
- همدلی نهایی افراد به رغم تفاوتهای عمدهای که در ظاهر دارند و نمادینه شدن تمام این یکی شدنها در یک رسانه ملی، حرکت بسیار زیبایی است که فیلم مهرداد خوشبخت انجام داده است.
- شاید اوایل فیلم هنوز آنقدرها معلوم نباشد که سرپا نگه داشتن رادیو آبادان چقدر میتواند دشوار بشود.
- این که رادیو، یک رادیوی ملی، به نماد استقامت یک شهر تبدیل شود، معنای نمادین شیوایی دارد.

چه کسی باور میکرد که قصه روشن نگه داشتن یک ایستگاه محلی رادیو تا این حد سرگرمکننده و البته نه فقط سرگرمکننده، بلکه تاثیرگذار و قابل تأمل باشد. یازده۶۰ نام موج رادیوی محلی آبادان در دوران جنگ است که عنوان دقیق آن میشود رادیوی ملی نفت آبادان.
وقتی فیلم شروع میشود، عدهای پاسدار به این ایستگاه رادیویی آمدهاند تا آرشیو و تجهیزات آن را برای اینکه به دست دشمن نیفتد، بار وانت کنند و با خود ببرند. در همین حین، بهمن، رئیس ایستگاه رادیویی به همراه موسیو ادیک ارمنی وارد میشوند.
بهمن رئیس رادیو آبادان است. او داد میکشد و با عصبانیت به این طرف و آنطرف ایستگاه میرود که هیچ چیز از اینجا بیرون نخواهد رفت و از کارمندان هم هر کس که برود، اخراج خواهد شد. بین او و مسعود که فرمانده پاسدارهاست بحث مختصری میشود و نهایتاً بار وانتها خالی میشوند و پاسدارها میروند.
قضیه این است که بهمن میخواهد اجازه تعطیل شدن رادیو آبادان را ندهد. این ایستگاه رادیویی رفتهرفته تبدیل به نماد زنده بودن آبادان میشود و مسیو ادیک را بهمن به اینجا آورده تا تجهیزات فنی رادیو را تعمیر و راهاندازی کند. نبی که یک بسیجی جوان و تندمزاج است، از موسیو خوشش نمیآید.
به او می گوید طاغوتی. پشت سر موسیو مرتب بهمن میگوید که چرا او را به اینجا آورده و حتی یک بار که حسابی جوش آورد، میگوید یا جای من اینجاست یا آن طاغوتی. البته آدمهای این جمع بر اثر عصبانیت بارها حرفهایی میزنند که با آنچه در ته دلشان می گذرد یکی نیست. مثلا وقتی نبی از پشت بام رادیو، دو کارمندی که سوار موتور شدند تا بروند را نشان بهمن داد و پرسید آیا واقعا میخواهی آن ها را چون میروند اخراج کنی؟ بهمن به آرامی گفت که نه؛ اینها هم میروند تا به زن و بچههایشان سر بزنند.
این فضای غالب بر چینش روابط آدمهای داخل قصه است که کل فیلم را بانمک کرده و به جلو رفتن قصه هم کمک میکند. نبی با این که اینجا یک ایستگاه رادیویی است، خیلیها را مثل فرمانده یا معاون یک پایگاه بسیج، مناسب ورود به آن محل نمیداند. فقط موسیو نبود که مشمول این قاعده شد.
اسی (با بازی نادر سلیمانی) هم حق نداشت وارد شود. اسی با عینک ریمون و تیپ لاتکیاش، یک عاشق تمامعیار رادیو است. مریم هم ابتدا حق نداشت بیاید چون میگفتند اینجا جای زن نیست و اگر شب بماند، رعایت محرم و نامحرم مشکل خواهد شد. بعد به مرور افراد دیگری هم اضافه میشوند که از خیلیهاشان خواسته شده بود نباشند یا مجوز ورود بهشان داده نمیشد.
همدلی نهایی افراد به رغم تفاوتهای عمدهای که در ظاهر دارند و نمادینه شدن تمام این یکی شدنها در یک رسانه ملی، حرکت بسیار زیبایی است که فیلم مهرداد خوشبخت انجام داده است. آدمهایی با دلهای بسیار پاک که عصبانیتشان را نباید زیاد جدی گرفت اما غیرتشان را باید باور کرد و از طرفی باید مطمئن بود که در لحظههای حساس، حتی حاضرند جانشان را سپر بلای هم کنند و حاضرند با هم سپری بسازند در برابر هر بلایی که بخواهد بر سر شهر و وطنشان بیاید.
این شعارهای زیبا را به راحتی نمیشود طوری در یک فیلم دراماتیزه کرد که شعارزده بهنظر نرسند و مهرداد خوشبخت از این جهت حقیقتا کار ظریفی را به سرانجام رسانده است. شاید اوایل فیلم هنوز آنقدرها معلوم نباشد که سرپا نگه داشتن رادیو آبادان چقدر میتواند دشوار بشود.
این که رادیو، یک رادیوی ملی، به نماد استقامت یک شهر تبدیل شود، معنای نمادین شیوایی دارد. مسیو ادیک به مریم، دختری که آمده تا در رادیو کمک کند، بخشی از آرشیو صوتی مجموعه را نشان میدهد که متعلق به جریان ملی شدن صنعت نفت است. ادیک نوار صوتی رتدیو بیبیسی فارسی را در دستگاه میگذارد که مجری آن اعلام میکند ساعت دقیقا ۱۲ نیمه شب است و میگوید که همین عبارت (دقیقاً) ما را بیچاره کرد.
مریم معنی این حرف را میپرسد و موسیو ادلیک میگوید این رادیو هر شب میگفت که ساعت دوازده شب است و این عبارت (دقیقاً) به عنوان یک کد خبری به عوامل کودتا در این جمله گنجانده شده بود. این حرفهای موسیو باعث میشود بهمن که شاهد این مکالمه بود، به به قرار دادن کدهای رمزی در جملات معمولی رادیو توجه کند.
او با همسرش نرگس قرار میگذارد که هر وقت در رادیو گفت «اینجا آبادان است و آبادان میماند» یعنی اوضاع شهر خوب و امن و امان است. جنبه نمادینی که برای یک رسانه ملی در نظر گرفته میشود، اینجا خودش را نشان میدهد. وقتی مردم مجبور باشند به صدای یک رسانه بیگانه گوش بدهند، گنجانده شدن یک عبارت جدید در عبارت در اعلام ساعت نیمهشب میتواند باعث کودتای بسیاربسیار خسارتباری در کشور شود، اما وقتی صدای رسانههای داخلی و ملی برقرار بماند، حتی در حالی که دشمن تا پشت دروازههای شهر آمده، شهر سقوط نمیکند.
جنبش ملی شدن صنعت نفت با پخش عبارت (دقیقاً) از رادیو بیبیسی فارسی سقوط کرد اما آبادان محاصره شدهای که از بامهایش شعلههای خرمشهر آتشگرفته دیده میشود، وقتی صدای رادیو ملی نفت آبادان قطع نشود، همچنان پاینده و برقرار خواهد ماند.
فیلم البته از ابتدا تا انتها پر از شعارهای خوب و زیبا و نمادهای قابل بحث و تفسیر نیست؛ بلکه هر چند پیام ایدئولوژیک مشخصی دارد، روی ابلاغ همین پیام توقف نکرده و یک کارگردانی خورشریتم و قصهای درخشان را پشت تمام این حرفها و نمادها گذاشته است تا مخاطب بتواند از ته دل تا سکانس نهایی فیلم همراهی کند. باری! این هنر است که اگر در اولویت قرار بگیرد، حرفهای مهمی را می شود خود به خود یا به شکلی هوشمندانه و هدفمند در درونش گنجاند.