نگاهی به سینمای بونگ جون هو
بونگ جون هو - Bong Joon ho یک کارگردان و فیلمنامه نویس سرشناس اهل کره جنوبی نویسنده و کارگردان فیلم هایی همچون انگل، میزبان و مادر است. در این پرونده مروری بر زندگی بونگ جون هو و تاثیر اتفاقات زندگی شخصی او بر فیلمسازی اش خواهیم داشت.

هنرمند مولف کسی نیست که چند فاکتور به خصوص را در هر اثر تکرار میکند. این کار یا کلیشهزدگی است یا اصرار بیجا روی پاسخ گرفتن مجدد از مولفههای موفق گذشته. هنرمند مولف کسی است که ایده و دغدغهای اساسی داشته باشد و این ایده در آثارش نمود فرمال پیدا کند. ایدهها و دغدغههای اصلی و اساسی هنرمندان مولف از زندگی شخصی و اجتماعی آنها به وجود میآید.
بهترین راه برای شناخت تحلیلی هنرمندان بزرگ و مولف، بررسی نقاط عطف زندگی آنها و نوع ارتباط این فرازها با آثار هنری این افراد است. وقتی بونگ جون هو با اثر استثنایی و ستایش شده «انگل» همه را غافلگیر کرد، بررسی ۶ فیلم قبلی او که در ژانرهای مختلفی ساخته شده بودند، جدیتر پی گرفته شد و معلوم شد که او بهرغم این تنوع در ژانرهای آثارش، ایدهها و مولفههای یکسانی را از اولین اثرش تا به حال نگه داشته است. با مروری مختصر بر زندگی این فیلمساز کرهای مشخص میشود که چنین مولفههایی از کجا به ذهنیت او و در مرحله بعد فرم آثارش ورود پیدا کردهاند.
بومی فکر کردن و جهانی شدن
بونگ جون هو در سال ۱۹۶۹ در دائگو کره جنوبی متولد شد. او آخرین فرزند در خانوادهای شش نفره بود که همه اهل هنر بودند و حالا که او به اوج شهرت رسیده، بسیاری از تحلیلگران همین قضیه را در تکوین شخصیتش مؤثر ارزیابی میکنند. پدر خانواده، بونگ سانگ گیون، یک طراح و استاد گرافیک صنعتی و همسرش پارک سوون جوان، یک زن خانهدار تمام وقت بود. البته مادر بونگ جون هو هم به لحاظ هنری در تکوین شخصیت فرزندش بیتأثیر نبوده است. پدربزرگ مادری بونگ، پار تائون، نویسندهای مورد احترام در کره دوران استعمار ژاپن بود که بیشتر به خاطر اثر خود «یک روز از زندگی کوبو» شناخته شد. در حال حاضر برادر بزرگتر بونگ، بونگ جون سو، استاد انگلیسی در دانشگاه ملی سئول است و خواهر بزرگترش، بونگ جی هی، طراحی مد را در دانشگاه آنیانگ (Anyang) تدریس میکند.
وقتی که بونگ به مدرسه ابتدایی میرفت، خانوادهاش به سئول نقل مکان کردند و از آن به بعد پایتختنشین شدند. اما برخلاف آنچه که با خواندن این چند خط ممکن است به نظر برسد، همه چیزهایی که روی بونگ جون هو تأثیر گذاشتند، به علائق هنری یک خانواده بورژوا برنمیگردد و حقیقت درباره او با چیزهایی پیوند میخورد که مقدار قابل توجهیشان حتی به قبل از پایتختنشینی این خانواده مربوط است.
کنایه بونگ جون هو به حضور آمریکا در کره
بونگ جون هو یکی از سرسختترین منتقدان شیفتگی نسبت به آمریکا در بین فیلمسازان شناختهشده حال حاضر دنیاست. او در بسیاری از فیلمهای قبلیاش کنایههای مستقیمی به حضور آمریکا در کره میزد و اینبار در «انگل» بدون نشان دادن تصویری از خود آمریکاییها، به غربزدگی مردم کره انتقاد کرد. ریشه این قضیه به زندگی خانواده بونگ در شهر دائگو برمیگردد.
وقتی «هو» کودک بود، خانه آنها در نزدیکی پایگاه نظامی آمریکا قرار داشت و برخی از اولین خاطرات او مربوط به تماشای سربازان آمریکایی سوار بر هلیکوپترهایی میشود که در ارتفاع کم پرواز میکردند. وقتی هلیکوپترها نزدیک زمین میشدند، کودکان کرهای فریاد میزدند که تام! جیمز! سلام، آدامس، کمی آدامس به ما بدهید! او خودش میگوید: «بچهها هر نوع اسمی را ممکن بود در زبان انگلیسی باشد فریاد میزدند و سربازان آمریکایی دستشان را عقب میکشیدند» و ادامه میدهد که «نمیخواهد از تصویر جنگ کره گریه کند، هرچند این بچهها وجود داشتند و کره جنگزده بسیار فقیر شده بود.» ظاهرا او تصمیم داشت به جای گریستن و گدایی ترحم، مبارزه کند و بعدها فهمید که میتواند مبارزهاش را با سلاح سینما انجام بدهد.
بونگ و پدربزرگ مادریاش
اولین سوالی که به ذهن میآید این است که آیا این فیلمساز شهیر کرهای، نواده یک نویسنده صاحبنام و مرفه بود؟
هو هرگز پدربزرگش را ندید. این خانواده پس از جنگ کره از هم جدا شدند و پدربزرگ مادری هو بقیه عمر خود را در قسمت شمالی کره گذراند. خاله هو هم باقی عمر را در آنجا زندگی کرد. خواهران و برادران ۵۶ سال همدیگر را ندیدند تا اینکه در یکی از برنامههای تلویزیونی در سال ۲۰۰۶، برنامهای که خانوادههای متفرقه را گرد هم آورده بود، آنها مجدداً به یکدیگر پیوستند. هو خودش در اینباره میگوید: «۵۶ سال؛ کاملاً لعنتی و دیوانهکننده!»
حتی اگر کسی فقط فیلم «انگل» را از این فیلمساز دیده باشد، تاثیر چنین اتفاقاتی در زیرلایههای آن کاملاً مشهود است.
بونگ در سال ۱۹۸۸ در رشته جامعهشناسی دانشگاه یوسنی (Yonsei) ثبت نام کرد. پردیسهای کالجمانند یوسنی در آن زمان برای جنبش دموکراسی کره جنوبی کانونی گرم بودند و بونگ یک شرکتکننده فعال در تظاهرات دانشجویی بود؛ راهپیماییهایی که اغلب، بهخصوص در اوایل سالهای تحصیل بونگ، توسط پلیس با گاز اشکآور و باتوم از آنها استقبال میشد.
بونگ مدتی از کالج جدا شد و قبل از بازگشت به آن در سال ۱۹۹۲، دو سال در ارتش به خدمت اجباری رفت. او وقتی به کالج برگشت، با تشکیل یک کلوپ فیلم با نام «درب زرد» با دانشجویان دانشگاههای همجوار همکاری کرد و به عنوان عضوی از باشگاه، اولین فیلمهای خود را ساخت؛ از جمله فیلم کوتاه توقیفشدهای با عنوان «به دنبال بهشت» و یک فیلم کوتاه ۱۶ میلی متری با عنوان «مرد سفید».
ورود به سینما با نویسندگی
بونگ جون هو بالاخره در سال ۱۹۹۵ از دانشگاه یوسنی فارغ التحصیل شد؛ در حالی که همان اوایل دهه ۹۰ میلادی، یک برنامه دو ساله را در آکادمی هنرهای سینمایی کره به پایان رسانده بود. در همانجا بود که فیلمهای فارغالتحصیلی بونگ برای شرکت در جشنوارههای بینالمللی ونکوور و هنگکنگ دعوت شدند. او همچنین برای چندین اثر با همکلاسیهای خود همکاری داشت که شامل کار به عنوان فیلمبردار در فیلم بسیار معتبر «Imagine»، به کارگردانی دوستش جانگ جون هوان در سال ۲۰۰۱ هم میشد؛ یعنی یک سال پس از آن که او اولین فیلم بلندش را ساخته بود. جانگ هم امروز از فیلمسازان معتبر کرهای است.
اما گذشته از فیلمبرداری و نورپردازی در آثار کسانی که امروز خودشان کارگردانهای شناختهشدهای در کره هستند، اولین ورود حرفهای بونگ جون هو به سینمای بلند با نویسندگی بود. او ابتدا جا پای پدربزرگ نادیدهاش گذاشت. بونگ جون هو برای اولین بار در سال ۱۹۹۷ و پس از آن برای دومین بار در ۱۹۹۹ دو فیلمنامه بلند سینمایی برای کارگردانهای دیگر نوشت و پس از آن با شروع قرن جدید میلادی، به جرگه کارگردانهای حرفهای سینما پیوست. مسیری که از «سگی که پارس میکند، گاز نمیگیرد» تا «انگل» با هفت فیلم متفاوت که همگی ایدهای متمرکز داشتند، پی گرفته شد.
استعمار کره در آثار بونگ جون هو
فیلمهای بونگ جون هو در ژانرهای مختلفی ساخته شدهاند اما لحن و ایده او از اولین فیلمش تا به حال یکسان بوده است. او تمرکز اصلیاش را روی نقد جامعه کره گذاشته و بیشتر از مسافران هلیکوپترهای نظامی آمریکا، دستهایی که برای گرفتن آدامس به سمت آنها دراز میشود را نقد میکند (اشاره به خاطرهای که بونگ از کودکیاش و همسایگی با پایگاه نظامیان آمریکا نقل میکند). اگر در کره فقیر و جنگزده، این خودکمبینیها در دستهای ناکامی که به سمت سربازان متجاوز دراز میشد، نمود پیدا میکردند، طبعاً در کره صنعتی نمودهای دیگری خواهند داشت که «انگل» آخرین نسخهاش بهحساب میآمد.
بررسی میل به عروج در طبقات اجتماعی، از اولین فیلمهای بونگ در سینمای او حضور داشت. خودخواهی، عقدهگشایی و پرخاشگری از ویژگیهایی است که در شخصیتهای بونگ به وفور دیده میشوند و او خیلی از فیلمهایش را با محوریت ضدقهرمان جلو میبرد نه قهرمان. از طرفی دیگر، به سیاق کلی سینمای کره که به سینمای ملودرام معروف است، خانواده در آثار بونگ جون هو حضور پررنگی دارد.
سگی که پارس میکند، گاز نمیگیرد – ۲۰۰۰
اولین فیلم بلند بونگ جون هو در یک مجتمع مسکونی حومه شهر روایت میشود. این یک فیلم سبک و ارزان با لوکیشنهایی محدود بود که کارگردانی مثل بونگ برای فیلم اولش میتوانست سراغ آن برود. شخصیت اصلی قصه مردی است که تلاش میکند در دانشگاه به مقام استادی برسد و همزمان در روابط او با همسر حاملهاش که هنوز به طور تمام وقت در ادارهای مشغول به کار است، مشکلاتی ایجاد شده است. عقدهگشایی این مرد قرار است در دزدیدن سگ همسایه که با پارس کردنهای متعددش او را آزار داده، نمایش داده شود و درام، همینجا شکل میگیرد. اما معلوم میشود که او اشتباهی سگ دیگری را دزدیده است. از این جا به بعد است که چرخهای از اشتباهات کمیک اتفاق میافتند.
خاطرات قتل – ۲۰۰۳
فیلم دوم بونگ جون هو بر اساس گزارشهایی واقعی از قربانیان یک قاتل سریالی ساخته شده است. این قاتل در واقعیت هیچگاه دستگیر نشد و ارجاع فیلم به واقعیت باعث شد بونگ بتواند یکی از معدود فیلمهای جنایی تاریخ که در انتهای آن قاتل دستگیر نمیشود را بسازد. سالها بعد دیوید فینچر با فیلم «زودیاک» از همین شیوه بونگ جون هو تقلید کرد. یک نکته جالب این است که در همان سال ۲۰۰۳ پارک چانگ ووک به ساختن فیلمی درباره این قاتل سریالی علاقه نشان داده بود و بونگ تصمیم داشت فیلمی بر اساس یک نمایشنامه طنز ژاپنی به نام «پیر پسر» بسازد؛ اما چان ووک «پیر پسر» را ساخت و این فیلم تبدیل به یکی از شگفتیسازترین آثار تاریخ سینما در آغاز دوره پستمدرن شد و بونگ جون هو «خاطرات قصر» را جلوی دوربین برد که قبل از فروش جهانیاش در خود کره پنج میلیون بلیت فروخت و شرکت فیلمسازی حامی خود را از ورشکستگی نجات داد.
میزبان – ۲۰۰۶
سومین فیلم بونگ با نام «میزبان» که به طرز آشکاری از سری فیلمهای «گودزیلا» تأثیر گرفته بود، ماجرای ماهی عظیمالجثهای است که از رودخانه بیرون میآید و شهر سئول را به هم میریزد. فیلم، حمله واضحی به آمریکاییها میکند زیرا منشاء به وجود آمدن این هیولا را فعالیتهای نظامیان آمریکا نشان میدهد. دولت کره در واکنش به این رویداد هولناک، عوض تلاش برای حل مسئله سعی میکند حواس مردم را به مسئلهای حاشیهای پرت کند؛ اما فروشندهای که دخترش توسط این موجود ربوده شده، ناچار میشود برای پیدا کردن آن خودش دست به کار شود… هرچند جلوههای ویژه این فیلم با گذشت چند سال جذابیت اولیه را ندارند اما داستان پیچیده آن هنوز کشش دارد.
مادر – ۲۰۰۹
«مادر» دومین فیلم جنایی بونگ جون هو است که باز هم در شهری کوچک روایت میشود و البته باز هم قواعد ژانر جنایی را در هم میشکند. وقتی پسر جوانی که مشکل ذهنی دارد به قتل یک دختر متهم شده، مادر او تلاش میکند تا حقیقت ماجرا روشن نماید. بونگ در این فیلم عدالت و انتقام را به چالش میکشد و نکته قابل تأمل در کار او تبدیل کردن داستانی جنایی به یک ملودرام مادرانه است.
برفشکن – ۲۰۱۳
پرستارهترین فیلم بونگ جون هو یک فیلم آخرالزمانی است و از یک رمان تصویری فرانسوی اقتباس شده. فیلم درباره آینده یخزده کره زمین است که در آن قطاری با تنها باقیماندگان زمین دور دنیا میچرخد. در اینجا مثل فیلم «تایتانیک» که تصویر آخرالزمان را به فاصله طبقاتی در اجتماع ربط میداد و یک وسیله نقلیه را نماد کل جامعه بشری کرده بود، باز هم چنین اتفاقی رخ میدهد. حالا اما به جای کشتی، قصه در یک قطار روایت میشود و ساکنان واگنهای عقبی علیه طبقات فرادست شورش میکنند.
اوکجا – ۲۰۱۷
«اوکجا» فیلم عجیبی است که شاید یک نگاه سطحی بتواند آن را اثری در ضدیت با گوشتخواری بداند اما یک نگاه دقیقتر آن را فیلمی در نقد مصرفگرایی ارزیابی میکند. دختر ۱۳ سالهای به نام میجا با یک خوک عظیمالجثه دوست است که شخصیتپردازی شده و حتی درونگرا و خجالتی است؛ اما شرکتهای چند ملیتی میخواهند او را به دست بیاورند. البته خود بونگ میگوید که این حیوان در عالم واقعیت هیچ مصداقی ندارد. این فیلم تخیلی که بازیگرانی مثل تیلدا سوئینتن، جیک جیلنهال و استیون ین هم در آن بازی کردهاند، جلوههای بصری چشمگیری دارد و البته حضور آن در کن باعث نقدهایی شده بود؛ چرا که خیلیها یک اثر تخیلی را مناسب حضور در فستیوالی هنری نمیدانستند.
انگل – ۲۰۱۹
«انگل» عصارهای از تمام مولفههای سینمای بونگ جون هو در ۶ فیلم قبلی او البته عصارهای از تمام ایدهها و خاطرات زندگیاش است.
خانواده بیکار کیم که در یک زیرزمین نمور زندگی میکنند، روزگار بسیار سختی دارند؛ تا اینکه پسر خانواده در یک عمارت باشکوه و اعیانی، کاری به عنوان معلم انگلیسی دختر یک خانواده ثروتمند پیدا میکند. او کمکم سایر اعضای خانوادهاش را با هویتهایی جعلی برای کار به این عمارت میآورد و هر کدام صاحبان قبلی این مشاغل را با حقهای از میدان به در میکند. فیلم کمکم به آوردگاه یک نبرد طبقاتی تبدیل میشود با این تفاوت که خود افراد طبقه فرودست هم در حق هم رحم نمیکنند. «انگل» نقد فردگرایی و اهمیت دادن ویژه به سودانگاری است. همچنین به آمریکازدگی و دور شدن از هویت اصلی کره، طعنههای واضحی میزند.
این فیلم را میتوان به نوعی موفقترین فیلم غیرانگلیسیزبان تاریخ در رویدادهای هنری دنیا دانست و موفقیت آن شاید بتواند برای فیلمسازان سایر نقاط دنیا عبرتی باشد؛ عبرت از این جهت که بدون تحقیر هویت ملی هم میتوان جهان را به تعظیم واداشت.