
«سر لیونل فراست» هرچند که به شدت از خودراضی است، اما شباهت چندانی به قهرمانهای ماجراجوی کلاسیک، چه انیمیشنی چه غیر انیمیشنی، ندارد. در «لینک گمشده» شکارچی برجستهی هیولا (با صدای بمِ هیو جکسون) در هنگام کشف یک پاگُندهی نادر در سرزمینهای بِکر شمال غرب اقیانوس آرام در آمریکا، کار فوقالعادهای انجام میدهد: گوش میکند.
اگر این را با «ایندیا جونز» و قرنها فعالیت انسانشناسانِ غارتگری مقایسه کنید که در جستجوی گنج، با کمال میل اماکن باستانی را نابود میکنند، متوجه خواهید شد که واکنش «سر لینول» چقدر عجیب است. با اینکه او راهی سفر شده تا وجود این موجود نئاندرتال را ثابت کند، اما وقتی در میانهی طبیعت وحشی به پاگنده برخورد میکند، به جای آنکه مثل فیلم «کینگ کنک»، این موجود را همچون جام پیروزی بالای سر بگیرد و به وطنش برگردد، میایستد تا خواستهی جانور (با صدای زاک گالیفیاناکیس) را جویا شود و بعد مطابق آن، برنامهریزی کند.
تکامل یافتن انسانها
حالا، اکثر مخاطبان احتمالاً متوجهی این تفاوت کوچک نمیشوند، این یکی از روشهای بیشمار نویسنده-کارگردان «کریس باتلر» برای ایجاد یک روایت مترقیانهتر در ژانری است که همواره به قهقهرا میرود. اما «لینک گمشده» به خوبی نشان میدهد که انسانها هم میتوانند به تکامل برسند. و برای این کار حتی به فناوری جدید و مدرن برای ایجاد این تصاویر با کیفیت و خیرهکننده نیاز ندارد. «لینک گمشده» پنجمین محصول استودیو لایکا است.
لایکا استودیوی انیمیشنسازی دقیق و تیزبینی است که قبلاً فیلمهای «کارولین» و «کوبو و دو تار» را تولید کرده، هرچند فضای این یکی آنقدر با فضای چهار فیلم قبلی تفاوت دارد – کارتونهای تیره و تار و نسبتاً ترسناکی که ممکن بود به کابوسی برای بچههای کوچک تبدیل شوند – که طرفداران بزرگسال استودیو ممکن است ابتدا فیلم جدید را نپسندند. دیر یا زود، لایکا باید سبکهای جدیدی را امتحان میکرد، و همین باعث میشود این فیلم جذابتر و رنگارنگتر به حلقهی گمشدهای تبدیل شود که فیلمهای گوتیکِ قبلی استودیو را به فیلمهای آینده پیوند بزند.
گام رو به جلو استودیو لایکا
از همان صحنهی اول، سر لیونل فراست طوری رفتار میکند که گویی شکار هیولا کار آسانی است. او دستیارش را به «لُخ نس» برده است تا یک اسطورهی عجیب و غریب را از لانه بیرون بکشد و از آن عکس بگیرد – و با آن مدرک، احترام همکارانش در باشگاه لندنی اُپتیماتس را برانگیزد (هرچند، همین که لقب «سِر» دارد، نشان میدهد که افرادی مهمتر از این گروه پر افاده از ماجراجویان و «مردان بزرگ»، قبلاً ارزش و اهمیت او را تأیید کردهاند).
از شانس بد سر لیونل، نسی (هیولای دریاچهی لخ نس) در صحنهای که مثل همهی صحنههای دیگر لایکا پوپا و پر جنب و جوش است، مدرک او را نابود میکند – این نشان میدهد که باتلر (که قبلاً فیلم «پارانورمن» را ساخته) به دنبال جلب توجه بیشتر تماشاچیان است. بقیهی فیلم هم همین را ثابت میکند، «لینک گمشده» نه تنها جغرافیای فیلمهای قبلی لایکا را گسترش میدهد بلکه گسترهی تحرک دوربین در این فضاها را هم افزایش میدهد (بهترین مثال، نمایی است که در تیتراژ پایانی فیلم میبینیم، در این نما دوربین دور و بر یک فیل میگردد و جلوههای دیجیتالی به جنگل اطراف فیل عمق میبخشند).
تغییر مرز استاپ موشن و انیمیشن دیجیتال
مخاطبان با تماشای «لینک گمشده» دیگر نمیتوانند مرز بین عروسکگردانیِ استاپ موشنِ واقعی با جلوههای کامپیوتری را تشخیص دهند. ممکن است به نظرتان بیاید که دارم فیلم را تحسین میکنم، اما این رویکرد ترکیبی عجیب و غریب، ویژگی دستساز بودن فیلم را تضعیف میکند. و نتیجهی این ترکیب شبیه «دزدان دریایی! گروهی از ناجورها» ساختهی «آردمن» است، نه فقط از جهت زمینه و تم (آن فیلم در دوران آغاز اکتشافهای علمی اتفاق میافتد و هم چارلز داروین و هم ملکه در آن حضور دارند) بلکه از جهت استفادهی گستردهی باتلر از جلوههای ویژهی رایانهای برای ساختن یک فیلم بلند پروازانهتر.
حقیقت این است که بیشتر از آنچه فکرش را میکنید، «لینک گمشده» در دنیای واقعی ساخته شده است، هرچند توجه تماشاچیان به احتمال زیاد به داستان و شخصیتها معطوف خواهد شد – و همینطور هم باید باشد. همهی انسانها ظاهری بانمک، خندهدار و به یاد ماندنی دارند، پوستهای خوشرنگ و بینیهای دراز و قرمزشان زیر نور خورشید درخششی صورتی گلگونی پیدا میکند. در حقیقت، آنقدر به طراحی، اجرا و حالتهای نامتقارن چهرهی این شخصیتها توجه شده است که داستان در برابر آن رنگ میبازد. از این جهت، فیلم کمی آشنا به نظر میرسد، بازیهای احمقانه با کلمات و شوخیهای مداوم همهجا هستند، انگار که قرار است جای خالی هیجان را در فیلم پر کنند.
ماجراجویی برای پیدا کردن خانواده
وقتی سر لیونل پاگنده را پیدا میکند، ناچار میشود با این حقیقت کنار بیاید که رقیبش در باشگاه اپتیماتس، «لرد پیگوت دانسِبی» (استیون فرای)، مرد خطرناکی به نام «ویلارد استنک» (تیمونی اولیفانت) که شبیه یوسمیت سام است را استخدام کرده تا با سنگ اندازی، سفر او را با شکست مواجه کند، حتی وقتی شکل و شمایل سفر عوض میشود هم استنک به سنگاندازی خود ادامه میدهد. وقتی سر لیونل از آقای لینک میپرسد خواستهاش چیست، پاگنده پیشنهاد میدهد یک سفر و ماجراجویی جدید را شروع کنند: او میخواهد به آن سوی دنیا، شانگری لا، برود چون عموزادههایش – قبیلهای گمشده از یتیهای سفید مو و آبیپوست، تمدنی دور از تهدید بشریت در آنجا ساختهاند.
سر لیونل که هنوز کاملاً متحول نشده، این مأموریت را میپذیرد و آقای لینک را به عنوان ملازم مخصوص خود منصوب میکند و این دو همسفر انگشتنما، در کنار یکدیگر عازم سفر میشوند. اما برای موفقیت باید یک نقشه را از زنی که قبلاً همسر شریک سابق سر لیونل بوده، یعنی آدلینا فورت نایت (که شبیه سلما هایک است اما صدایش را زو سالدانا در میآورد)، بدزدند. همچون پاگنده، سر لیونل این بار هم تعصب همکارانش را کنار میگذارد و اجازه میدهد آدلینا در این سفر آنها را همراهی کند.
فیلم و لبه پرتگاه شخصیتهایش
اینجا، ممکن است انتظار داشته باشید که فیلم از یک سری چالشهای معمول فیلمهای ماجراجویی استفاده کند، اما در عوض، فیلم یک روند وودویلی را دنبال میکند و با تغییر چهرههای بامزه و شکلکهای کمدی دقیق تماشاچیان خود را به خنده میاندازد. حیف! دست و پا چلفتی بودن آقای لینک تقریباً هیچوقت جالب نیست، اما استفادهی دقیقش از زبان انگلیسی میتواند بسیار جذاب باشد.
وقتی این سه نفر نهایتاً به شانگری لا میرسند (جایی که اما تامپسون نقش رهبر یتیها را بازی میکند)، «لینک گمشده» از یک سری معما پرده برمیدارد تا شخصیتها به دنبال حل آنها بروند و یک پرتگاه واقعی میسازد – نه، جدی میگویم، فیلم این گروه ماجراجویان را به همراه تماشاچیان از لبهی یک پرتگاه آویزان میکند – که آنقدر نفسگیر است که به سختی توانستم آن را تماشا کنم. در این نقطه از تکامل لایکا، این استودیو به جایی رسیده است که هر صحنه و هر نما به اثری هنری میماند، و نمیتوان این توصیف را برای بیشتر فیلمهای انیمیشنی به کار برد.
زیبایی در عدم درک روش ساخت است نه شکل بصری زیبا
اما با اینکه «لینک گمشده» بدون شک صحنههای هنری و احتمالات داستانی این شرکت را گسترش میدهد، اما عواقبی هم دارد. توهم آنچنان پیچیده شده است که انتظار داریم همه جا شاهد این مهارت باشیم. شاید به همین علت است که انیماتورهای آردمن به خودشان زحمت نمیدهند کار بیعیب و نقصی بسازند، یا شاید به همین خاطر است که «آنومالیسا» تصمیم گرفته برخلاف لایکا، همهی عیب و ایرادهای تصویر را از بین نبرد: یکی از دلایل فوقالعاده بودن فیلمهای استاپ موشن این است که حجاری، طراحی، نورپردازی و تصویربرداری هنوز به صورت دستی انجام میشوند.
به زبان سر لیونل، علت شگفتآور بودن اهرام ثلاثهی مصر، فقط زیبایی و شکلشان نیست، بلکه ناتوانی ما در درک روش ساخت آنها هم هست. هرچند ممکن است متناقض به نظر برسد، اما لایکا از اینجا به بعد شاید مجبور شود به عقب برگردد.