنج فینچر در ساخت «هفت» شد و تحت هدایت او یکی از بهترین بازیهای خود را رقم زد. پیت نقش دیوید میلز با تمام ایدهآلگراییها و خوی خشنش را به شکلی باورپذیر به تصویر کشید و توانست تضادی را با همکار دیگرش که در فیلم توسط مورگان فریمن ترسیم شده، شکل دهد.
احتمالا آیکونیکترین و به یاد ماندنیترین لحظهی «هفت» سکانس معروف «جعبه» در انتهای فیلم باشد که برد پیت از حقیقتی فلجکننده باخبر میشود. او در تردیدی شدید بین شلیک یا عدم شلیک قرار میگیرد و در آن لحظهی بینهایت برونگرایانه و احساسی، تسلطی شگفتانگیز از خود نشان میدهد.
او بدون اینکه ذرهای از جهان داستانی و نقش خود بیرون بزند و سویههای اگزجره بودن در بازیاش یافت شود، موفق میشود تا از این آزمون سخت، پیروز بیرون آمده و مسیر موفق کارنامهی خود را سال بعد با «دوازده میمون» و دریافت جایزهی گلدن گلوب کامل کند.
۲- بابل – Babel (آلخاندرو ایناریتو)
نویسنده: محمد عنبرسوز
برای بازیگرانی که عمدتا با بر عهده گرفتن نقشهای اصلی در آثار تجاری شناخته میشوند، معمولا پیشنهاد ایفای یک نقش کوچک ولی موثر در فیلمی متفاوت و هنری، میتواند یک فرصت طلایی باشد. کارنامه کاری برد پیت نشان میدهد که بازی در «بابل» برای او منشاء یک تحول اساسی بوده و مسیر این بازیگر را برای تبدیل شدن به یک هنرپیشه منعطف، تا یک سطح بالاتر، هموار کرده است.
«بابل» از چند جهت برای برد پیت فیلم ویژهای است. نخست آنکه فضایی متفاوت با آثار رایج در هالیوود دارد و اثری غیرهالیوودی به شمار میرود. در آن سالها شاید کمتر کسی ایناریتو را میشناخت، اما «بابل» فیلم جاافتاده و تاثیرگذاری از این کارگردان بود که برد پیت فرصت بازی در آن را قاپید.
ساختار «بابل» از چند قصه جداگانه تشکیل شده که به نحوی با هم مرتبط میشوند. این ساختار باعث شده که هر کدام از قصههای فیلم به صورت فشرده برگزار شوند. داستان سوزان و ریچارد، با بازی کیت بلانشیت و برد پیت، نیز یک قصه پرظرفیت و در عین حال کوتاه است که امکان اجرایی تاثیرگذار را در اختیار پیت قرار داده.
با انتخاب این نقش، برد پیت که اغلب به بازیهای طولانی و حضور پررنگ در فیلمهای بلند عادت داشت، فرصت آن را یافت که تمرکز بیشتری بر روی نقش نسبتا کوتاهش در «بابل» بگذارد. بدین ترتیب، کمیت نحیف بازی او در مدت زمانی کوتاه، با کیفیتی که عمق شخصیت ریچارد را هدف گرفته، همراه شد و شمه تازهای از استعداد این بازیگر را به نمایش گذاشت.
حوادث دراماتیک و موقعیتهای پرالتهاب موجود در فیلمنامه «بابل» هم دیگر آپشنی بود که در اختیار برد پیت قرار گرفت و او نیز به خوبی از آن استفاده کرد تا هم نقش باکیفیتی را ایفا کند و هم کارنامه بازیگری خود را یک پله بالاتر ببرد.
۳- ترور جسی جیمز به دست رابرت فورد بزدل – The Assassination of Jesse James by the Coward Robert Ford (اندرو دومنیک)
نویسنده: شهرزاد شاهکرمی
عنوان فیلم «ترور جسی جیمز به دست رابرت فورد بزدل» این نوید را به تماشاگر میدهد که در آن هیچ چیز مانند آثار معمول سینمای آمریکا نخواهد بود. بنابراین حضور برد پیت هم در فیلم واجد ویژگی متفاوت بودن است. برد پیت در نقش جسی جیمز ظاهر میشود و در همان ابتدای داستان ما میدانیم که او به قتل خواهد رسید و از سویی او مقابل کیسی افلک در نقش رابرت فورد قرار گرفته است و پیش از آغاز فیلم ما از سوگیری داستان نسبت به بزدل بودن فورد نیز آگاهی داریم.
به این ترتیب فضا و لحن فیلم، بازیگران را بر آن میدارد تا از سیمای شمایلگونهی خود بیرون آیند. همچنین حضور سم شپاردِ نمایشنامهنویس در نقش فرانک برادر جسی، این متفاوت بودن را تقویت میکند. برد پیت در نقش شخصیت اصلی - اگر بتوان او را به طور قطع شخصیت اصلی داستان دانست - پیش از آغاز فیلم سرنوشت مشخصی دارد.
این خود نوعی آشنایی زدایی از پیتِ بازیگر است. او در فیلمی به ایفای نقش پرداخته که هر لحظه تماشاگران علاقهمندش را در بیم مرگ و حذف از داستان نگاه میدارد. این فیلم در کارنامهی برد پیت به عنوان یک اثر روشنفکرانه نشان میدهد او توان بیرون آمدن از کلیشههای رایج یک ستارهی خوش چهرهی هالیوودی را دارا است.
شاید حال که ۱۳ سال از ساخت فیلم دومنیک میگذرد، مسیر حرفهای پیت قابل قضاوت باشد. همچنان که او ۷ سال پس از این فیلم، در «درخت زندگی» ترنس ملیک نیز به ایفای نقش پرداخت.
۴- حرامزادههای لعنتی – Inglourious Basterds (کوئنتین تارانتینو)
نویسنده: عباس نصراللهی
نگاه به فیلم پربازیگری چون «حرامزادههای لعنتی» که در آن دیالوگها، ظاهر شخصیتها و ارتباط بین آنها از هرچیزی دیگری مهمتر است، قطعا تیم بازیگریای را میطلبد که بتوانند در هر نقش با گستردگیهای فراوان تماتیک و خردهپیرنگهای فراوان هماهنگ شوند و کار خود را به درستی انجام دهند.
حال وقتی کارگردان تارانتینو است، شرایط کمی بیشتر هم ویژه خواهد بود. از این منظر که خشونت، طنز و ارجاعات فراوان نیز دخیل خواهند شد. توانایی تارنتینو در بازی گرفتن از بازگیرانش در این فیلم را در تکتک نقشها میتوان به وضوح دید. نمونه بارزش کریستوف والتس که در اسکار، کن و گلدنگلوب جایزه بهترین بازیگر مکمل را برای همین فیلم گرفت.
اما برای من برد پیت در نقش آلدو آپاچی در این فیلم جایگاه ویژهای دارد. استفاده هوشمندانه تارنتینو از پیت در عوض کردن ظاهر همیشگی او (که به عنوان بازیگری بسیار جذاب در ذهن مخاطب نقش بسته است) و تغییر یافتن شکل حرف زدن او با استفاده از قرار دادن چیزی در فک پایینش (مثل کاری که در پدرخوانده برای مارلون براندو انجام شد) باعث شده تا ما با برد پیتی متفاوت مواجه باشیم.
حال این بخش که مربوط به ایدهپرداز و خالق این نقش است، تا جایی کار خود را به درستی انجام میدهد و از آن به بعد این توانایی اعجابانگیز برد پیت در بازی کردن چنین نقشی است که ما را با شخصیتی متفاوت، جذاب و در عین حال دور از دسترس و گاها هم خندهدار مواجه میکند. جمع شدن همه این ویژگیها درون یک نقش، امکانپذیر نیست مگر زمانی که اجرای آن خوب باشد. کاری که برد پیت به خوبی از عهده آن برآمده و یکی از بهترین نقشهای عمرش را بازی کرده است.