
اگر شکایتی از فیلم هیجانانگیز علمی تخیلی و اعتیادآورِ الکس گارلند، «نابودی»، داشته باشیم، از مدت زمان فیلم شاکی خواهیم بود. جهانی که رماننویس «جف واندرمیر» روی کاغذ ساخت و بعداً به شکل ترسناکی در فیلم به تصویر کشیده شد، آنقدر جذاب است که دلم میخواست مدت بیشتری را در آن بگذرانم، این فیلم دو ساعته را به راحتی میشد به یک سریال کوتاه هفت ساعته تبدیل کرد.
گارلند در این دنباله، به شکل هوشمندانهای توانسته فیلم را گسترش دهد و با «توسعهدهندگان» به تلویزیون بیاید، حالا «توسعهدهندگان» یک سریال جدید بلندپروازانه است که به او فرصت میدهد به طور کامل در جهان خودش، خوب یا بد، خوش بگذراند.
توسعهدهندگان سریالی با داستان خوب
سریالسازی از یک فیلم سینمایی توسط یک شرکت فیلمسازی یا شبکهی تلویزیونی، همیشه شگفتانگیز است حتی اگر همیشه راضی کننده نباشد، در اختیار داشتن زمان بیشتر و عدم نگرانی از فروش در گیشه نوعی آزادی ناشناخته به وجود میآورد. اما میتواند برای بینندگان خطرناک باشد، ما قبلاً از تعدادی از سریالهای بیش از حد طولانیِ بعضی از فیلمسازانی ضربه خوردهایم که به تدوین قرص و محکمتری نیاز داشتهاند.
خوشبختانه «توسعهدهندگان» از جملهی آن سریالها نیست و با اینکه هر قسمت بیش از حد طولانی است، اما عمدتاً داستان خوبی دارد و اطلاعات را با ریتم مناسبی به شکل قطره چکانی در اختیار ما میگذارد. گارلند بدون اینکه بینندگان خود را فراموش کند، از این فرصت به دست آمده، لذت برده است.
سریال دربارهی یک غول فناوری تخیلی به نام «آمایا» است که رئیس اجرایی مرموزی به نام «فورست» (نیک آفرمن) ادارهی آن را بر عهده دارد. این شرکت در مرکز جنگل سرسبز «سیلیکون ولی» قرار دارد و از اعتماد و احترام کارمندان فراوانش برخوردار است، از جمله زوجِ لیلی (سونویا میزونو) و سرگئی (کارل گلاسمن).
به دنبال یک توطئه
وقتی سرگئی شغلی در دپارتمان اسرارآمیز توسعهدهندگان در این شرکت به دست میآورد، خوشحال است که بالاخره میتواند از کار آنها سر در بیاورد. اما اولین روزی که به توسعهدهندگان میرود، دیگر هرگز پیش لیلی برنمیگردد و لیلی ناچار میشود به دنبال او بگردد و از چیزهایی که در توسعهدهندگان فهمیده بوده، پرده بردارد.
این سریال فضای آشنایی دارد و همه چیز را از «کما» و «شرکت» گرفته تا «ضد انحصار» و مهمتر از «حلقه» را به یاد میآورد اما گارلند عمداً در طول سریال بر عکس انتظارات ما عمل میکند – و گاهی در این کار موفق میشود و گاهی هم شکست میخورد – نوعی ابهام بین شخصیتهای منفی و مثبت فیلم وجود دارد و حتی اگر گمان کنیم میدانیم گارلند قرار است ما را کجا ببرد، اما او به آهستگی از ماجرا پرده برمیدارد تا چیزی جسورانهتر از یک توطئهی هیجانانگیز را هویدا کند.
او خیلی زود به ما نشان میدهد که چه چیزهایی از فناوری بر میآید و هرچند کنایهی جالبی است اما انگیزههای سازندهی آن چندان جذاب نیستند و نمیتوانند از استعارهی آشنا و احساسیِ نام شرکت فراتر روند. چون با اینکه گارلند زمان زیادی را برای تکمیل جنبههای زیبایی شناسانهی سریال صرف میکند، اما به دقت احساسات را به این سریال هیجانانگیز سرد و بیروح تزرق مینماید.
از فرا ماشین تا توسعهدهندگان
داستان گذشتهی فورست و غم فقدانی که لیلی احساس میکند قرار است هم قلب ما را به بازی بگیرند هم ذهن ما را اما گارلند از دو بازیگر سطح پایین استفاده کرده است که اصلاً نمیتوانند با نقششان ارتباط برقرار کنند. انتخابهای تصویری او به عنوان کارگردان، غیرمعمول و همه جانبه هستند، اما مشکل اصلی این است که او اغلب در انتخاب بازیگران، ظاهر را به مهارت ترجیح میدهد.
میزونو، که بازیگری را با «فرا ماشین» شروع کرد، ظاهر خوب و متمایزی دارد و سابقهی کاری او به عنوان یک مدل هم باعث شده است حضور فیزیکی مطمئنی داشته باشد. اما او به عنوان یک بازیگر، کاملاً و به شکل ناراحتکنندهای تهی است. فیلمنامهی گارلند دائم به ما میگوید که چقدر لیلی خاص، منحصربهفرد، قوی، زیرک و مصمم است اما میزونو چنان بازیگر بیحس و حالی است که برای نشان دادن بنیادیترین احساسات انسانی هم باید دست و پا بزند، و به همین دلیل بخش زیادی از انرژی صحنههایش، که بسیار زیاد هم هستند، هدر میرود.
سریالی خشک و خالی برای کامپیوتر بازها
آفرمن هم انتخاب خوبی نبوده است. او به عنوان یک بازیگر بیشتر به خاطر بازی در نقشهای کمدی شناخته شده است و نمیتواند جاذبهی فرماندهی شخصیتی مثل فورست را به نمایش بگذارد. بازی او یکنواخت و بیحال است؛ من مدام به خود میگفتم اگر دو بازیگر بهتر انتخاب شده بودند، چقدر سریال تغییر میکرد.
خوشبختانه دستهای از بازیگران بهتر و بااستعدادتر دور و بر آنها را گرفتهاند، از جمله «آلیسون پیلِ» متین و کمی ترسناک در نقش دستیار فورست؛ «کیلی اسپانیِ» تند و تیز در نقش رمزگذار مشتاق و جوان؛ و بازی فوقالعادهی بازیگر کهنهکار «استیون مک کینلی هندرسون» در نقش همتای مسن و مشکل دارِ او. اما حتی وقتی که بازیها چندان درخشان هم نیستند، «توسعهدهندگان» همچنان باشکوه و دلپذیر باقی میماند.
سریالی دربارهی کسانی که با کامپیوترها کار میکنند ممکن است خشک و خالی به نظر برسد، اما گارلند دائماً همه چیز را بسط میدهد و نماهای خیرهکنندهی هوایی از سان فرانسیسکو را در جایجای فیلم قرار میدهد و ما را به یاد جهان گستردهی خارج از این دنیای منزوی و کوچکی میاندازد که شخصیتها در آن اسیر شدهاند.
پایان ماجرا که قرار است پایانی مطمئن و قطعی باشد، آنقدری که انتظار داشتم از لحاظ احساسی و روایی راضی کننده نیست. اما ریسک بزرگ آن در هر حال تحسینبرانگیز است. «توسعهدهندگان» سریالی بزرگ و پرهزینه است و پستی و بلندی و خوب و بد را در کنار هم قرار میدهد و در نتیجه هم موفق میشود هم موفق نمیشود، هدف والایی داشته اما به خوبی به آن دست نیافته، قصد داشته بازی را از نو شروع کند اما فقط آن را به روزرسانی کرده است.