فیلم محبوب من – فیلم های علیه ظلم
تاریخ سینما را که بگردیم، با آثار زیادی مواجه می شویم که علیه ستمگری و ظلم ساخته شده اند. این هفته منتقدان ما به معرفی فیلم های مورد علاقه خود از بین فیلم های با تم ظلم ستیزی پرداخته اند.

در عصر دیجیتال که جهان سراسر در سیطرهی انبوه اطلاعات قرار دارد، یکی از معضلات همیشگی علاقهمندان به سینما انتخاب فیلم است. همه ساله در کشورهای مختلف، فیلم های بسیاری ساخته میشوند و فیلمسازان جدید از نقاط مختلف جهان سر بر میآورند و فیلمسازان قدیمی نیز در تکمیل گذشتهی درخشان خود، آثار جدیدشان را جلوی دوربین میبرند. از سوی دیگر تاریخ سینما با آن عظمت حیرت انگیز و تاریخچهی غنی خود در دسترس همگان قرار دارد.
امروز و با ظهور هاردهای کوچک، بیش از صد و بیست سال گنجینهی تمام نشدنی سینما در جیب ما جا خوش کرده و ما را به عیشی مداوم دعوت میکند. از آثار صامت تا ناطق، از سیاه و سفید تا رنگی و از کمدیها و وسترنهای کلاسیک تا فیلمهای مدرن و هنری، همه و همه به راحتی در جهان بیکران دیجیتال برای تماشا موجود است. در این هجوم اطلاعاتی، مخاطبان در بسیاری از موارد برای انتخاب فیلمها برای دیدن گیج میشوند و بین آثار متعدد سرگردان میشوند.
هر چهارشنبه در بخش “فیلم محبوب من”، منتقدان ما در یک موضوع خاص به معرفی آثار مورد علاقهشان به همراه یک بررسی کوتاه از آن میپردازند. در این نوبت دانیال هاشمیپور، شهرزاد شاهکرمی، احسان کریمی و سیدمحمد نیاکی به معرفی فیلمهای مورد علاقهی خود از بین فیلمهای علیه ظلم پرداختهاند.
شهرزاد شاهکرمی: شین (۱۹۵۳، جرج استیونس)
وسترن؛ ژانر مورد علاقهی بزرگترین منتقد و نظریهپرداز سینما و پایهگذار نشریهی کایه دوسینما، «آندره بازن»، بر یک بنیاد محتوایی استوار است: اخلاقیات. منظر اخلاقیات حاکم بر این ژانر اخلاق کانتی است. هنگامی که سخن از اخلاق کانتی به میان میآید، واژگانی چون خیر، شر، قانون، وظیفه، حق و باطل نمایان میشوند.
اخلاقیات قهرمان و دوراهی اخلاقی که وی در آن قرار میگیرد، الگوهای ژانریک وسترن هستند. شین با بازی «آلن لد» در این فیلم شمایل حق است که علیه جک ویلسون با بازی «جک پولانس» میایستد. جک شمایل ظلم است و در فیلم غالباً لباس سیاه بر تن دارد و قهرمان اخلاقگرای وسترن ـشینـ باید با او مقابله کند. شین به عنوان قهرمان وسترن به تمام معنا اخلاقگرا است چراکه در مواجهه با ماریان ـ همسر صاحبکارش با بازی جین آرتور ـ عشق نهان را فرو میخورد و پس از غلبه بر ظلم به دنبال سرنوشت میرود.
شین به عنوان کشاورز برای کمک به خانوادهی ماریان، توسط شوهر او استخدام میشود و در پی ورود به خانوادهی آنها ناخواسته وارد جنگی میشود که ظالمانه در پی پایمال ساختن حق کشاورزان آن ناحیه است. حال شین به عنوان قهرمان وسترن به این جنگ تن میدهد و به دنبال احقاق حق، سردستهی زورگویان را نابود میسازد.
سیدمحمد نیاکی: ریش قرمز (۱۹۶۵، آکیرا کوروساوا)
داستان غرور و مبارزه با نفس از آن داستانهای همیشگی بشر است؛ بشری که با یک مدرک آنگونه غره میشود که گویی همهی عالم از آن اوست. «ریش قرمز» ساختهی استاد سینما آکیرا کوروساوا داستان سیر تحول پزشک جوانی است که پشت مدرک و نفسانیت خود پنهان است و زندگی و تربیت استاد پیر او را دچار تحول و شکستن غرور میکند.
نفسانیت در «ریش قرمز» به شکلهای گوناگون به چالش کشیده میشود؛ از غرور دکتر یاسوموتو تا نمایش اوضاع زنان قربانی شهوت مردان، از دزدی پسرک فقیر(چوبو) تا اقرارهای ساهاچی در بستر مرگ و جامعهای فقیر و مورد ظلم که گویا زاییدهی همین نفسانیتهاست.
توشیرو میفونه یارهمیشگی کوروساوا، در نقش ریش قرمز همانند بسیاری از آثار کوروساوا، نقش یک خرمند راه بلد را ایفا میکند. او به عنوان یک پزشک برای مبارزه با نفس و ظلم ناشی از آن، محبت، مفید بودن و خدمت به دیگران را تجویز میکند. این نگاه او در سراسر فیلم نمود عینی مییابد، ساهاچی (پیرمردی که در بیماری هم به خاطر دیگران کار میکرد)، اتویو (دخترک بیمار) و دکتر یاسوموتو نمونههایی هستند که سیر تحولاتشان در فیلم با گذشت فصلها و رسیدن به بهار نوید یک بهار انسانی را به ما میدهد.
بهاری که اوجش در سکانس سم خوردن خانواده چوبو به علت فقر، یکی از بهترین سکانسهای تاریخ سینما را رقم میزند؛ همه تا صبح در چاه فریاد میزنیم چوبو…
دانیال هاشمیپور: میسیسیپی میسوزد (۱۹۸۸، آلن پارکر)
«میسیسیپی میسوزد» داستان تکراری ظلم به سیاهپوستان است که در دستان هنرمند آلن پارکر تبدیل به فیلمی درخشان در گونهی پلیسی شده و بسیاری آن را بهترین اثر این فیلمساز انگلیسی دانستهاند. دوقطبی پلیس سفیدپوستِ خوب در یک سو و کوکلاس کلانهای شرور، موتور محرک اصلی درام هستند و در این بین نقطه قوت نه در طرف آنتاگونیستها که در سمت پروتاگونیست داستان اتفاق میافتد.
روپرت اندرسون (جین هکمن) و آلن وارد (ویلم دفو) دو همکار بازپرس با خصوصیات اخلاقی و البته راه و روش صد و هشتاد درجه متفاوت، در کنار یکدیگر قرار میگیرند و علیه ظلم تحمیل شده بر سیاهپوستان مبارزه میکنند. در این بین شیمی بینظیری بین آنها شکل میگیرد و به شکلی جالب توجه هر دو شخصیت یکدیگر را تکمیل میکنند و ضعفهای یکدیگر را پوشش میدهند.
ویلم دفو با دقت نظر و نظم سادیستیک خود از یک سو و جین هکمن با روشهای کوچه خیابانی و گاها خشونت آمیزی که به کار میبندد، سعی میکنند به سلطهی شر گسترده بر جهان فیلم پایان بخشند. جهانی پر از ترس و تاریکی که ظلم و ستم در آن به شکلی افسار گسیخته سایه افکنده و نفوذ فرقهی کوکلاس کلان در آن بر هر قانون و پلیس و دادگاهی میچربد.
احسان کریمی: مالکوم ایکس (۱۹۹۲، اسپایک لی)
اسپایک لی با روایتی زندگینامهای، یکی از شخصیتهای بزرگِ تاریخ معاصر آمریکا را مجسم کرده است تا به شکلی باشکوه برخاستن او را علیه تبعیض نژادی و ظلمی که در طول سالیان متوالی بر سیاهپوستها روا داشته شده، برجسته نماید.
روایت اسپایک لی از زندگی مالکوم ایکس، در زمانی بیش از سه ساعت در نهایت چارهای برای تماشاگر جز تحسین شخصیت ستودنی و سمپاتیک فیلم باقی نمیگذارد؛ شخصیتی که از جامعهی سیاهپوستانِ آمریکا برخاست تا به سان مارتین لوتر کینگ غرور از دست رفتهی سیاهان را به آنها بازگرداند و در راه برابری و عدالت و برای حقوق سیاهپوستها در آمریکا تلاش و مبارزه کند.
اسپایک لی، کارگردانی که دغدغهی سیاهپوستان را در آثارش یدک میکشد باحوصله و اشتیاق به سراغ داستان زندگی مالکوم ایکس رفته است. فیلم، جوانی مالکوم ایکس و گرویدن او به دین اسلام را تا زمان فعالیتهایش در برابر تبعیض نژادی و ترورش موقع سخنرانی به تصویر میکشد.
بیشک در فیلم تماشاگر میتواند تحت تأثیر این شخص و راه و رفتارش قرار بگیرد؛ تبدیل شدن مالکوم ایکس از یک فرد خلافکار و دزد به فردِ مسلمانی که درپی حقوق انسانی میخواست دستِ ظلم را از سر سیاهان کوتاه کند، میتواند احساسات را به غلیان درآورد.
«مالکوم ایکس» همچنان که از بهترین آثار اسپایک لی است، از بهترین کارهای دنزل واشنگتن هم به حساب میآید. چهرهی مثبت و آرام دنزل واشنگتن و متانتی که در رفتارش موج میزند، به خوبی با کاراکتر مالکوم ایکس در فیلم تناسب پیدا کرده است؛ شاید هیچکس نمیتوانست به مانند او، این شخصیت را با آن سخنرانیهای پُرشور، تأثیرگذار و کوبندهاش به تصویر بکشد.