
چندی پیش آخرین قسمت مینی سریال لوکی پخش شد. سریالی که با دیگر آثار سریال استدیو «مارول» از لحاظ کیفیت و ژانر تفاوت زیادی داشت. تفاوتهایی که باعث شد قسمت اول لوکی از لحاظ تعداد تماشاکنندگان رتبه نخست را در میان قسمتهای ابتدایی آثار سریالی مارول تا به امروز کسب کند. در ادامه مقاله به بررسی تفاوتها و برتریهای سریال لوکی پرداخته میشود.
فاز سوم دنیای سینمایی مارول با فیلم «انتقام جویان: پایان بازی» به اتمام رسید و فیلم و سریالهای پس از آن در تلاشند تا فاز جدیدی را به مخاطبان معرفی کنند؛ در نتیجه بدیهیست که با تغییر فاز به شخصیتهای فرعی بیشتر پرداخته شود. درواقع در فیلم «پایان بازی» مشاهده کردیم که تعدادی از انتقام جویان اصلی به هر دلیلی کنار گذاشته شدند تا توجه هواداران به سمت کاراکترهای کم اهمیتتر معطوف شود.
سریال لوکی در فیلمگردی
«واندا مکسیموف»، «ویژن»، «باکی بارنز»، «سم ویلسون»، «ناتاشا رومانوف» و لوکی از شخصیتهایی هستند که تا به امروز در فاز جدید آثار مارول به آنها پرداخته شده است. اما موضوعی که شخصیت لوکی را از دیگر کاراکترهای این لیست متمایز میکند، چند وجهی بودن شخصیت اوست. لوکی در ابتدای فاز اول دنیای سینمایی مارول به عنوان یک شخصیت شرور به هواداران معرفی شد و در واقع میتوانیم او را دلیل اصلی به وجود آمدن انتقام جویان بدانیم. لوکی باعث شد تا «ثور» و تمام شخصیتهای زمینی که از قدرت خارقالعادهای برخوردار بودند، با یکدیگر متحد شوند و مقابلش ایستادگی کنند.
اما با پیشروی داستان انتقام جویان کمی بیشتر با لوکی آشنا شدیم و آسیبهای روحی او به نمایش گذاشته شد تا پیچیدگیهای شخصیتیاش مخاطبان را به فکر فرو ببرد. نهایتاً با فداکاریهای خدای شرارت در فیلم «انتقام جویان: جنگ ابدیت» تعداد زیادی از دنبالکنندگان آثار مارول خواستار شناخت بیشتر او شدند که البته برای شخصیت پرپتانسیلی مانند لوکی ایده قابل قبولی به نظر میرسید. ایدهای که با اتفاقات فیلم «پایان بازی» به تحقق خود نزدیک شد و در خرداد امسال به ثمر نشست.
لوکی و آسیبهای روانیاش
لوکی، همانطور که در سری فیلمهای ثور مشاهده کردیم، شخصیتی آسیبدیده از لحاظ روانی بود. او همزمان میتوانست بار یک قهرمان و یک شخصیت شرور را به دلیل عدم تعادل روحی و روانی بر دوش بکشد. در نتیجه مهمترین موضوعی که باید در سریال به آن پرداخته میشد، آسیبهای روحی و روانی لوکی بود که از ابتدای اثر، برخلاف سریال «وانداویژن»، در دستور کار قرار گرفته بود. واندا مکسیموف نیز با غمهای بیشمار خود دست و پنجه نرم میکرد اما به جز دقایقی از قسمت آخر هیچ نوع تراپی یا درمانی برای این شخصیت تدارک دیده نشده بود.
روند درمان لوکی از همان قسمت اول با سخنان «موبیوس» آغاز شد و تا قسمت سوم ادامه پیدا کرد. درمانی که با روانشناسی قاطع اما گفتاری نرم شکل گرفت تا وضعیت اسفبار لوکی را برای خودش به خوبی نمایش دهد و او را از این وضعیت پریشان و سرگردان خلاص کند. لوکی با کمک موبیوس با غمهای خود مواجه شد. او در تلاش بود تا هویت واقعی خود را به همراه دلایل اقدامات گاهاً احمقانهاش، کشف کند. مسئلهای که لوکی را در خودشناسی به چند پله بالاتر هدایت کرد و این موضوع به شخصیت او عمق بخشید. حال لوکی تنها یک شخصیت خبیث آسیبخورده نبود. او کاراکتری با دردهای بیشمار داشت اما به مرور درمان هرکدام را پیدا میکرد و به فردی بهتر تبدیل میشد.
دوستی لوکی و موبیوس
موبیوس در کنار درمان لوکی، آغازگر یک دوستی زیبا بود. رابطهای که تا پیش از این تنها میان شخصیت «استیو راجرز» و باکی بارنز به خوبی شکل گرفته بود. البته مارول در سریال «فالکون و وینترسولجر» در تلاش بود تا مانند این دوستی را بین سم و باکی شکل دهد اما آنچنان موفق ظاهر نشد. در عوض دوستی موبیوس و لوکی به زیبایی هر چه تمامتر شکل گرفت و طرفداران زیادی از مکالمات میان این دو لذت میبردند. هر چند نمیتوان از بازی درخشان «اوون ویلسون» در کنار «تام هیدلستون» گذر کنیم. این دو بازیگر به خوبی توانسته بودند کشمکش میان لوکی و موبیوس را به عرصه نمایش بگذارند.
تقابل شیطنتهای لوکی و شخصیت منطقی موبیوس با بازی بدن زیبای ویلسون و هیدلستون توانست به خوبی در دل مخاطبان جایی برای خود باز کند و همچنین طنز سریال را به زیبایی هر چه تمامتر به ثمر بنشاند. بسیاری از منتقدان بازی هیدلستون در این سریال را با بازی «هیث لجر» و «واکین فینیکس» در نقش «جوکر» مقایسه کردهاند که با تماشای حرکات عصبی و لبخندهای شیطنتآمیز هیدلستون در طول سریال، نمیتوانیم منکر شباهتهایشان بشویم. البته از آنجایی که هردو بازیگر برای بازی بینظیر خود در نقش جوکر همیشه مورد تحسین و تشویق قرار میگیرند؛ قرارگیری هیدلستون در کنار این دو هنرپیشه میتواند موفقیت بزرگی برای او محسوب شود.
داستانی با روایت طنز
همانطور که اشاره کردیم سریال لوکی در قسمتهای ابتدایی خود از طنز بسیار خوبی برخوردار بود. علاوه بر مکالمات میان موبیوس و لوکی عوامل دیگری نیز تامینکننده طنز این مینی سریال بودند که از جمله آنها میتوانیم به شخصیت انیمیشنی «خانم دقیقه» اشاره کنیم. خانم دقیقه در ابتدا یکی از شخصیتهای فرعی داستان بود که بار مقداری از طنز روایت را بر دوش میکشید اما با گذشت زمان عوامل سازنده با چرخش خوبی که به داستان دادند او را از یک شخصیت فرعی به کاراکتر دانایی تبدیل کردند که در قسمتهای اول به خوبی از زیر نگاه دقیق مخاطب جسته بود. شخصیتی دانا که همیشه گوشهای از صحنه حضور داشت اما بود و نبودش برای کسی اهمیتی نداشت.
شوخیهای سریال با استقبال خوبی مواجه شدند اما متاسفانه ماندگاری نداشتند و تقریباً از قسمت سوم از بین رفتند. مسئلهای که در سریال «فالکون و سرباز زمستان» نیز با آن مواجه شدیم و بسیاری از منتقدین معتقدند که از نقاظ ضعف بزرگ دنیای مارول است. از بین رفتن طنز اثر آن هم به صورت ناگهانی نشاندهنده آن است که مارول توانایی پیشبرد چند وجه یک سریال به طور همزمان را ندارد و همیشه از پیشروی یکی از آنها جا میماند.
لازم به ذکر است که با وجود طنز رهاشده اثر، دیگر وجوه سریال به خوبی هر قسمت در کنار یکدیگر پیش میرفتند. به طور مثال ژانر معمایی و هیجانی داستان در رقابتی تنگاتنگی قرار گرفتند و حتی در انتهای اثر نیز میتوان از این دو وجه سریال به عنوان نقاط قوت یاد کرد. عوامل سازنده با دقت فراوانی در هر قسمت با اشارات بسیار کوچک راه هواداران را برای ارائه تئوریها باز میگذاشتند تا در قسمت بعدی به خوبی از نشانهها برای پیشروی داستان استفاده کنند. حضور چند ثانیهای «ثوراگ»، «کیدلوکی»، «لوکی کلاسیک» و از همه اینها جالبتر «لوکی رئیس جمهور» توانست مخاطبان کتابهای کمیک را نیز سر شوق آورد.
لوکی و ایستراگهایش
استفاده از «الیوث» را میتوان از بهترین ایستراگهای این فصل سریال لوکی در نظر گرفت. الیوث به عنوان نگهبان قلعه محافظان زمان در قسمت پنجم ظاهر شد و حضور او ذهن بسیاری از هواداران را به سمت «کنگ»( Kang the Conqueror) سوق داد و در نهایت نیز صحت این فرضیه به خوبی ثابت شد. با وجود آنکه جنگی میان لوکی و کنگ در قسمت آخر شکل نگرفت و این دو شخصیت مدت زیادی را به همراه «سیلوی» با مکالمه گذراندند اما ورود و معرفی کنگ در قسمت آخر با عنوان مردی که باقی میماند؛ یک معرفی مقتدرانه و قابل قبول برای شخصیت شرور جدید مارول محسوب میشود.
لوکی به خودی خود شخصیت شروریست که تغییراتی در روحیاتش شکل میگیرد اما او هنوز یک ابرقهرمان نیست؛ به همین دلیل عدم وجود جنگ میان خیر و شر در فصل اول لوکی کاملاً منطقی به نظر میرسد. همچنین کنگ به عنوان شخصیت شرور فیلم «مرد مورچهای ۳» نیز معرفی شده است و تمام این موضوعات اثبات میکنند که قسمت آخر فصل اول لوکی تنها یک مقدمهچینی برای حضور او در دیگر آثار مارول بوده است.
علاوه بر این، اتفاقات انتهای قسمت آخر سریال عرصه را برای روایت داستان ابرقهرمانان دیگر به خصوص «دکتر استرنج» و «اسپایدرمن» در مولتیورس را باز کرد. همچنین پیشبینی میشود که بالاخره مارول میتواند از هرج و مرج میان مولتیورسها استفاده کند و «مردان ایکس» را به دنیای سینمایی خود بازگرداند.
لوکی Loki را میتوان سریال خوش ساخت مارول دانست که در پیشروی فاز چهارم قدم بزرگی رو به جلو برداشته است. درواقع درخشش کمنظیر این سریال امید دوباره را به هواداران و منتقدان هدیه داد. امیدی که انتظار میرود در آثار آینده دنیای سینمایی مارول با داستانهای جذاب به ثمر نشیند.