
«شیرشاه» محصول ۲۰۱۹ کمپانی دیزنی، بازسازی انیمیشن شیرشاه محصول ۱۹۹۴ از همین کمپانی است که کارگردانی آن را راجر آلرز و راب مینکوف بر عهده داشتند و فیلمنامه آن را ایرنه میچی، جاناتان رابرتس و لیندا وولورتون نوشته بودند و یکی از به یادماندنیترین انیمیشنهای تاریخ لقب گرفته بود.
این بار دیزنی کارگردانی اثر را به جان فاورو سپرده که سابقه بازسازی انیمشن «کتاب جنگل» را برای کمپانی دیزنی داشته است. دیزنی چند سالی است که خیلی جدی به فکر بازسازی انیمیشنهای قدیمی و نوستالژیک خود افتاده و از این راه پول فراوانی به جیب زده است. زیرا بدون اعمال تغییرات اساسی روی فیلمنامه و قصهی انیمیشنهای اصلی و تنها تمرکز روی بهبود بخشیدن بخش بصری این انیمیشنها، و غلغلک دادن قسمت نوستالژیک ذهن بینندههای میلیونی خود، قطعا آنها را ترغیب کرده که به سالن سینما بروند و لحظات خاطرهانگیز دوران نوجوانی و جوانی خود را بازیابند.
بازگشت به دنیای شیرها
سختگیریهای مسئولین دیزنی برای بازسازی مو به موی انیمیشنهای خود و اعمال نظر مستقیم روی کار کارگردانان و استفاده حداکثری از امکانات روز دیجیتالی، قطعا نتایج مثبتی از لحاظ مالی برایشان داشته است.
قطعا یکی از هیجانانگیزترین بخشهای فیلم دیدن، این است که فیلمهای قدیمی را که اکثرا نسخههای بیکیفیت آنها در دسترس بوده است و یا فرصتی نبوده که در زمان اکران روی پرده بزرگ دیده شوند، با کیفیتی خوب و مجددا روی پرده تماشا کنیم. بخش مهمی از بحث حسی تماشای فیلم، که دیزنی به خوبی به آن دستبرده و روی ذهن و حس بسیاری از مخاطبانش کار کرده و پروژهی بزرگی را در راستای بازسازی انیمیشنهای خود آغاز نموده است.
از این رو میتوان به جرات گفت که هیچ فیلمی در سینما در سال ۲۰۱۹ به اندازه «شیرشاه» نمیتوانست از فروش سطحبالای خود در گیشه مطمئن باشد و به خوبی بتواند سودهای کلان به صاحبانش بدهد. هیجان تماشای «شیرشاه»، پس از نسخه خاطرهانگیز سال ۱۹۹۴ در عصر جدید سینما با آن شخصیتهای به یادماندنی و قصهی پر و پیماناش، چیزی نیست که بتوان به راحتی از آن گذشت. پس همه به سالنها آمدند تا دستپخت جدید دیزنی را بچشند.
شاه همیشه شاه است
«شیرشاه» ۱۹۹۴ دلایل زیادی برای کسب موفقیت داشت. نخست قصهی جذاب اثر بود که از هملت شکسپیر و داستان حضرت موسی و یوسف الهاماتی گرفته بود و در باورپذیرکردن کاراکترها که شمایلی از حیوانات را داشتند، اما دغدغهها و حرفهایشان کاملا شامل دنیای انسانها و مسائل زندگی آنها میشد، بسیار موفق بودند.
اینکه حیوانات حرف بزنند و با یکدیگر ارتباط برقرار کنند، شیر به عنوان شاه همیشگی جنگل در همان هیبت ظاهر شود و دیگر حیوانات تحت سلطه او باشند و در عین حال او شاهی رئوف و دوستداشتنی باشد و کفتارها نماینده حیوانات/انسانهای مادیگرا و قدرتپرست و بدون مرام و معرفت باشند، به خوبی در آن اثر پیادهسازی شده بود و به میان آمدن آن الگوی قدیمی و پایانناپذیر پیرنگ، یعنی تقابل خیر و شر، قهرمان و ضدقهرمان و داستانی از یک انتقام، جذابیتهای آن را دوچندان میکرد.
اثری بر مبنای همان داستان قدیمی
طبیعتا بازسازی مو به موی اثر توسط دیزنی، باعث میشود تا قیاس بین این دو اثر صورت بگیرد. زیرا «شیرشاه» در نسخه اصلی آنقدر بزرگ شد که از شخصیتها، موسیقیها و فضای آن انیمیشن در آثار دیگر و بعدی استفادههای زیادی صورت گرفت و آن قصه و شخصیتهایش برای همیشه در ذهنها ماندگار شدند.
اما لایو اکشن/فوتورئالیسم جدید دیزنی با همان نام، در قصه هیچ تفاوتی با اثر اورجینال ندارد. مجددا تقابل موفاسا با اسکار و بازپسگیری تخت شاهی توسط سیمبا به همراه پومبا، تیمون، زازو، سارابی و نالا در اینجا نیز تکرار شده است. اما کاری که دیزنی و البته جان فاورو به عنوان کارگردان انجام دادهاند، کار کردن بسیار زیاد روی جلوههای بصری انیمیشن است. جایی که تصاویر به شدت زیبا، گیرا و دیدنی هستند و شخصیتها کاملا در هیبت واقعی خود ظاهر شدهاند.
شیرشاه اثری با جزئیات بیشتر نسبت به داستان اصلی
دشتها و جنگلها در واقعیترین حالت ممکن طراحی شده و حتی نور یکی از صحنهها کاملا در واقعیت فیلمبرداری شده است. این تمهید لایو اکشن/فوتو رئالیسم که در هم تنیده شده و جلوهای کاملا واقعی به اثر داده است، میتواند هم هیجانی دوچندان به مخاطبان اهدا کند و هم همانقدر خطرناک باشد، زیرا تمام طرفداران «شیرشاه»، فضای داستان و شخصیتهای اثر را با همان سادگی و رنگ و بو به خاطر سپرده بودند، پس بازی با چنین خاطراتی، خطرات خاص خود را دارد و میتواند مخرب نیز باشد. همانطور که بسیاری اثر را پس از تماشایش پس زدند و به سراغ نسخه اصلی رفتند و آن را همچنان تازه و عزیز یافتند.
تفاوت سی دقیقهای دو اثر که «شیرشاه» جدید زمان بیشتری را در برگرفته نیز در پرداخت جزئیات است. اینکه گونههای بیشتری از حیوانات در انیمیشن ظاهر میشوند، وقت بیشتری برای نمایش جغرافیای زندگی پومبا و تیمون صرف میشود و شکل بازگشت سیمبا به خانه نیز دچار تغییرات بسیار کوچکی شده است، دلیل این بیشتر بودن زمان هستند.
جلوههای ویژه قدرت اصلی لایو اکشن شیرشاه
البته وجود موسیقیها و شعرهای میان اثر که رنگ و بویی لطیف به آن میدهد نیز در اینجا به همان پررنگی دیده میشوند. در واقع سیاست دیزنی برای پولسازی و تضمین فروش اثر در گیشه، تمهیدی جز این را در خود جای نمیداده است. اینکه قصه همان باشد، شخصیتها نیز همانها باشند و تنها قدرت و قوت ابزار دیجیتالی در عصر جدید رخ نمایان کنند.
گرچه که فاورو از وجود کسانی چون دونالد گلاور، سث روگن، چیویتل اجیوفور، بیانسه و جیمز ارل جونز(صدا پییشه موفاسا در نسخه اصلی انیمیشن که این بار نیز در ۸۸ سالگی همان وظیفه را به عهده داشته) برای صداپیشگی شخصیتها بهره برده، اما به وضوح میتوان دید با همهی قدرت اثر در جلوههای بصری، شاید در بازسازی برخی شخصیتها آنچنان موفق نبوده و از میزان تاثیرگذاری و هیبت آنها کم شده باشد.
به عنوان مثال شخصیت اسکار که به عنوان یکی از معروفترین آنتاگونیستهای تاریخ شناخته میشود، به مانند اسکار در «شیرشاه» اصلی تاثیرگذار و باورپذیر نیست و یا شخصیت نالا تنها یک سایه از نالای دوستداشتنی در نسخه اصلی است.
تمرکز بیش از حد روی جلوههای بصری و زیادهروی در قسمتهایی از آن، تمرکز مخاطب را به ناگاه به سمت این مسائل میبرد و باعث میشود تا حتی آن موضوع اصلی، شخصیتها و حرفهای مهم اثر فراموش شوند. سادگی «شیرشاه» اصلی در پرداخت بصری و تمرکز روی فیلمنامه و پرداخت شخصیتها، آن چیزی بوده که این انیمیشن را تا این حد ماندگار کرده است.
گرچه که وجود همان قصه، همان شخصیتها و همان خط پیرنگ بی کم و کاست، همچنان جذاب است و زنده شدن حس نوستالژی در وجود مخاطبان، میتواند نکته اصلی «شیرشاه» جدید باشد. و از این رو میتوان دیزنی و فروش بالای اثرش را برنده اصلی این بازسازی دانست.