
همیشه آنلاین بودن باعث شده نتوانیم مدت زیادی روی یک موضوع تمرکز کنیم و به همین دلیل، انیمیشن «عشق، مرگ و روباتها» محصول نتفلیکس که در آینده رخ میدهد، انتخاب هوشمندانهای به نظر میآید. این سریال پربیننده قالب مناسبی دارد: گلچینی گسترده از ۱۸ فیلم کوتاه انیمیشنی که به طور متوسط، فقط ۱۲ دقیقه زمان میبرد و از اعتبار تهیهکنندهی برجستهای مانند دیوید فینچر برخوردار است.
سابقهی فینچر پس از «هفت»، «باشگاه مبارزه» و حتی «خانهی پوشالی» محصول نتفلیکس، همچنان خالی از شجاعت خشمآگین و پوچگراییِ هنرمندانه است. پس جای تعجب نیست که بخش زیادی از «عشق، مرگ و روباتها» مملو از صحنههای نامناسب عامدانه است. اولین قسمت سریال با عنوان «برتریِ سونی» – داستان بیرحمانهی ورزش خونین و گلادیاتوری با استفاده از فضاییهایی است که شستشوی مغزی داده شدهاند – در همان دقایق اولیه از یک صحنهی نامناسب جنسی استفاده میکند و مشتاقانه، یک تجاوز خشونتبار جنسی را به عنوان داستان اصلی این قسمت به کار میگیرد.
اثری پر از خشونت و مضامین جنسی
در جاهای دیگری، پاشیده شدن خون فراوان به هر سو و برهنگی به عنوان نشانههای بلوغ استفاده میشوند، هرچند قسمتهای دیگر «عشق، مرگ و روباتها» که صحنههای خشونتبار و نامناسب بیشتری دارند، آنقدری که خودشان تصور میکنند، خاطی نیستند. قسمت «شاهد» که تعقیب و گریزی دیوانهوار و هیجانانگیز است از لحاظ تصویری هیجانانگیزترین قسمت سریال است و از نوعی زیباییشناسیِ فرساینده بهره میبرد که ما را به یاد فیلم برندهی اسکارِ «مرد عنکبوتی: به درون دنیای عنکبوتی» میاندازد اما داستان در یک صحنهی نامطبوع از رقص برهنگی که زننده و بیفایده به نظر میرسد، متوقف میشود. اگر داستانهای سایبرپانکی دربارهی رقاصان مورد آزار قرار گرفته و روباتهای جنسیِ پریشان قرار باشد به سبک هنرمندانهی داستانهای علمی تخیلی تبدیل شوند، پس باید یک جنبش #MeToo روباتی هم به وجود بیاید.
جهشهای مداوم در تصویرسازی کامپیوتری و فناوری ضبط حرکت یعنی حالا مدلهای انیمیشنی میتوانند به طرز عجیبی، شبیه به انسان به نظر برسند و فیلمسازان میتوانند با کمترین بودجهی ممکن از فیلمهای محبوب علمی تخیلی و حماسی تقلید کنند و نتایج خوبی هم بگیرند. قسمت «دست یاریگر» آن حس وحشت فضاییِ تهوعآور در محیط بدون گرانشِ «جاذبه» را در عرض ده دقیقهی فوقالعاده مؤثر به تصویر کشیده است.
داستان آخرالزمانی سه روبات بانمک
قسمت خشونتبار اما احساسی «لاکی ۱۳» داستانی در سبک جنگ سفینههای فضایی است که شخصیت اول آن بازسازی کامپیوتری «سمیرا وایلی» است که با بازی جذاب خود داستان کلیشهای آن را ارتقا میدهد. به همین ترتیب، کامیونداران فضایی در قسمت «آن سوی صورت فلکی عقاب» توانستهاند یک داستان وحشتناک روانشناختی و شرارتبار بسازند که در دوردستترین نقاط کیهان رخ میدهد؛ هرچند همه چیز اینجا رشتهای از صفر و یکهاست اما ترس و وحشت آنها بسیار باورپذیر به نظر میرسد.
این نمایشهای فنیِ فوقالعاده ارزش این را دارند که روزی در فهرست بهترین انیمیشنهای کسی قرار بگیرند اما فیلمهای کوتاه در خلاف جهت واقعیت سایبری که معمولاً لذتبخشتر هستند، حرکت میکنند. داستان آخرالزمانی «سه روبات» ماجرای سه روبات بانمک است که در جهانی فروپاشیده از سرمایهداری، به گشت و گذار رفتهاند. این قسمت ثابت میکند که از دل یک صدای سایبورگی بیروح و بیآهنگ هم میتوان طنز بسیاری بیرون کشید. در عین حال در قسمت پر از سایهی «شب ماهی»، فروشندهی دورهگردی را میبینیم که گذارش به یک منظرهی رؤیایی میافتد که هم علمی تخیلی است و هم بسیار فانتزی.
عشق، مرگ و روبات ملغمهای علمی تخیلی
بعد از شانزده قسمت (اگر تا اینجای سریال دوام بیاورید)، «عشق، مرگ و روباتها» ضوابط سفت و سخت انیمیشنی خود را در قسمت «عصر یخی» کنار میگذارد و به ستارههای فیلم، «مری الیزابت وینستد» و «توفر گریس» اجازه میدهد در تمدن مینیاتوری خیرهکنندهای در یخچال پر از نعمت خود قرار بگیرند و در انتهای مجموعهای پادآرمانشهری، داستانی شاد و پرنشاط را روایت کنند. تماشای انسانهای واقعی غافلگیری خوشایندی است اما به ما یادآور میشود که چقدر تعداد شگفتیهای واقعی در این مجموعه اندک است.
این مجموعه در کل ملغمهای علمی تخیلی با رویکردی عمیق و سریع است. با اینکه هر فیلم کوتاه به تنهایی به خوبی ساخته شده است اما توالیِ سریع آنها، به جای اینکه تأثیر آنها را عمیقتر کند، موجب بیرنگورویی مجموعه میگردد. فینچر ممکن است اسم دهانپرکنی باشد اما شاید دیگر تهیهکنندهی فیلم «تیم میلر» – که سکانس سادیستی آغازین اقتباس فینچر از «دختری با خالکوبی اژدها» محصول ۲۰۱۱ را در کارنامهی خود دارد – سازندهی اصلی «عشق، مرگ و روباتها» باشد. هتاکی و خشونتی که میلر در فیلم کوتاهش قبل از «دِد پول» به کار برد، منجر به تولید یک پدیدهی پرفروش ۷۸۰ میلیون دلاری «ددپول» و چند دنبالهی دیگر شد. شاید بعضی از عوامل خوششانس «عشق، مرگ و روباتها» هم پا جای پای او بگذارند.