معرفی بهترین نقش آفرینی های خواکین فینیکس
در طی دو دهه اخیر خواکین فینیکس موفق شده نام خود را به عنوان یکی از مهمترین بازیگران عضر حاضر بر سر زبان ها بیندازد. این هفته منتقدان ما به معرفی فیلم های مورد علاقه خود از بین آثار خواکین فینیکس پرداخته اند.

در عصر دیجیتال که جهان سراسر در سیطرهی انبوه اطلاعات قرار دارد، یکی از معضلات همیشگی علاقهمندان به سینما انتخاب فیلم است. همه ساله در کشورهای مختلف، فیلم های بسیاری ساخته میشوند و فیلمسازان جدید از نقاط مختلف جهان سر بر میآورند و فیلمسازان قدیمی نیز در تکمیل گذشتهی درخشان خود، آثار جدیدشان را جلوی دوربین میبرند. از سوی دیگر تاریخ سینما با آن عظمت حیرت انگیز و تاریخچهی غنی خود در دسترس همگان قرار دارد.
امروز و با ظهور هاردهای کوچک، بیش از صد و بیست سال گنجینهی تمام نشدنی سینما در جیب ما جا خوش کرده و ما را به عیشی مداوم دعوت میکند. از آثار صامت تا ناطق، از سیاه و سفید تا رنگی و از کمدیها و وسترنهای کلاسیک تا فیلمهای مدرن و هنری، همه و همه به راحتی در جهان بیکران دیجیتال برای تماشا موجود است. در این هجوم اطلاعاتی، مخاطبان در بسیاری از موارد برای انتخاب فیلمها برای دیدن گیج میشوند و بین آثار متعدد سرگردان میشوند.
۱- بخاطرش مردن – To Die For (گاس ون سنت)
نویسنده: دانیال هاشمیپور
سال گذشته بود که خواکین فینیکس با بازی در نقش «جوکر» در فیلم موفق سم مندس، بار دیگر اثبات کرد که در سینمای امروز، بهترین گزینه برای ایفای نقش افراد دیوانه، روانپریش و دارای مشکلات روانیست. برای یافتن ریشهی تسلط او در چنین نقشهایی، باید به بیش از دو دهه قبل فلشبک زد و فیلم درخشان «بخاطرش مردن» از گاس ون سنت را از حافظهی تاریخی سینما بیرون کشید.
فیلمی که به عنوان موتور محرک بازیگران جوانی همچون نیکول کیدمن، کیسی افلک و خواکین فینیکس مطرح است و در این میان تماشای فینیکس جوان در نقش جیمی امتِ دبیرستانی که از کمبود اعتماد به نفس و مشکلات شخصیتی رنج میبرد، از بقیه هیجانانگیزتر است. در «بخاطرش مردن» گاس ون سنت موفق میشود با بهرهگیری از تواناییهای خواکین فینیکسِ جوان، شخصیتی را به تصویر بکشد که تعادل روانی ندارد و نیکول کیدمن به راحتی او را اغوا میکند.
نگاههای مضطرب و هیستریک فینیکس و ادای دیالوگ بریده بریده و با استرس او در این فیلم به یادماندنی گاس ون سنت، از همان زمان نوید ظهور بازیگر بااستعداد و شگفتانگیزی را میداد. بازیگری که امروز از صرفا «جک نیکلسونِ نسل جدید» بودن عبور کرده و حال سبک بازیگری خاص خود را به معرض نمایش میگذارد.
۲- گلادیاتور – Gladiator (ریدلی اسکات)
نویسنده: پژمان خلیلزاده
خوآکین فینیکس اساساً با گلادیاتور وارد کارزار سینمایی شد؛ نقشی آنتاگونیست و کلیدی که در مقابل پروتاگونیستی کوبنده همچون ماکسیموس باید بایستد که خوب میایستد. فینیکس اصولاً بازیگر میمیک است و از پس میمیک به اکت میرسد. نگاههای سرد او را در «گلادیاتور» به یاد بیاورید.
از همان سکانس ورودش در چادر مارکوس اورلیوس که به خواهرش نظر میکند، شقاوت و منیت یک آنتاگونیسم کوبنده را میسازد و در ادامه طوری هیستریک بازیاش به پرسونای شاه هویت میدهد که کاملاً نرون بودن را میفهمیم. با بازی فینیکس میتوان فیلمی مستقل از زندگی نرون دیوانه ساخت چون پتانسیلش را دارد؛ هم در اکت و هم در نگاه.
کومودوس در مقابل ماکسیموس اکت را فاکتور گرفته و به جایش یک نگاه خیرهی اهریمنی را به کار ضمیمه کرده است. نگاهی که در میزانسن از پس بازی کاراکتر برمیآید. سکانس مبارزه و در نهایت آن قسمت ملولیت و تنهایی کومودوس در میدان جنگ، ویران کننده است. به نگاه او دقت کنید؛ دوربین اسکات به شکل دایرهای چرخش دارد و ما شاهد نگاههای فرو ریختهی آنتاگونیست هستیم؛ کومودوس دیگر راه نجاتی ندارد و نگاه خیرهی پایانیاش اساساً نگاه مرگ است، مرگ در میزانسن و مرگ در پرسونا.
۳- مرشد – The Master (پل توماس اندرسون)
نویسنده: عباس نصراللهی
مانند تمام دیگر آثار اندرسون، «مرشد» هم بخش بزرگی از مهم و تماشایی بودنش را مدیون بازیگران و اجرایی است که اندرسون از آنان میگیرد. ترکیب دیوانهوار فیلیپ سیمور هافمن و خواکین فینیکس در این فیلم در نقش مراد و مرید میتواند یکی از بهیادماندنیترین ترکیبهای تاریخ سینما باشد.
اما در «مرشد» هوشمندی اندرسون در انتخاب فینیکس باعث شده تا قابلیتها و ویژگیهای فیزیکی او بیش از تمام آثار دیگر به چشم بیاید و در کنار تسلط فینیکس روی اجرای نقشش، حالت خاص لب و صورتش نیز در اینجا یک مابهازای بیرونی و هویت عینی بیابد. یعنی تمام نواقص این شخصیت که در شخصیتپردازیاش به خوبی گنجانده شده و در بازی فینیکس نمود پیدا میکنند، با نقصان صورت و حالت خاص چهرهی او هنگام ایفای نقش همراه شده و یک هماهنگی جذاب و خاص را به وجود آورده است.
از این رو شخصیت فردی کوئل که فینیکس آن را بازی میکند، یک مجموعهی کامل از ویژگیهای شخصیت را برای ما عرضه مینماید و هرگاه که اسم «مرشد» را بشنویم، بیشک اولین تصویر، تصویر چهرهی خواکین فینیکس است که در ذهن ما تداعی میشود. دستیابی به این موضوع، علاوه بر تمام ویژگیهای شخصیتپردازی، گرفتن بازی خوب توسط کارگردان از بازیگر، هوشمندی او در انتخاب این بازیگر برای چنین نقشی و جغرافیای تاثیرگذار فیلم در باورپذیر کردن اعمال شخصیتها، به اجرای درجهیک و مسلط فینیکس نیز بازمیگردد که شاید بتوان به جرات گفت بدون حضور او، «مرشد» اندرسون هرگز «مرشد» نمیشد.
۴- خباثت ذاتی – Inherent Vice (پل توماس اندرسون)
نویسنده: شهرزاد شاهکرمی
خباثت ذاتی یک نئونوآر از پل توماس اندرسون است که تجربهی تماشای آن برای نگارنده همواره با یک تصویر همراه است. هر چه از زمانی که فیلم را تماشا کردهام میگذرد، تصویر خوآکین فنیکس با آن گریم و مدل مو روی کاناپه خانهاش، در ذهنم ماندگارتر میشود. اندرسون در اقتباس خود از رمان توماس فینکن، یکی از نابترین شمایلهای کارآگاهی نوآر را خلق کرده است.
مگر میشود به جز فنیکس شخص دیگری را در هیئت یک کارآگاه نوآر هیپی تصور کرد؟ ترکیب کارآگاه نوآر هیپی به شدت متناقض نما است. این تناقض درون بافت پردازش شخصیت وجود دارد و فنیکس با گریم و آن چهره دوگانه اش و به ویژه زبان بدنی که در این نقش به کار گرفته است، وجوه متناقض شخصیت لاری داک را برابر چشمان ما مجسم میسازد.
«رابرت دانی» نیز به نقش لاری داک علاقهمند بود و برنامه داشت تا برای بازی در این نقش به تیم تولید فیلم اندرسون بپیوندد، اما در نهایت از فیلم کنار گذاشته شد. پس از آن خبر پیوستن فنیکس به پروژه خباثت ذاتی منتشر شد و بعدها دانی بیان کرد که اندرسون از ابتدا دوست داشت، نقش لاری داک را به فینیکس بدهد، زیرا دانی برای آن نقش بسیار پیر بود.
جوکر فیلمی از تاد فیلیپ بود نه سم مندس!