
- سازندگان «آنابل به خانه میآید» نه بر یک اجرای تر و تمیز بینقص از همان گونه رایج متمرکز شدهاند و نه نوآوری خاصی در این ژانر ایجاد کردهاند.
- نکته دیگری که تا حدودی فیلم را از مسیرش منحرف کرده، هدفگذاری ملموس برای فروش و تضمین گیشه است که کاملا ذوق مخاطب را کور میکند.
- مهمترین نقطه اتکای چنین فیلمی که بالطبع همان ارواح است، با خامدستی تمام طراحی شده و بجز خود آنابل و جسدهای ساده، مابقی مضحک به نظر میرسند.

اگر به گونه سینمای وحشت علاقه داشته باشید، بعید است که تا کنون چیزی تحت عنوان «دنیای سینمایی احضار» توجهتان را به خودش جلب نکرده باشد. مجموعهای متشکل از حدود ۱۰ فیلم ترسناک که اکران نسخههای بعدی آن نیز تا چند سال آینده برنامه ریزی شده و مهمترین فیلمهایش عموما با دو واژه «احضار» و «آنابل» شناخته میشوند. «آنابل به خانه میآید» هفتمین فیلم مجموعه موسوم به «دنیای سینمایی احضار» و سومین فیلم از زیرمجموعه آنابلهاست که در ژانر وحشت و بر محور یک عروسک شیطانی تسخیر شده پیش میرود و دنبالهای بر دو فیلم «آنابل» (۲۰۱۴) و «آنابل: آفرینش» (۲۰۱۷) است. اساسا «آنابل» را نمیشود به عنوان یک اثر کاملا مستقل بررسی کرد، بلکه در دنیای سینمایی خودش و حتی در مقیاسی وسیعتر، در ژانر وحشت به طور کلی، قابلیت تحلیل دارد. در این تصویر بزرگ و زنجیروار، «آنابل به خانه میآید» فیلم بدی نیست، اما از بخت بدش، در این گونه سینمایی خاص، با فاصلهای اندک از فیلم مهم، خلاقانه و بسیار قابل احترام «ما» ساخته جوردن پیل اکران شده. شاید اگر مخاطبان و منتقدان جدیتر سینما اخیرا فیلم «ما» را، به عنوان یک گام بلند رو به جلو و نوآورانه در ژانر نسبتا مندرس وحشت، تماشا نکرده بودند، امروز «آنابل به خانه میآید» را نیز با رویکردی مثبتتر تماشا میکردند.
نکته دیگری که بر کار سینماگران باسابقهای همچون گری دابرمن (کارگردان) و جیمز وان (نویسنده)، که اتفاقا هر دوی آنها سالها در عرصه ساخت فیلمهای این مجموعه فعالیت داشتهاند، اثر گذاشته و تا حدودی فیلم را از مسیرش منحرف کرده، هدفگذاری ملموس آنها برای فروش و تضمین گیشه است که کاملا ذوق مخاطب را کور میکند. با درنظر داشتن این موضوع که ژانر وحشت اساسا گونهای نامنعطف است و بسیاری از عناصر و ویژگیهای آن، از لوکیشن گرفته تا پیرنگ اصلی، پایانبندی، شیوه هدایت دوربین و حتی نورپردازی، قابلیت تغییرات زیاد را ندارند، سازندگان «آنابل به خانه میآید»، نه بر یک اجرای تر و تمیز بینقص از همان گونه رایج متمرکز شدهاند و نه نوآوری خاصی در این ژانر ایجاد کردهاند. آنها در عوض، گیشه را هدف قرار داده و عناصر عوامپسند سینمای هالیوود را با بیسلیقگی به فیلم ترسناک خود چسباندهاند.
فیلم با داستان یک زوج متخصص مسائل ماوراء طبیعی (به تعبیر خودمان جنگیر) آغاز میشود که عروسک نفرین شده آنابل را در گوشهای از خانه قدیمی و بزرگ خود با روشهای خاصی به بند کشیدهاند. اما یک اتفاق پیشبینی نشده، شیطان درونی آنابل را آزاد میکند و وقایع هولناکی را رقم میزند. کمرنگ بودن حضور زوج اصلی، فاکتور مهمی است که کلیت اثر را به لحاظ تاثیرگذاری تحتالشعاع قرار داده؛ به طوری که نام پاتریک ویلسون و ورا فارمیگا، بازیگران نقش آقا و خانم وارن در فیلمهای «احضار» ۱ و ۲، جزو تیم بازیگران «آنابل به خانه میآید» هست، اما حضور آنها در سطح یک ترفند تبلیغاتی باقی مانده و بخش اعظم فیلم به بازیگران جوان و نوجوان سپرده شده تا «آنابل به خانه میآید» عملا تبدیل به یک هارور تینیجری یا فیلم ترسناک نوجوانانه شود.
مکینا گریس ۱۳ ساله در نقش جودی وارن، همراه با مدیسون آیسمن ۲۳ ساله در نقش مری آلن و کتی ساریف ۲۶ ساله در نقش دانیلا، بازیگران متوسطی هستند که به هر ترتیب گلیمشان را از آب بیرون کشیدهاند، ولی تلاش آنها برای یک فیلم مهم در ژانر وحشت کماثر و بیفایده به نظر میرسد. ضمن اینکه گریم و لباس آیسمن و ساریف به نحوی طراحی شده که حتی از سن واقعیشان هم جوانتر به نظر میرسند تا مخاطب کم سن و سالتر را به سینما بکشانند.
رویکرد کارگردان در اجرا، دیگر عاملی است که به تنزل کیفی فیلم لطمه جدی وارد کرده؛ به نحوی که برخی از برشهای «آنابل به خانه میآید» را تا سطح یک فیلم تلویزیونی تنزل میدهد. مثلا مهمترین نقطه اتکای چنین فیلمی که بالطبع همان ارواح است، با خامدستی تمام طراحی شده و بجز خود آنابل و جسدهای ساده، مابقی موجودات نفرین شدهاش، در حد عروسکهای تونل وحشت شهربازی، مضحک به نظر میرسند. از جلوههای ویژه بیکیفیت و دمدستی در اجرای گرگینه تا جعبه بازی، آن موجود مابین انسان و درخت و حتی الگوبرداری واضحش از زامبیها، قاعدتا همگی قرار بوده مرکز ثقل این فیلم ترسناک را حول محور آنابل تشکیل دهند. این در حالی است که انگار عروسک خوشساخت و دهشتناک فیلم در میان انبوهی از عروسکهای مسخره گرفتار شده و کارکرد خودش را هم از دست رفته میبیند.
آدمهای عادی (غیر تسخیرشدهها) و روابط میان آنها هم از آن دست مسائلی است که انگار کلا مورد غفلت فیلمساز واقع شده و ناپختگیهای غیر قابل باور در طراحی آنها موج میزند. اصلا کسی نمیفهمد والدین جودی که خودشان در کار ارواح خبره هستند، چطور بچهها را با دستهکلید آن اتاق مخوف در خانه تنها میگذارند و توصیه خاصی هم به دختر خودشان در مورد اهمیت آنابل نکردهاند. ارتباط دو دختر جوان هم تقریبا خام و پرداخت نشده است؛ به طوری که نه رفاقتشان توجیهی دارد و نه دلیل همراه شدنشان در خانه خانوادهای دیگر. به علاوه، هیچ یک از این دو نفر نیز، به صورت جداگانه و بدون ارتباطاتی که فیلمنامه برایشان درنظر گرفته، از تیپهای ساده و یکبعدی فراتر نمیروند.
در نگاهی کلی، ارزش اصلی «آنابل به خانه میآید» در این است که تا حد زیادی به قواعد ژانری پایبند بوده و از این جهت حتی شاید بتوان گفت که بیشتر مناسب مطالعه و تحقیق دانشجویان سینما است تا تماشا و لذت بردن مخاطب عام. الگوی ایجاد ترس لحظهای که توسط دوربین حمایت میشود و روشی جاافتاده در این قبیل فیلمهاست، به خوبی در فیلم رعایت شده و ورود و اثرگذاری موجودات ترسناک را، از کوچک به بزرگ یا از ساده به پیچیده، در طول فیلم با وسواس خاصی در طول هم چیدهاند. نقش دوربین در القای ترس و دلهره هم کاملا مطابق با روشهای مانوس است که نمایش روح در زاویهای که کاراکتر به آن نگاه نمیکند، از نمونههای شاخصش به شمار میرود. با این همه، نگاه جدی سازندگان «آنابل به خانه میآید» به گیشه و تقلای آشکارشان در جذب مخاطب جوان، مانع از این میشود که بتوانیم این فیلم را اثر مهمی در سینمای وحشت تلقی کنیم.
فیلم بهتری برای نقد وجود نداشت؟!