معرفی بهترین آثار سینمای رومن پولانسکی
رومن پولانسکی، فیلمساز بزرگ لهستانیست که با ساخت آثار بزرگ خود در تاریخ سینما جاودانه شده است. این هفته شهرزاد شاهکرمی، احسان کریمی و امیرحسین رضاییفر به معرفی فیلمهای مورد علاقهی خود از بین آثار او پرداختهاند.

در عصر دیجیتال که جهان سراسر در سیطرهی انبوه اطلاعات قرار دارد، یکی از معضلات همیشگی علاقهمندان به سینما انتخاب فیلم است. همه ساله در کشورهای مختلف، فیلم های بسیاری ساخته میشوند و فیلمسازان جدید از نقاط مختلف جهان سر بر میآورند و فیلمسازان قدیمی نیز در تکمیل گذشتهی درخشان خود، آثار جدیدشان را جلوی دوربین میبرند. از سوی دیگر تاریخ سینما با آن عظمت حیرت انگیز و تاریخچهی غنی خود در دسترس همگان قرار دارد. امروز و با ظهور هاردهای کوچک، بیش از صد و بیست سال گنجینهی تمام نشدنی سینما در جیب ما جا خوش کرده و ما را به عیشی مداوم دعوت میکند. از آثار صامت تا ناطق، از سیاه و سفید تا رنگی و از کمدیها و وسترنهای کلاسیک تا فیلمهای مدرن و هنری، همه و همه به راحتی در جهان بیکران دیجیتال برای تماشا موجود است. در این هجوم اطلاعاتی، مخاطبان در بسیاری از موارد برای انتخاب فیلمها برای دیدن گیج میشوند و بین آثار متعدد سرگردان میشوند.
شهرزاد شاهکرمی: چاقو در آب (۱۹۶۲)
هنگامی که رومن پولانسکی، لهستان کمونیستی را به قصد فرانسه ترک میکند، یکی از مهمترین آثار تاریخ سینمای لهستان یعنی چاقو در آب را ساخته است، اولین و آخرین فیلم بلندش که در لهستان ساخته شد. گفتوگویی میان زن و مرد در فصل پایانی این فیلم صورت میگیرد که برقراری رابطه میان زن و پسر جوان را مبهم جلوه میدهد. این گفتوگو میتواند پرسشی را در ذهن تماشاگر ایجاد کند که آیا چنین رابطهای برقرار شده است؟ این پرسش نشانگر عدم قطعیت پایانبندی در سینمای مدرن است. سینمایی که چاقو در آب یکی از نخستین نمونههای آن است.
اما این عدم قطعیت را میتوان با برخی از نشانهها در فیلم روشنتر ساخت. یکی از نشانههای آثار پولانسکی توجه به کارکرد فتیشیستی اشیاء در فیلم است. بنابر دیدگاه فروید میتوان برای اشیاء وجه زنانه و مردانه قائل بود. کارکردی که چاقو در این فیلم دارد و تعلق آن به پسر جوان و توانایی او در کاربرد این شئ، میتواند پاسخی برای آن پرسش باشد. یکی دیگر از ایدههای موجود در این فیلم بازی است. میتوان گفت در بازی کردن است که گاهی انسان خوی پنهان خود را آشکار میسازد. ایدهای که در سینمای مدرن به کار گرفته میشود و به عنوان نمونه فیلم «سال گذشته در مارین باد» اثر آلن رنه، اساساً بر این محور شکل میگیرد. بازی میان سه شخصیت در اتاقک قایق و سپس تنها ماندن مرد در جریان این بازی، نشان از پیوند میان زن و پسر جوان دارد.
احسان کریمی: بچهی رزماری (۱۹۶۸)
همانطور که در «انزجار» شاهد فروپاشی و جنون زنی در تنهایی و خلوتش در آپارتمان میشویم و در «مستأجر» نیز مسخ شدن مردی را میبینیم که در آن آپارتمان قدیمی به همسایگان خود گمانِ بد دارد، در «بچهی رزماری» به شکلی هولناک شاهد خزیدن توطئهای شوم و شیطانی در آپارتمانی با راهروهایی باریک و دیوارهایی نازک هستیم. «بچهی رزماری» دومین فیلم از تریلوژی آپارتمانی پولانسکی است که در آن، آپارتمان به عنوان بستر/محل اتفاقاتِ مشکوک و دلهرهآور حضوری پُررنگ دارد و عامل تنها شدن رزماری وودهاوس و جدایی او از دنیای بیرون معرفی میشود. پولانسکی همچون کابوسی برآشوبنده ما را به جهانی دعوت میکند که برای پاشیدهشدن بذر شرارت و نفرت، همه دست به یکی کردهاند و بر گردن قربانیِ مظلوم چنگ میندازند و در پایان جز سیاهی بر آن چیزی حاکم نیست.
شاهکار پولانسکی اما با تعلیق سینماییِ کمنظیر خود نیز در بین تریلرهای دلهرهآور سینما زبانزد است؛ پولانسکی در ساختار معمایی فیلم باوجود نشانههایی که در اختیار تماشاگر گذاشته، دو چیزِ متضاد را باهم پیش میبرد و کاری میکند تا این دو در طول قصه یکدیگر را بشکنند: یکی توهم توطئه و یکی واقعیت یافتن توطئه. تولد شر از جانب انسان و نگاه بدبینانه و مخدوشکنندهی پولانسکی به مذهب، در کنار موسیقی کریستوف کومدا (که در کنار سوءظن و تشویش شخصیت اصلی حرکت میکند) و بازی درخشان میا فارو، در «بچهی رزماری» یکه و نمونهاند؛ میا فارو به خوبی در ترسیم پرترهی زنی مظلوم و معصوم که همذاتپنداری و احساس ترحم بیننده را برمیانگیزد نائل آمده است. وقتی در پایان رزماری یک قربانی کامل نشان داده میشود، فیلم تماشاگر را با یک پایان هولناک، دردآور و حتی عصبیکننده تنها میگذارد.
امیرحسین رضاییفر: محلهی چینیها (۱۹۷۴)
اگر از علاقهمندان به فیلمنامهنویسی باشید احتمالا نام رابرت مککی به گوشتان خورده است. مککی که از اساتید به نام حوزه فیلمنامهنویسی است، بخشی از کتاب معروف خود، «داستان»، را به تحلیل فیلمنامهی «محلهی چینیها» اختصاص میدهد. او از نقطهی اوج پردهی دوم فیلم، با عنوان یکی از مشهورترین و درخشانترین صحنههایی که در سینما نوشته شده است یاد میکند و به تحلیل تکتک انگیزهها و کنشهای کاراکترها در این سکانس میپردازد. رابرت تاون چنان شاهکاری برای پولانسکی نوشته است که اغراق نخواهد بود اگر همچون پالین کیل که منکیه ویتس را مولف اصلی «همشهری کین» میداند، ما هم تاون را مولف راستین «محلهی چینیها» قلمداد کنیم.
نئونوآر جاودانهی پولانسکی نه تنها درسنامهای در باب فیلمنامهنویسی است که حتی میتواند منبع آموزشی خوبی برای بازیگری، از جک نیکلسون افسانهای باشد. «محلهی چینیها» به رغم نامزدی در یازده رشته، تنها توانست جایزهی اسکار بهترین فیلمنامهی غیراقتباسی را نصیب خود کند. اگر تقارن فیلم پولانسکی و «پدرخوانده: قسمت دوم» کاپولا در چهل و هفتمین دورهی اسکار نبود، احتمالا شاهد کسب جوایز بیشتری برای این فیلم میبودیم.