نگاهی به سینمای داریوش مهرجویی
داریوش مهرجویی متولد سال 1318 در تهران و یکی از مهم ترین چهره های سینمای موج نوی ایران، چهره ای بی بدیل در هنر هفتم این سرزمین است که از نخستین فیلم سینمایی بلندش، بیش از نیم قرن می گذرد.

داریوش مهرجویی، با اینکه همیشه علاقهمند درجه یک سینما بوده، اما تحصیلات خود را در رشته فلسفه در کشور آمریکا سپری کرده و این موضوع، کل سینمای او را تحت تاثیر قرار داده است. نگاه فلسفی مهرجویی، به طور خاص در «هامون» به خلق یک شاهکار منجر شده و اصالت فکری را به سینمای او تزریق کرده است.
مهرجویی که یک چهره دانشگاهی نیز به شمار میرود، چندین کتاب مهم از نویسندگان شهیری مانند هربرت مارکوزه و اوژن یونسکو را ترجمه کرده و چند رمان هم به رشته تحریر درآورده است که از مهمترین آنها میتوان به «در خرابات مغان»، «سفر به سرزمین فرشتگان» و «آن رسید لعنتی» اشاره کرد.
دو ویژگی توانایی در اقتباس و قدرت هدایت بازیگر، خصیصههای اصلی و پررنگ داریوش مهرجویی در کارگردانی به شمار میروند. او تقریبا با تمام بازیگران درجه یک سینمای ایران کار کرده و حاصل همکاریهایش با هنرپیشههای کارکشته سینما، به ندرت یک بازی ضعیف را به دنبال داشته است.
مهرجویی و عزت الله انتظامی
مهرجویی که در هدایت بازیگر و گرفتن اجراهای اثرگذار از بازیگران پیر و جوان با روحیات و سبکهای متفاوت، همواره قدرتمند ظاهر شده، بیشترین همکاری را با مرحوم عزتالله انتظامی داشته و نام آقای بازیگر در ۱۰ اثر مهرجویی به ثبت رسیده است. پس از انتظامی، علی نصیریان و مرحوم خسرو شکیبایی، دیگر بازیگران محبوب مهرجویی هستند که حضورشان در آثار این کارگردان به خلق شخصیتهای ماندگاری در سینمای ایران منجر شده.
علاوه بر این، در سینمای ایران که برخلاف سینمای جهان، همواره از کم بودن تعداد و ضعف کیفی فیلمنامههای اقتباسی رنج میبرده، حضور چهرهای مانند داریوش مهرجویی یک استثنا است که باید غنیمت شمرده شود. او با تعهدی مثالزدنی نسبت به ادبیات، بخش عمدهای از فیلمهای خود را از روی متون ادبی اقتباس کرده که بعضی از این اقتباسها به خلق شاهکارهایی مانند «گاو» هم منجر شده است.
وی در اقتباس از متون خارجی و فارسی، به یک اندازه متبحر نشان میدهد و این موضوع از قدرت علمی او و جنبه فکری شخصیتش حکایت دارد. در ادامه، مروری داریم بر دورههای فیلمسازی دوران پرفراز و نشیب کاری داریوش مهرجویی.
دوره اول: قبل از انقلاب
نخستین تجربه سینمایی بلند داریوش مهرجویی، فیلم «الماس ۳۳» نام داشت که یکی از گونههای متقدم فیلم حادثهای یا تریلر به شمار میرفت. این فیلم درباره یک ماجرای گانگستری مرتبط با فرمول تولید الماس از نفت بود و با وجود هزینه نسبتا بالا، چنان که باید و شاید مورد توجه قرار نگرفت.
دومین اثر کارنامه مهرجویی اما، یکی از بهترین فیلمهای او بود. «گاو» همزمان کارنامه این کارگردان و سینمای ایران را دگرگون کرد. فیلمنامه درجه یک این فیلم که با همکاری خود غلامحسین ساعدی به رشته تحریر درآمده بود، در کنار بازی حیرتانگیز مرحوم انتظامی، «گاو» را به سطحی از مقبولیت رساند که در چندین نظرسنجی مختلف، لقب بهترین فیلم تاریخ سینمای ایران را به خود اختصاص داد. این فیلم، علاوه بر جشنواره فیلم سپاس، در چند جشنواره سینمایی بینالمللی، از جمله برلین، ونیز و شیکاگو، هم حضور یافت که در زمان خودش یک اتفاق ویژه برای سینمای ایران بود.
دوره اول کاری مهرجویی، پس از این فیلم، با افت محسوسی همراه بود و سه فیلم «آقای هالو»، «پستچی» و «دایره مینا» نتوانستند حتی ذرهای از موفقیت «گاو» را تکرار کنند. «آقای هالو» با فیلمنامه مشترکی از علی نصیریان و مهرجویی، اثری متوسط با یک کاراکتر دلچسب و به یاد ماندنی بود و در جشنواره مسکو هم حضور یافت.
«پستچی» (۱۳۵۱) اقتباسی از یکی از نمایشنامههای گئورگ بوشنر، نویسنده آلمانی قرن نوزدهم، بود و جایگاه نصیریان را در سینمای ایران تثبیت کرد. اما «دایره مینا» که دومین همکاری مهرجویی با غلامحسین ساعدی و اقتباسی از داستان «آشغالدونی» او بود، اثری مترقی به شمار میرفت که چندین سال در توقیف توسط رژیم شاه باقی ماند. این فیلم حاوی نقد اجتماعی گزندهای درباره اختلاف طبقاتی بود و قصه جذابی را درباره موضوع دلالی خون روایت میکرد.
دوره دوم: اوجگیری
در سالهای منتهی به انقلاب اسلامی ایران، داریوش مهرجویی هم مانند بسیاری از همکارانش، بخاطر شرایط خاص کشور کمکار شد؛ اما در سال ۵۹ با فیلم «مدرسهای که میرفتیم» به سینما برگشت. این فیلم که باز هم انتظامی و نصیریان را در مرکز خود میدید، داستانی نمادپردازانه و سیاسی درباره استبداد معاون یک مدرسه و تلاش دانشآموزان برای اجرای یک نمایش را روایت میکرد و چندان موفق نبود.
در سال ۶۵، مهرجویی با کمدی درجه یک «اجاره نشینها»، بازگشت باشکوهی به سینما داشت. این فیلم هم در گیشه بسیار موفق بود و هم توانست در پنجمین جشنواره فیلم فجر به هفت نامزدی دست یابد. «اجاره نشینها» در پاریس و برلین هم جوایزی را به خود اختصاص داد و بسیاری از منتقدان آن را به عنوان بهترین فیلم کمدی تاریخ سینمای ایران معرفی میکنند. دو سال پس از این فیلم، تجربه بومی مهرجویی به نام «شیرک» با فیلمنامهای از کامبوزیا پرتوی، کاملا شکست خورد، اما سینمای مهرجویی، با فیلم بعدیاش دوباره اوج گرفت.
وقتی در سال ۶۸ «هامون» روی پرده سینماها رفت، یک نسل از جوانان و نوجوانان ایرانی دلداده هنر هفتم شدند و گونه تازهای از زندگی انسان معاصر ایرانی، در پرتو ثبات حاکم بر سالهای بعد از انقلاب و جنگ تحمیلی، نوید داده شد. «هامون»، با الهام از «بوف کور» صادق هدایت، یکی از نخستین فیلمهای روشنفکرانه سینمای ایران بود که هم مایههای سورئال را در خود داشت و هم هواداران زیادی در میان نسل جوان به دست آورد. نقش اول این فیلم، حمید هامون، یکی از محبوبترین کاراکترهای تاریخ سینمای ایران و سکانس معروف او با دیالوگ «این زن حق منه…» یکی از برشهای فراموش نشدنی سینما در نیم قرن اخیر است.
«هامون» در هشتمین جشنواره فیلم فجر حاضر بود و علاوه بر دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش اصلی زن برای بیتا فرهی و جایزه ویژه هیئت داوران، موفق به احراز یازده نامزدی سیمرغ و بدست آوردن پنج سیمرغ بلورین در رشتههای بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر نقش اصلی مرد برای خسرو شکیبایی، بهترین فیلمنامه، بهترین تدوین و بهترین فیلمبرداری شد. فیلمهای این دوره کاری مهرجویی، علاوه بر کیفیت بالا و موفقیتهای ریز و درشتی که به دست آوردند، از جهت تغییر نسل بازیگران مورد علاقه او و گرفتن بازیهای ماندگار از اکبر عبدی و خسرو شکیبایی نیز، اهمیت دارند.
دوره سوم: از دریچه چشم بانوان
با آغاز نیمه اول دهه هفتاد، مهرجویی با چهار فیلم زنانه وارد فاز تازهای شد. «بانو» (۱۳۷۰)، «سارا» (۱۳۷۱)، «پری» (۱۳۷۳) و «لیلا» (۱۳۷۵) فیلمهایی بودند که همگی از داستانهای مکتوب اقتباس شده و قصه خود را از دریچه چشم یک شخصیت زن روایت میکردند. موضوعات اجتماعی، خانوادگی و فلسفی این چهار فیلم، در پرتو دفاع از حقوق زنان، به سینما تبدیل میشد. بجز «پری» که در سیزدهمین جشنواره فیلم فجر سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی را برای مهرجویی به ارمغان آورد، این چهار فیلم بیشتر از داخل کشور، در جشنوارههای خارجی دیده شدند.
مهرجویی پس از این دوران و در سال ۱۳۷۶، یک فیلم متفاوت هم ساخت که شاید قابل مقایسه با هیچکدام از آثار دیگر او نباشد. «درخت گلابی» یک اثر کاملا جداگانه و منحصربفرد بود که با اقتباسی جذاب از داستانی به همین نام نوشته گلی ترقی، میتوانست اثری عاشقانه، سیاسی، اجتماعی و یا فلسفی لقب گیرد. «درخت گلابی» در واقع نسخهای مردانه و ترکیبی از چهار فیلم زنانه مهرجویی بود که در چند جشنواره خارجی و شانزدهمین دوره جشنواره فیلم فجر حضوری نسبتا موفق را تجربه کرد.
نکته مهم فیلمهای این دوره از کارنامه مهرجویی، اضافه شدن نسل تازهای از بازیگران به فهرست هنرپیشههای فیلمهای اوست؛ چهرههایی همچون نیکی کریمی، امین تارخ، علی مصفا، لیلا حاتمی و گلشیفته فراهانی که جای بازیگران قدیمیتر را در سینمای مهرجویی گرفتند.
دوره چهارم: به سمت مخاطب عام
نیمه دوم دهه هفتاد و نیمه اول دهه هشتاد، زمان چرخش مهرجویی از آثار فلسفی پیچیده و پرمحتوا با مخاطب خاص، به سوی آثاری سرراستتر و جذاب برای مخاطب عام بود. «میکس» و «بمانی»، به ترتیب در سالهای ۱۳۷۸ و ۱۳۸۰، دو تجربه متفاوت مهرجویی برای سنجیدن اوضاع سینمای ایران و ذائقه مخاطب بودند. «میکس» یک اثر پر از نماد و البته کمی شعاری، بود که به شیوه فیلم در فیلم روایت خود را پیش میبرد. «بمانی» هم یک پروژه اغراق شده با مایههای پررنگ هواداری از حقوق زنان، درباره سه دختر ایلامی بود که نتوانست موفقیت چندانی نزد مخاطبان به دست آورد.
سالهای ابتدایی دهه هشتاد اما، زمان ارتباط هرچه نزدیکتر مهرجویی با عموم مردم بود. او در این دوره، دو فیلم «مهمان مامان» و «سنتوری» را ساخت که اولی با اقتباسی از هوشنگ مرادی کرمانی و دومی با الهام از رمان مشهور «عقاید یک دلقک» از هاینریش بل، حسابی به دل مخاطب نشستند؛ یک کمدی آبرومند و انسانی و بک تراژدی عاشقانه و اجتماعی سیاه، با هنرنمایی گروه تازهای از بازیگران مانند پارسا پیروزفر، امین حیایی و بهرام رادان، که دوران موفق و سرشار از محبوبیت داریوش مهرجویی را رقم زدند.
اگرچه «سنتوری» با حواشی فراوانی همراه شد و تماشایش تا اواخر دهه هشتاد برای عموم مردم میسر نبود؛ اما مهرجویی در این فاصله، فیلم مهم دیگری نساخت تا «سنتوری»، با صدای محسن چاوشی و آلبوم ماندگارش که مزید بر علت محبوبیت فیلم بود، حسابی مورد توجه مردم قرار گیرد.
دوره پنجم: سقوط آزاد
داریوش مهرجویی در یک دهه اخیر، با فیلمهای متفاوت و عجیبش، طرفداران خود را، بین دو رویکرد حفظ احترام به واسطه سابقه درخشان او و گلایه بخاطر کیفیت فیلمهای تازهاش، بر سر یک دوراهی ناخوشایند قرار داده. ضعف کیفی فیلمهای اخیر این کارگردان بزرگ و محترم، اتفاقی نیست که بتوانیم آن را نادیده بگیریم.
طرفداران سینمای مهرجویی این روزها به شدت از سبک متاخر فیلمسازی او متحیر ماندهاند و حتی برخی از آنها امیدوارند کارگردان محبوبشان دست از فیلم ساختن بکشد تا لااقل خاطرات خوب مخاطبان، با کیفیت این فیلمهای تازه خدشهدار نشود؛ عدهای هم معتقدند که شرایط زمانه چنین وضعیتی را ایجاد کرده و داریوش مهرجویی به زودی دوباره به ریل موفقیت باز خواهد گشت.
در میان چهار فیلم اخیر داریوش مهرجویی، «آسمان محبوب» و «اشباح» دو اثر بسیار ضعیف محسوب میشوند که اطلاق وصف مندرس به آنها چندان غیرمنصفانه نیست. اما «نارنجی پوش» و «چه خوبه که برگشتی» هم به لحاظ گروه بازیگران و عوامل وضعیت بهتری دارند و هم از ایدههای جالبتری بهره میبرند. با این حال، تشتت محتوایی و ضعف فرم سینمایی، در این دو فیلم هم مشهود است و به وضوح مخاطب را آزار میدهد؛ به طوری که حتی نمیتوانند آثاری متوسط در سینمای مهرجویی لقب گیرند.
با این حال، دوستداران سینما ترجیح میدهند به پاس یک عمر تلاش صادقانه و تولید آثاری ماندگار در سینمای ایران، همچنان پای داریوش مهرجویی بایستند و امیدوار و منتظر طلوع دوباره قریحه این مرد بزرگ باشند. مهرجویی حالا «لامینور» را در نوبت اکران دارد که علی نصیریان و علی مصفا در آن به ایفای نقش پرداختهاند و میتواند دوباره زمینه اوجگیری این کارگردان خوشنام را فراهم آورد.