
این جریان امسال چندین نماینده داشت که تعدادیشان نام و آوازهای از پیش داشتند اما توجهات زیادی به سمت آثاری که ساخته بودند، جلب نشد. در این بین اما دو فیلم توانستند بیشتر دیده شوند. یکی «تومان» به کارگردانی بهمن فرشباف و دیگری «آتابای» به کارگردانی نیکی کریمی. هر دوی این فیلمها فضایی روستایی داشتند؛ یکی در ترکمنصحرا و دیگری در قسمتهای آذریزبان شمال غرب ایران. همراه ما باشید با نقد فیلم آتابای.
وضعیت رقابت جریان روشنفکری با جریانهای فیلمسازی مقابلش، از سینمای آرمانگرا و ایدئولوژیک گرفته تا سینمای بفروش و گیشه را اگر کنار بگذاریم، قابل مشاهده است که درون این جریان هم دوگانهای شکل گرفته که پس از مدتها، یکی از اضلاع آن توانسته به روزهای اوجش برگردد و رقیب تازهنفس را بعد از حدود ده سال کنار بزند.
سینمای پسافرهادی که یک سینمای شهری و حتی آپارتمانی است، پس از ده سال سیطره بر جریان روشنفکری سینمای ایران، مقداری دچار افول شده و سبک فیلمسازی کیارستمی که مدتها از نظرها دور مانده بود، دوباره در کانون توجهات قرار گرفته است.
فیلمی در ادامه سینمای کیارستمی
این راه خصوصاً میشود در فیلم آتابای دید که کارگردان آن نیکی کریمی، علاقه آشکاری به سینمای کیارستمی دارد و اگرچه فیلمی که ساخته، سهم هادی حجازیفر هم کاملا مشخص است، اما نمیشود گفت آتابای چیزی دور از ایدهآلهای او با نگاه به سینمای کیارستمی فقید است. آتابای یک فیلم به زبان ترکی است که یک زن، زنی که ستاره بازیگری سینمای ایران در دهه هفتاد بود، آن را کارگردانی کرده؛ اما شاید با تماشای فیلم، حدس این موضوع که کارگردان آن یک زن بوده، بسیار دشوار باشد.
فیلم به طور کامل به شرح شطحیات و بیان درونیات مردی به نام آتابای میپردازد و این پرداخت، به شکلی نیست که مردها را از چشمانداز و دیدگاه زنها نمایش داده باشد. ایده اولیه فیلم را نیکی کریمی از داستان کوتاهی نوشته علیاشرف درویشیان گرفت اما فیلمنامه را هادی حجازیفر نوشت و تقریبا میشود گفت که روح اثر متعلق به خود اوست.
عشق و کاهگل
داستان کوتاه «عشق و کاهگل» که نیکی کریمی ایده اولیه فیلم را از آن گرفته بود، ماجرای عشق یک کودک روستایی کرد به دختری شهری است؛ حال آنکه در آتابای شخصیت کودک روستایی، در محوریت ماجرا قرار ندارد. این کودک صرفاً خواهرزادهای است که برای دایی او گذشته مادرش یکی از بخشهای اصلی خاطرات چالش برانگیز گذشته را شکل میدهد و کلیت فیلم درباره چالشهای این مرد با خاطرات گذشته است.
از همین جاست که میشود فهمید این فیلم که در نقد فیلم آتابای درباره آن گفتیم بیشتر از نیکی کریمی به هادی حجازیفر تعلق دارد. در فیلمی که حالا میبینیم نمیشود جای شهرستان محل روایت را عوض کرد و مثلا به جای شمال غرب ایران و مناطق آذریزبان، سیستان و بلوچستان، خوزستان، کرمان یا هر منطقه دیگری را قرار داد؛ در حالیکه ایده اولیه در روستایی کردزبان میگذشت و جغرافیا تا این حد شخصیت نداشت و نقش تعیینکننده پیدا نمیکرد.
زوج عزتی و حجازیفر
حجازیفر در نقش اصلی این فیلم هم بازی کرده و نقش مقابل او به جواد عزتی سپرده شده است. زوج جواد عزتی و هادی حجازیفر که معمولاً در فیلمهای پرتنش شهری و حتی امنیتی مقابل هم قرار میگرفتند، اینجا شکل کاملا متفاوتی از شیمی بازیگریشان را روبروی هم شکل دادهاند.
تفاوتی که هادی حجازیفر و عزتی در این نقشها نسبت به نقشهای گذشتهشان دارند، نه با گریم و تیپسازی به دست آمده، نه با عوض کردن فیلد بازیگری؛ چنان که مثلا بعضی هنرپیشههای طنز، فیلمهای جدی بازی میکنند و یا بالعکس و همین حس متفاوت بودنشان را ایجاد میکند و یا کسانی که غالباً نقشهای مثبت بازی کردهاند، در قالب نقش منفی میروند و یا عکس این اتفاق میافتد تا تفاوت یک هنرپیشه با فضای قالبی سایر آثارش به چشم بیاید.
اینجا جواد عزتی و هادی حجازیفر نقشهایی به شدت درونگرا را ارائه دادهاند و تفاوت کارشان با سایر آثاری که معمولاً بازی میکنند، غوطهور شدن در خویشتن و عدم دسترسی به ابزاری مثل اکتهای بیرونی و درشت برای دیده شدن است. سکانسی که این دو نفر شبانه در طبیعت اتراق کردهاند و بر روی یک زیرانداز دراز کشیدهاند، از نمونههای شاخص یک بازی درونگرای رفت و برگشتی بین آنها در این فیلم است که در نقد فیلم آتابای به آن اشاره شد.
داستان بلوغ یک مرد
آنها حرف میزنند و داد ولی بیداد نمیکنند، بغص نمیکنند، اشک نمیریزند واین سکانس هیچ ابزار دیگری برای به چشم آمدن در اختیارشان نگذاشته اما بازیشان باز هم به چشم میآید چون سوگ و سکوت متحیرانه ناشی از آن، در پسزمینه ذهنی هنرپیشهها درونی شده است و خوب میتوانند با این حال و هوا درباره گذشتهشان و ترسها و سرخوردگیها و سایر مسائل با لحنی حرف بزنند که ترس و سرخوردگی و سایر احساسات این چنینی، واقعاً باورپذیر شود.
آتابای را به یک معنا میتوان داستان بلوغ یک مرد بالغ دانست. او وقتی در تهران دانشجوی معماری بود، از اینکه لهجه و تمام رفتارش توسط سایر همکلاسیها مورد تمسخر قرار میگرفت، احساس سرخوردگی میکرد. این سرخوردگی به یک ترس و عدم اعتماد بهنفس هم منجر شده بود. او به رفیقش میگوید که عاشق زیباترین دختر دانشگاه شده بود اما این عدم اعتمادبهنفس، جلوی پیشرفتش را گرفت. و از طرفی خواه آتابای سالها پیش خودسوزی کرده و در گذشته است.
آتابای با دوست صمیمیاش که به تازگی همسرش را از دست داده همراه میشود و این دو نفر به بیان احساساتشان نزد همدیگر و افشای جزئیاتی از گذشته میپردازند. یک مرد متمول شهری به نام شیرازی به منطقه محل زندگی آتابای میآید تا او برایش بخشهایی از باغی را که به عنوان طلب دریافت کرده، معماری کند.
فیلمی به زبان ترکی
آتابای میفهمد که سیما، دختر بزرگتر مرد شهری، قبلا سرطان سینه داشته و بخشی از بدنش بریده شده است. فهمیدن این موضوع به آتابای روحیه میدهد که عاشق ستاره شود و اعتماد بهنفسش را به دست بیاورد. او موازی با این جریان مراحل مختلف سوگواری را هم گذرانده است و حالا مردی بهحساب میآید که میتواند عشق را حتی اگر مدت ملاقات حضوری آن کوتاه باشد، چنان که شایسته است درک کند. بین خواهرزاده آتابای و خواهر کوچکتر سیما هم رابطهای رومانتیک شکل میگیرد.
در این فیلم حداکثر استفاده از نماهای زیبا و آرامبخش طبیعت شمال غرب کشور انجام شده است و زبان ترکی آن صمیمیتی دوست داشتنی و ملایم پیدا کرده که باقی مردم ایران را هم جذب خواهد کرد. آتابای از این جهت فیلم غافلگیرکنندهای بود که کسی توقع کاری در این سطح را از نیکی کریمی نداشت. اما اگرچه حضور هادی حجازیفر توانست فیلم را تا این حد ممتاز کند، کارگردانی نیکی کریمی هم اینجا بلوغ و پختگی بیشتری را نسبت به کارهای قبلیاش نشان میدهد.
با تشکر، نظرات خود را درباره نقد فیلم آتابای در بخش دیدگاهها با ما در میان بگذارید.