سوژه های مغفول مانده سینمای ایران
اگر بخواهیم سوژه هایی که سینمای ایران تا به حال سراغ شان نرفته را بشماریم، ناچار به تهیه فهرستی خواهیم شد که اکثریت قاطع سوژه های ممکن در سینما را شامل می شود.

متأسفانه اگر بخواهیم سوژههایی که سینمای ایران تا به حال سراغشان نرفته را بشماریم، ناچار به تهیه فهرستی خواهیم شد که اکثریت قاطع سوژههای ممکن در سینما را شامل میشود. سینمای ایران بهشدت دچار عدم تنوع در ژانرهای نمایشی است و عمده فیلمهای آن در دو دسته از تولیدات محدود شده است؛ دسته اول آثار کمدی و سطحی عوامپسند هستند و دسته دوم کارهای روشنفکری موسوم به جریان اجتماعی که حتی آنها هم به یک نگاه کلیشهای رسیدهاند.
برونرفت از این وضعیت نیاز به اصلاحات عمده ساختاری در سینمای ایران دارد و میشود به راحتی حدس زد که اگر از قالبهای کلیشهای فعلیمان بیرون بیاییم، چه دگرگونی مثبتی در نسبت مخاطبان و سینمای ایران ایجاد خواهد شد و چه پیشرفتهایی به وجود خواهند آمد.
چند نمونه از سوژههای درام که در ادامه به آنها اشاره میشود، از این جهت مورد اشاره قرار گرفتهاند که اولاً فوریت پرداختن به آنها، به دلایل مختلفی احساس میشود و ثانیاً برای شروع یک روند متنوعتر، میتوان پرداختن به چنین مواردی را در اولین گام پیشنهاد داد؛ وگرنه به طور قطع، سوژههای سینمایی که ظرفیت فیلم شدن را دارند و سینمای ایران تا بهحال سراغشان نرفته است، دایرهای بسیار وسیعتر از اینها را شامل میشوند.
هر اتفاقی می تواند سوژه فیلم ساختن باشد
در آمریکا، چین، کره و سایر کشورهایی که سینمایی پویا دارند، هر اتفاقی از یک زلزله و آتشسوزی گرفته تا برگی ناخوانده در تاریخ، تبدیل به فیلم سینمایی و سریال میشوند و سایر کشورها هم یا فناوری سینما را به طور جدی ندارند و یا عمدتاً در آنها حوادث چندانی رخ نمیدهد که قابلیت فیلم شدن را داشته باشد.
در ایران اما هم سینما داریم و هم به قدری حوادث ملتهب و شوکهکننده، پی در پی هم میآیند که هیچ توجیهی برای باقی ماندن در دوگانه کلیشهای نئوفیلمفارسی و سینمای اجتماعی جشنواره پسند، قابل پذیرفتن نیست. به علاوه، تاریخ ایران، حتی همین تاریخ معاصر، برگهای ناخوانده بسیاری دارد که سینما تا بهحال خودش را از پرداختن به آنها محروم کرده است.
مواردی که در ادامه به آنها اشاره شده، همگیر اتفاقات حقیقی تاریخ معاصر ایران هستند که میتوانستند تبدیل به فیلم شوند و نشدند. این سوژهها اگرچه مسائلی هستند که بسیاری از مردم نسبت به رخ دادن آنها مطلعاند، اما همگی جنبههای ناگفتهای دارند که هر سینماگر میتواند در مقام اولین راویشان، هم به ذهنیت مخاطبش شکل بدهد و هم با شکافتن یک جعبه سیاه و برملا کردن یکسری اسرار، جذابیت و هیجان خلق کند. به طور قطع هم میتوان دایره این اتفاقات حقیقی را از آنچه ذکر شده وسیعتر گرفت و هم چیزهایی در تاریخ قدیمیتر یا در عالم تخیل وجود دارند که باید سراغ آنها هم میرفتیم و نرفتهایم.
هفت تیر کشی وسط شهر
صفحه حوادث روزنامهها همیشه میتواند منبع الهام خوبی برای فیلمهای اسلشر، جنایی، معمایی، روانشناختی یا حتی پلیسی و جاسوسی باشد. چند سال است که تیراندازی در سطح شهرهای مرکزی ایران چنان که تاریخ وقایع بهروز باشد، به ندرت در فیلمهای سینمایی ایران دیده شده است؛ اما تصور کنید در کشوری که پرچمدار مبارزه با تروریستهای تکفیری است، یک روز بالاخره این تروریستها موفق میشوند به تهران بیایند و در دو نقطه پایتخت، یکی مرقد بنیانگذار انقلاب و دیگری مجلس شورای اسلامی، به عملیات تروریستی بپردازند. حالاست که نیروهای امنیتی باید ضمن اینکه از صدمه دیدن عموم شهروندان جلوگیری میکنند،
با این تروریستها بجنگند. کجای دنیا بلافاصله بعد از چنین اتفاقی دست به کار تولید فیلم سینمایی راجعبه آن نمیشوند؟ تیراندازی در رژه نیروهای نظامی اهواز و درگیری نیروی انتظامی با اشرار و قاچاقچیان در سطح شهرها، دیگر سوژههای همراستا با این موضوع هستند که میشد سراغشان رفت و کسی تا بهحال نرفته است.
روزهای مبارزه
رفتن سراغ موضوعات مرتبط با پیروزی انقلاب اسلامی، از جهات مختلفی میتواند جذابیتهای سینمایی داشته باشد. اول اینکه نوستالژی سبک زندگی ایرانیان در نیم قرن پیش به تماشایی شدن کار کمک میکند و دوم اینکه چنین سوژههایی، پیچیدگیهای سیاسی، امنیتی و تاریخی جذابی خواهند داشت. میتوان ساز دل چنین سوژهای سراغ ژانر زندان هم رفت و میشود بر بستر آن به اکشنهای شهری و چریکی رسید.
در سالهای اول انقلاب فیلمهای متعددی درباره مبارزه با رژیم شاه ساخته شدند که بعضیشان هم بسیار موفق بودند؛ اما تقریباً از دهه ۸۰ به این طرف چنین جریانی متوقف شد. «سیانور»، ساخته بهروز شعیبی در ۱۳۹۵، تنها نمونهای است که در سالهای اخیر سراغ این فضا رفته و صرفاً به یکی از گروههای درگیر با موضوعات سیاسی آن دوران پرداخته است.
جنگ بوسنی
شاید در نظر خیلیها روسیه یکی از اصلیترین شرکای استراتژیک ایران به نظر برسد اما اگر دقیقتر باشیم و از کارشناسان علوم سیاسی در اینباره بپرسیم، خواهیم شنید که روابط ایران و روسیه به سطح استراتژیک نرسیده است. یک نمونه از موارد اختلافی بین ما و آنها جریان نبرد صربها با مسلمانان شبه جزیره بالکان است. صربها در این قضیه به نسلکشی مسلمانان پرداختند و پس از شکست در جنگ، توسط نهادهای بینالمللی هم به جنایات جنگی محکوم شدند؛ اما سال ۲۰۱۹ روسیه فیلمی ساخت به نام «خط بالکان» که در این نزاع آشکارا طرف صربها را میگرفت و از نقش خودش در حمایت از آنها میگفت.
شاید پرمخاطبترین فیلم سینمای روسیه در سطح جهان در سال ۲۰۱۹ همان باشد. اتفاقاً ایران هم در آن ماجرا نقش داشت اما به کمک مسلمانان بوسنی آمد، در حالی که تا بهحال به جز فیلم «خاکستر سبز» ساخته ابراهیم حاتمیکیا در ۱۳۷۲، که جزء آثار قوی او هم محسوب نمیشود، ما هیچوقت سراغ فیلمسازی در رابطه با موضوع بوسنی و هرزگوین نرفتهایم.
اعتراضات صنفی و اقتصادی مردم
ابراهیم حاتمیکیا با «خروج» سراغ این موضوع رفته است و در بعضی فیلمهای دیگر اشارهای مختصر، حاشیهای و گذرا به اعتراضات صنفی و اقتصادی مردم طی سالهای اخیر شده است اما با تنها یک فیلم و چند سکانس پراکنده در فیلمهای دیگر، نمیشود گفت که سینمای ما از پس پرداختن به چنین موضوعی برآمده است.
کارخانههایی مثل هپکو و آذراب در اراک یا نیشکر هفتتپه در خوزستان، میتوانند از جمله مواردی باشند که خیلیها منتظر دیدن یک فیلم دربارهشان هستند. البته به طور قطع روایت مستندوار و صرفاً مشاهدهگر در خصوص این موضوعات، نمیتواند جذابیت سینمایی ایجاد کند و توجه به پرداخت دراماتیک موضوع، بسیار اهمیت دارد اما میشود به همین توجه کرد که چنین موضوعاتی، چه موقعیتهای دراماتیک بکر و نابی در اختیار فیلمنامهنویسان قرار میدهند.
پولشویی در سینما
شاید در سالهای اخیر بیشتر از اینکه خود فیلمهای سینمای ایران دیده شوند، حواشی پیرامون آنها دیده شده و مردم در بارهشان بحث کردهاند. آخرین مورد و احتمالاً حساسترین موردی که درباره سینمای ایران حاشیه ساخت و بحث برانگیز شد، ورود پولهای مشکوک به آن بود. سینما از این طریق با شاخههای دیگری از فعالیتهای اقتصادی و سیاسی پیوند میخورد که پیچیدگی مسائلاش را بیشتر میکنند.
انصافاً در سینمای ایران ظرفیت خود انتقادی چندانی وجود ندارد وگرنه نگاهی به تاریخچه فیلمهای گانگستری یا نوآر و نئونوآر دنیا نشان میدهد که نقد از سینما به عنوان یکی از ابزارهای دست خلافکاران اقتصادی، معمولاً توسط خود سینماگران آن کشورها انجام شده است. فیلم درخشان «محرمانه لسآنجلس» یکی از نمونههایی است که در اینباره میشود از آن مثال زد. جریانهای مافیایی سینمای ایران و ارتباط بعضی از افراد فعال در سینما با باندهای متخلف اقتصادی، سوژهای است که تا به حال در سینمای ایران مغفول مانده است.
مفسدان دانهدرشت اقتصادی
شکی نیست که پرداختن به سوژه مفسدان دانهدرشت اقتصادی، بهرغم دردسرهای احتمالی که برای سازندهاش ایجاد خواهد کرد، از جذابترین و جنجالیترین سوژههای سینمایی است. جذابیت اصلی در این خصوص به فیلمی تعلق نمیگیرد که از شخصیتهای خیالی، هرچند با انطباق بر موضوعی واقعی ساخته شدهاند، بلکه فیلم وقتی یک دانهدرشت واقعی را سوژهاش قرار بدهد، به واقع جذاب خواهد شد.
بله! انجام این کار خیلی سخت است و سر راه هر فیلمساز، کلی دردسر میگذارد؛ اما باید به سینماگران ایرانی گفت که پس ماجراجویی شما کجاست؟ مگر سینما چیزی غیر از همین ماجراجوییهای متهورانه است؟ اگر کسی اهل پرداختن به چنین سوژهای باشد، از اینجور پروندهها سر راهش زیاد قرار خواهند گرفت. مثلا اگر به بانک سرمایه و متعلقات پرونده آن نگاهی انداخته شود، نهتنها ستارههای دنبالهدار هالیوود، بلکه کهکشانی از صنعت فیلمسازی هم برای پرداختن به ابعاد ریز و درشت ماجرا کم خواهند بود.
از حسین هدایتی که در داخل زندان و همان وسط پروسه محاکمهاش میگفت حاضر است تمام ضرری که در پرونده سلطان سکه برآورد شده را بپردازد تا او را اعدام نکنند گرفته تا هادی رضوی که تناقض شمایل ظاهری و رفتارهایی که انجام داده بود، همه کشور را در شوک فرو برد و اتفاقا با سینما هم ارتباطاتی داشت و از ماجراهای این بچهمعروفها تا ماجرای وکیلی که در پارکینگ خانهاش به گلوله بسته شد، همه اینها به بانک سرمایه مرتبط بودند. البته از این پروندهها زیاد داریم و بانک سرمایه تنها یک نمونه است.