
- تمامی کاراکترهای فیلم چه شخصیتهای اصلی و چه فرعی، همگی در رسیدن به خواستههایشان ناکام میمانند.
- «آرایش غلیظ» فیلم عدم کامرواییهاست.
- در نخستین نظر به «آرایش غلیظ» با فیلمی رو به رو میشویم که به طرز متهورانهای هیچ پیام و مفهومی ندارد.
- کارگردان سرگذشت انسانهای ناکام و سرگردانی را که در یک فضای پوچ گرفتارند، به شیوهای کاملاً متناقض روایت میکند

با نگاهی اجمالی به آثار حمید نعمتالله، چه فیلمهایی که پیش از «آرایش غلیظ» ساخته شدند و چه فیلمهای پس از آن، درمییابیم که «آرایش غلیظ» متمایزترین آنهاست.
نعمتالله از یک سو با انتخاب مضامین متفاوت و از سویی دیگر با پرداختهای پرغلظتش که به ملودرام تکیه میزنند و گاهاً هم سویهای طنزآمیز به خود میگیرند، در میان فیلمسازان سینمای ایران منحصر به فرد است. او از همان اولین فیلمش، «بوتیک»، توانایی فوقالعادهاش را در نقد مسائل اجتماعی به شیوهای اثربخش، به رخ کشید؛ و این توانایی را تا «شعلهور» که آخرین ساخته اوست تا حد قابل قبولی حفظ کرده است.
کارنامه نعمتالله را فیلمهایی تشکیل میدهند که حرفهای ریز و درشتی برای گفتن دارند، اما در این مجموعه آثار فیلمی وجود دارد که در ظاهر هیچ تناسبی با دیگر ساختههای کارگردانش ندارد، به نحوی که حتی به سختی میتوان آن را ساخته نعمتالله به حساب آورد. در نخستین نظر به «آرایش غلیظ» با فیلمی رو به رو میشویم که به طرز متهورانهای هیچ پیام و مفهومی ندارد. فیلمی با ریتم بالا و شخصیتهای متنوع، در فضایی تلفیقی از رئال و فانتزی که ظاهراً هدفی جز سرگرم کردنمان ندارد. اما اینها از کسی که «بیپولی» و «بوتیک» را ساخته است کمی بعید و حتی دور از ذهن به نظر میرسد. «آرایش غلیظ» فیلم عدم کامرواییهاست.
فیلمی که در آن هیچ یک از کاراکترهایش به اهدافشان نمیرسند و دنیایی را تصویر میکند که کامروایی در آن معنایی وارونه دارد. مسعود(حامد بهداد) بار ترقهای را که حق خودش میدانست و دزدیده بود را نمیتواند در نهایت به فروش برساند؛ هومن(حبیب رضایی) نه به لادن(طناز طباطبایی) میرسد و نه میتواند مسعود را به دام فاتحی(هومن برقنورد) بیاندازد؛ لادن نیز دستش از مسعود کوتاه میماند و به وصال او نمیرسد. تمامی کاراکترهای فیلم چه شخصیتهای اصلی و چه فرعی، همگی در رسیدن به خواستههایشان ناکام میمانند.
نعمتالله روش کاملاً ویژه و متفاوتی را برای رساندن این عدم کامروایی برمیگزیند. او به جای این که فیلم را به سمت سیاهنماییهای مختص ژانرهای اجتماعی ببرد، فیلمش را در یک بستر نسبتاً طنزآمیز با ریتمی فوقالعاده بالا که نشاندهنده تاثیرپذیریش از سینمای تارانتینو و کمدیهای اسلپاستیک آمریکایی است، روایت میکند و غلظت احساساتش راه را به فانتزی میکشاند.
به بیان دیگر، کارگردان سرگذشت انسانهای ناکام و سرگردانی را که در یک فضای پوچ گرفتارند، به شیوهای کاملاً متناقض روایت میکند. آدمهایی که در ظاهر به یکدیگر اعتماد میکنند و به هم دل میبندند، اما در باطن هیچ اعتماد و صداقتی در میان آنها وجود ندارد. رفتاری متناقضنما که از منفعتطلبی ریشه میگیرد. این تناقضگویی هم در روایت و مضمون دیده میشود، هم در سطح فرم به منصه ظهور میرسد. «آرایش غلیظ» کاری میکند که ما در عین همگام شدن با کاراکترها، عدم کامروایی را نیز احساس کنیم.
در پایانبندی اما نعمتالله فیلم را رها میکند. فیلمی که با یک ریتم تندشونده و نفسگیر آغاز شده و ادامه یافته بود، به طرز ناباورانهای در پایان سرهمبندی میشود. برقی(علی عمرانی) از همراهی با مسعود منصرف میشود، مجید(امیر بدری) انبار ترقه را آتش میزند و مسعود به چین میرود. این پایان ابداً آن استحکام و ساختار منطقی فیلم را ندارد و بیشتر به این میماند که کارگردان پایان را از سر وا کرده است.
نعمتالله متخصص پرورش درامهایی، پر از خردهپیرنگ و کاراکتر فرعی است. در «آرایش غلیظ» کاراکترهای فراوانی را میبینیم و در مقابل داستانهای فرعی فراوانی قرار میگیریم، اما این شخصیتها و داستانهای فرعی در یک کل منسجم قرار گرفتهاند و وحدت اثر را خدشهدار نمیکنند. «آرایش غلیظ» فیلمی از نعمتالله است. فیلمی با همان رگههای انتقادی، با همان ظرافتهای ملودرامگونه و روایتهای پر شاخ و برگ مختص نعمتالله که در عین حرف داشتن، بسیار سرگرمکننده است.