نقد سریال پس از باران – زخم کهنه فرخ
نزدیک به دو دهه از تولید و پخش سریال پس از باران به نویسندگی و کارگردانی سعید سلطانی و تهیه کنندگی اسماعیل عفیفه می گذرد؛ اما تماشای این مجموعه هنوز برای مردم جذاب است و نامش در ذهن اکثر مخاطبان تلویزیون ماندگار شده است.

«پس از باران» یک درام خانوادگی تاریخی است که برخلاف بسیاری از آثار تاریخی مربوط به تاریخ معاصر در یک قرن گذشته، بیشتر تمرکز خود را بر روی قصه پرپیچ و خمش گذاشته بود و سعی نمیکرد پیرامون اوضاع اجتماعی و سیاسی ایران دوران پهلوی، شعار سیاسی بدهد. پررنگ بودن قصهای انسانی و پر از گره در تاریخ و جغرافیایی متفاوت، زمینه تولید یکی از آثار جذاب و به یاد ماندنی تاریخ تلویزیون را ایجاد کرد.
قصه «پس از باران» در زمان حال و با قتلی که به شکل یک سانحه رانندگی صحنهسازی شده، آغاز میشود؛ اما به محض آغاز فلشبکها و ورود به دل تاریخ، ماجرا رنگ و بوی دیگری به خود میگیرد. همان قدر که قابهای خارجی، زیبا و پرالتهاب بخش گذشته، در مقایسه با قابهای سرد و پر از حرفهای تکراری زمان حال، جذابتر به نظر میرسند، کیفیت ساختار «پس از باران» در دو بخش گذشته و حال نیز تفاوت زیادی با یکدیگر دارد.
از زمان ورود به زمان گذشته، این نظام ارباب – رعیتی ناعادلانه و غیرانسانی حاکم بر مناسبات مردم در دوران پهلوی است که موتور محرکه اثر واقع میشود. یکی از اربابان منطقهای در خطه گیلان به نام ارباب عزت سالاری، به دلیل ناتوانی همسر اولش از بچهدار شدن، تصمیم به تجدید فراش میگیرد.
دوران ارباب و رعیتی
در این میان، طبیعتا از دختر جوانی که برای ارباب در نظر گرفته شده و خانواده منفعل او کاری جز اطاعت برنمیآید. پس از این ازدواج اما، ماجرا شکل پیچیدهتری به خود میگیرد و سر باز کردن یک کینه قدیمی، زمینه وقایع هولناکی را در دل یک منطقه کوچک روستایی در شمال کشور، ایجاد میکند.
فیلمنامه استوار و پرظرفیت «پس از باران»، نقطه قوت مهم این مجموعه و ستون نگهدارنده کل پروژه است؛ متن پیچیده و چندلایهای که اگر فیلمساز بنای کش دادن آن را داشت، به راحتی میتوانست تا بیست قسمت دیگر هم ادامه پیدا کند. فارغ از طراحی خوب پیرنگ اصلی قصه، پرداخت مناسب و عمیق شخصیتهای ریز و درشت این مجموعه نیز به کیفیت «پس از باران» کمک شایانی کرده است.
سلطانی در مقام نویسنده، در ساحت فردی، به خوبی عناصر مختلف شخصیتهای سیاه و سفید قصه را به خورد آنها داده و ایشان را از تبدیل شدن به تیپهای تصنعی مبرا کرده بود. در ساحت جمعی نیز، جایگذاری درست شخصیتهای منفی در میان کاراکترهای سفید و به هم بافته شدن این دو دسته با روابط خانوادگی، کلیت قصه را برای مخاطب باورپذیرتر میکرد.
روایتی اجتماعی در روستایی کوچک
علاوه بر این، دقت نویسنده در طراحی شخصیتهای فرعی و قرار گرفتن هر کدام از آنها در جای مناسب خود، خصلت جذاب این مجموعه بود که نویسنده را در خلق یک جامعه منحصربفرد یاری میکرد. از آنجایی که قصه «پس از باران» یک روایت اجتماعی در سطح روستایی کوچک را ایجاب میکرد، نویسنده به درستی دریافته بود که باید شخصیتهای پرتعدادی داشته باشد و هر کدامشان را، به سهم خود، موثر و صیقل خورده جلوی دوربین بفرستد.
از همین روی، استفاده از گروه پرتعداد و منظمی از بازیگران عمدتا ناشناخته که همگی در خدمت اثر قرار داشتند، شکل و شمایل متفاوتی به ساختار کلی این سریال داده بود. از مرحوم کیومرث ملک مطیعی و حسین توشه در نقش ملازمان ارباب و ناصر فخری در نقش پسر لالی به نام جمال گرفته تا ساقی زینتی در نقش توران دهنبین و پرحرف، همه شخصیتها در جای خود به پیشرفت قصه و پرداخت شدن کاراکترهای اصلی کمک میکردند.
شخصیتهای منفی خوب
در میان بازیگران اصلی، کتایون ریاحی که در دوران اوج بازیگری خود به سر میبرد، بهترین بازی مجموعه را ارائه کرد و برای ایفای نقش خانم بس که میتوانست سراسر اشک و آه و ناله باشد، اجرای قدرتمندانهای کنار گذاشت. محمود پاک نیت که ظاهرا برای بازی در سریالهای تاریخی تعلیم دیده، به خوبی در مرکز اثر قرار گرفته است و مرجان محتشم هم چهره تازهوارد و البته بااستعداد این مجموعه بود که به خوبی از پس کار برآمد؛ هرچند که متاسفانه خیلی زود از صحنه بازیگری سینما و تلویزیون محو شد.
در نقطه مقابل این گروه سفید اما، یک مثلث از شخصیتهای منفی هم برای شکلگیری درام تعبیه شده بود. مهوش صبرکن، در نقش خانم بزرگ، زنی بود که فقط به حفظ جایگاه و منافع خودش و دخترش میاندیشید و زخم زبان مهمترین کاری بود که در این راستا از دستش برمیآمد.
امیر آتشانی در نقش غلام، شخصیت منفعتطلب و نان به نرخ روز خور عموی خانم کوچک را بازی میکرد و به نوعی نماینده لمپنهای طبقه فرودست به شمار میرفت. قرعه اجرای مهمترین راس این مثلث، به نام رحیم نوروزی افتاد؛ بازیگری که «پس از باران» قله نقشآفرینیهای زندگیش بود و چنان مهیب و رعبآور در نقش فرخ گلابدرهای ظاهر شد که وزن دو قطب خیر و شر مجموعه را متعادل ساخت.
گذشتهای خوب ولی حالی بد
ضعف بزرگ «پس از باران» اما، به ساختار دوگانه آن در زمان گذشته و حال برمیگشت. هرچقدر که برش تاریخی سریال با آن قابهای چشمنواز، بازیهای یکدست و قصه پراتفاقش جذاب بود، بخش مربوط به زمان حال کاملا زائد و بیاثر به نظر میرسید؛ به طوری که حتی حذف کل سکانسهای زمان حال نیز، نه تنها لطمهای به کلیت مجموعه نمیزد، بلکه ضرباهنگ کار را هم بهبود میبخشید.
حضور هدر شده و از یاد رفته شهاب حسینی در این بخش از مجموعه، نشان دهنده کیفیت پایین و ناهمساز بخشی از یک سریال سطح بالاست که حتی جهانگیر الماسی، در نقش پیری فرخ هم نتوانست آن را نجات دهد.
در کنار فیلمبرداری شاخص«پس از باران»، موسیقی این مجموعه یکی از بهترین انتخابهای سازندگان آن بود. صحبت از یک آلبوم کامل موسیقی اصیل بومی از سعید انصاری است که به بهترین نحو بر روی اثر نشسته بود و هنوز هم، با گذشت قریب به دو دهه از آن روزگار، شنیدنش حال و هوای مجموعه موفق «پس از باران» را تداعی میکند.