

«آنه شرلی» مانند قهرمان خود به داستانهای عاشقانه علاقه دارد. در صحنههای آغازینِ قسمت اولِ این سریال نتفلیکس، متیو کاتبرت (آر اچ تامپسون) را میبینیم که سوار بر اسب، چهار نعل در چشم انداز زیبا و متروکِ چمنزارهای ساحلی و درختان پرشکوفهی گیلاس میتازد. این متیو از متیویی که در داستان «آنه در گرین گیبلز» نوشتهی «ال ام مونتگمری» میشناسیم بسیار جذابتر است.
متیوی مونتگومری یک مرد مجرد و ازدواج نکرده، پیر و خجالتی و به شدت کم حرف است، از زنان میترسد و از درگیری اجتناب میکند. این متیو حسابی تعجب خواهد کرد اگر ببیند که در «آنه شرلی» مانند یک قهرمان واقعی در چشمانداز سحرانگیز جزیرهی پرنس ادوارد، سواری میکند. اما شاید «آنه شرلی» دنیایی را به ما نشان میدهد که از دنیای واقعی کمتر و از دنیای مورد علاقهی دختر بچهی ۱۳ سالهی یتیم مو قرمز، آنه شرلی (با بازی امی بث مک نالتی)، کمی بیشتر است؛ عاشقانهتر، غمانگیزتر و به شدت دوستداشتنیتر.
با اینکه این سریال کانادایی نامِ آنه را به کوردلیا تغییر نداده، اما طرفداران کتابهای محبوب اونلی از این اقتباس پرتشویش از داستان آنه غافلگیر خواهند شد. در «آنه شرلی» آنهی غیرقابل پیشبینی و پرانرژی، قربانی آزار و اذیت خانواده بوده و از والدین ناتنی بیرحم خود و یک یتیمخانهی تیره و تار گریخته است (تهیهکنندهی این سریال «مویرا ولی بکت» سالها روی پروژهی خشن «برکینگ بد» کار کرده است).
این سریال داستان گذشتهی آنه را با فلشبک نشان میدهد و رؤیا پردازیها، خشمهای ناگهانی و روده درازیهای پر آب و تاب او را به عنوان سازوکار دفاعیِ یک کودک رنجدیده به تصویر میکشد.
این سریال از یک طرف، اقتباسی هوشمندانه است؛ «آنه در گرین گیبلز» مانند بسیاری از رمانهای نوجوانی دیگر، زندگی آنه قبل از آشنایی با خانوادهی کاتبرت را آشفته و پریشان جلوه میدهد. اما از طرف دیگر، نمیتواند این هوشمندی را مهار کند و اول پا به قلمروی احساساتِ غمبار و اشکآلود میگذارد و سپس احساسات شیرین زنندهای را تجربه میکند.
«آنه شرلی» به بررسی شخصیت آنه و شکلگیری روابط عجیب اما دوستداشتنیِ او در شهر قدیمی و کوچک اونلی میپردازد، در حقیقت شاید اینجا اولین باری باشد که علاقهی ناگهانی آنه به دیانا باریِ کسلکننده، با عقل جور در میآید. اما سریال نمیتواند به خوبی داستان اختلال عملکرد آنه را تعریف کند و از اصلیترین نقطهی قوتِ کتاب دور میشود. کمدی بانشاط داستان هم با آنه، و هم گاهی به آنه، میخندد.
سریال کمی احساساتی است، نمیتوانم کلمهی بهتری برای توصیف آن بیابم، و دیدگاه اغراقآمیز آن از سختیها و مشکلات آنه که گاهی واقعاً خودش و اطرافیانش را انسانیتر جلوه میدهد، کمی بچگانه است. و با اینکه ظاهراً سریال با این کار سعی دارد از دریچهی چشم آنه به داستان نگاه کند، اما در صحنههایی که آنه حضور ندارد، این روند از هم میپاشد.
با این وجود، اقتباس از کتابهای مونتگمری عمدتاً موفقیتآمیز است. «آنه شرلی» کتابها و آنهی درون آنها را کاملاً جدی میگیرد و جلوههای بصری جدیدی به شور و شعف او از خانهی جدیدش با شکوفههای سیب و درختهای گیلاس و «دریاچهی آبهای نقرهای»، یعنی یک حوضچهی کوچک، میبخشد.
مک نالتی خود را با چنان تعهد جسمی وقف تکتک خیالپردازیهای آنه میکند که هم تحسین برانگیز است و هم نگران کننده (یک دختر کوچک چند بار میتواند خودش را روی زانوانش بیندازد؟). راحتی بازیگر در این نقش را خصوصاً میتوان در تلاش او برای کنار آمدن با ضربههای روحی گذشتهی دردناکش مشاهده کرد. در حقیقت، گاهی به نظر میرسد که او بهتر از نویسندگان توانسته است با این مسائل ارتباط برقرار کند.
از نگاه آنه همه چیز داستانی شگفتانگیز و اهمیتی ژرف دارد و «آنه شرلی» کمی از آن خیالپردازی را به فضای اطراف او اضافه میکند. قسمت اول به کارگردانی «نیکی کارو»، سرشار از چشماندازهای سرسبز و مناظر دلانگیز است؛ هر طلوع و غروب آفتاب درخششی شگفت دارد. این درخشش به متیو هم سرایت کرده که شخصیتش در «آنه شرلی» بسیار قدرتمندتر از شخصیتش در کتابهاست.
در قسمت دوم، پس از یک سری رویداد که در «آنه در گرین گیبلز» وجود ندارند، متیو حتی یک ماجرای انفرادی را تجربه میکند. اما سریال شخصیت ماریلا (جرالدین جیمز) را چندان تغییر نداده است و اینجا هم سختگیری ویکتوریایی و علاقهی زمخت ماریلاست که به داستانهای کتاب، زندگی میبخشد.
ماریلا نه غیرمنتظره است نه کم حرف و با سختگیری و جدیت خود اغلب در برابر ارادهی قویِ آنه مقاومت میکند. جیمز نرم شدنِ تدریجی او را به زیبایی تمام به نمایش میگذارد. دوست و همسایهاش راشل لیند (کارین کوسلو) هم به خوبی به تصویر کشیده شده و این دو زنِ بسیار متفاوت توانستهاند بدون اینکه حرف خاصی بزنند، یک دوستی قدیمی را به نمایش بگذارند.
«آنه شرلی» در اقتباس خود از «آنه در گرین گیبلز» چند انتخاب گیجکننده داشته است. اما در زندگی بخشیدن به فضای شهر اونلی و عمق بخشیدن به یک داستان نسبتاً ساده، به شکل تحسین برانگیزی موفق بوده است. این اقتباسی است که از نگاه یک بزرگسال به یک داستان کودکانه نگاه میکند و از تفسیر سادهی کلمات وعبارات کتاب، فراتر میرود. و خوشبختانه، به آرامی داستان را پیش میبرد.
سه قسمت اول سریال فقط حدود ده فصل از کتاب «آنه در گرین گیبلز» را پوشش میدهد که کلاً ۳۸ فصل دارد و داستان آن در هشت کتاب دیگر، چندین داستان کوتاه دربارهی شهر اونلی و چندین رمان دیگر دربارهی جزیرهی پرنس ادوارد ادامه پیدا میکند.
داستان زیادی برای تعریف کردن و فضای بسیار بزرگتری برای ساختن وجود دارد. به نظر میرسد «آنه شرلی» هم مانند بسیاری از ساکنین خوب اونلی – و خودِ آنه – با کمال میل مسیرِ دلپذیر و دوستداشتنیترِ این دنیا را در پیش گرفته است.