
- پلات مرکزی فیلم بر پایهی تصمیمی است که قاسم و همسرش (لیلا حاتمی) گرفتهاند تا فامیلهای خود را به بهانه یافتن کار در هواپیمایی جمع کنند و سپس هواپیما را بربایند و به کشوری دیگر پناهنده شوند.
- فیلمنامهی اثر نیز الگوی جنایی/هیجانی/معمایی را درون خود جای داده و تا پایان نیز همین الگوها را حفظ مینماید.
- تا پیش از «ارتفاع پست» نیز حاتمیکیا نشان داده بود که کارگردان سینما بلدی است (بر خلاف حالا) و توانایی او در گرفتن بازی از بازیگران و استفاده از تمامی ابزارش برای بیان هر چه بهتر و سینمایی پیرنگ در این فیلم نیز به وضوح دیده میشود.

«ارتفاع پست» دوازدهمین ساختهی بلند ابراهیم حاتمیکیاست که فیلمنامهی آن را با همکاری اصغر فرهادی به نگارش در آورده و به مانند دیگر فیلمهایش در آن سالها تلاش کرده تا با نگاهی اجتماعی/سیاسی بحرانهای پس از جنگ قشری خاص از مردم را نمایش دهد. در سالهایی که بسیاری حاتمیکیا را به عنوان کارگردانی متفاوت و سیاسیساز در سینمای ما میشناختند و او با چند فیلم جنگی که به دل جبهههای جنگ رفته بود و چند فیلم دیگر که حواشی زمان جنگ و یا پس از آن را نشان میداد بسیار معروف شده بود، و از این نظر سالهای پرکاری او به حساب میآمدند، «آژانس شیشهای» جایگاه ویژهای در بین مردم و منتقدان پیدا کرده بود و شاید دیگر فیلمهای حاتمیکیا تحتالشعاع آن اثر بودند.
اثری که با نگاهی سیاسی به دو کهنهسرباز جنگ نقدهای بسیاری را به اجتماع و حکومت وارد میکرد و شخصیتهایش بسیار در ذهن مردم ماندگار شده بودند. نگاه ایدئولوژیک حاتمیکیا در «آژانس شیشهای» با توجه به مقتضیات زمان نگاهی ویژه و منحصر به فرد به حساب میآمد و شاید بسیاری شعارها و بیرونزدگیهای فیلم را به دلیل التهاب درونی آن و حالوهوای فیلم و البته اجرای دقیقاش نادیده میگرفتند و همهی اینها باعث میشدند تا «آزانس شیشهای» فیلمی قابلقبول باشد و هنوز هم بعد از سالها بسیاری آن را بهترین اثر حاتمیکیا بدانند. اما نگاه سیاسی به مسائل اجتماعی که بارزهی اصلی فیلمهای مربوط به حواشی پس از جنگ حاتمیکیا بودند، در چند اثر دیگر نیز ادامه یافت تا او به ساخت «ارتفاع پست» رسید.
فیلمی که به وضوح متاثر از «آژانس شیشهای» بود و شخصیت اصلی آن، فضایی که پیرنگ اثر در آن روایت میشد و تعدد شخصیتهای درگیر در فیلم میتوانستند همان حالوهوا را یادآوری نمایند. اما فرق بزرگ «ارتفاع پست» با دیگر فیلمهای حاتمیکیا که چنین فضایی داشتند، در این بود که شعارها بسیار کمتر شده بودند، توجه به پرداخت شخصیتها بیشتر و نمادپردازیهای اثر کارکردی درستتر یافته بودند. بیشک حضور اصغر فرهادی به عنوان یکی از نویسندگان فیلمنامه و توانایی حاتمیکیا در آن سالها در کارگردانی کمک میکردند تا «ارتفاع پست» با داشتن فیلمنامهای خوب بتواند نمایندهی به حقی برای یک فیلم سیاسی/ اجتماعی باشد.
به رسم فیلمهای بسیاری که در آمریکای پس از جنگ ساخته شدند و میشوند و در آن کهنهسربازان پس از جنگ و بحرانهایشان مد نظر است، در اینجا نیز با اینکه اشارهای مستقیم به حضور قاسم (حمید فرخنژاد) در جنگ نمیشود، اما میتوان فهمید که او با توجه به خوزستانی بودنش و شرایطی که اکنون داراست، جنگ را تجربه کرده و آن را از سر گذرانده و حالا به دلیلی که ما نمیدانیم (البته به وضوح نمیدانیم) قصد فرار از کشور را دارد.
پلات مرکزی فیلم بر پایهی تصمیمی است که قاسم و همسرش (لیلا حاتمی) گرفتهاند تا فامیلهای خود را به بهانه یافتن کار در هواپیمایی جمع کنند و سپس هواپیما را بربایند و به کشوری دیگر پناهنده شوند. این پلات مرکزی با دو شخصیت محوری و شخصیتهای فرعی بسیار تاثیرگذار قابلیت گسترده و عریض شدن خوبی را در خود خواهد دید. قابلیتی که با حضور به موقع شخصیتهای فرعی، عمل و عکسالعملهایشان به خوبی به ما عرضه میشود. خط اصلی قصه همچنان در پسزمینه حضوری پر رنگ دارد و در جریان هواپیماربایی اتفاقات فراوانی رخ میدهد. تلاش بر این بوده تا همزمان که فیلم نقدهای سیاسی/ اجتماعی خود را بیان میکند، با توجه به محدودیت لوکیشن، هیجان و ریتماش نیز به خوبی حفظ شود.
اینجاست که نقش شخصیتهای فرعی به خوبی نمایان خواهد شد (به طور مثال حضور دو مامور امنیت پرواز که بخش زیادی از کشمکش فیلم بر سر آنهاست) و فصل میانی فیلم فصلی پر از کشمکش و درگیری و تعلیق شود. اما ویژگی بارز «ارتفاع پست» که آن را در لبهی تیغ سطحینگری و اشارهی دقیق نگاه میدارد و اجازهی سقوط را به اثر نمیدهد این است که فیلم خیلی سریع به سراغ قسمت اصلی پیرنگ میرود و پس از معرفی کوتاه شخصیتها و روابطشان کشمکش اصلی خود را آغاز میکند و در میان این کشمکشها سعی میکند تا نقدهای خود را بیان نماید و در بیان این نقدها (بر خلاف سایر آثار این دست از حاتمیکیا) تا حد توان وارد شعارزدگی و درشتگویی نمیشود. بلکه با تمهیدی خوب در میان نقدهایش شخصیتها را بهتر معرفی میکند (دقت کنید به مکالمه همسر قاسم و مامور امنیت پرواز، او به مامور میگوید: «تو چی از قاسم میدونی» و….)، جغرافیای زندگیشان را بهتر ترسیم مینماید و دلیل مخالفت و موافقت هر کدام از شخصیتهای دیگر را با تصمیم قاسم به خوبی بیان میکند.
حال در این میان حضور چند شخصیت فرعی به عنوان نمایندگانی از جوانان این سرزمین و به خصوص خوزستان (مالک، سعید، مهدی، عباس و…) پس از جنگ بحرانهای موجود در زندگی آنها و رویاهای کوچک و سطحیشان را به خوبی به ما معرفی مینماید. اینکه آنها فقط میخواهند بروند و دبی و کانادا و اسراییل برایشان فرقی ندارد، موضوع مهمی که بدون اتلاف وقت و گزافهگویی بیان میشود. از این رو فیلم در میان زیرمتنهای سیاسیای که از طریق خط اصلی پیرنگ به وجود میآورد، موفق میشد تا با ایجاد زیرمتنهای شخصیتی، تبدیل به یک فیلماجتماعی نیز شود. تکیه بر فیلمنامه برای تبدیل شدن اثر به یک فیلم اجتماعی/سیاسی در فصل میانی به خوبی خود را نشان خواهد داد و جهان فکری هر یک از شخصیتها برای ما مشخص خواهد شد (با توجه به متعدد بودن آنها فیلم موفق میشود تا هرکدام را به اندازه معرفی نماید. به عنوان مثال شخصیت مالک، شخصیتی وابسته و بیاراده استو یا عباس شخصیتی خودفروخته و بیثبات است و…). از این رو «ارتفاع پست» با فاصله گرفتن از شکل فیلمهای اعتراضی پیشین حاتمیکیا، اثری ملایمتر در بیان نقد و نزدیکتر به سینمای اجتماعی ما خواهد بود و همین موضوع باعث میشود تا افراد بیشتری با آن همراه شوند.
فیلمنامهی اثر نیز الگوی جنایی/هیجانی/معمایی را درون خود جای داده و تا پایان نیز همین الگوها را حفظ مینماید. اینکه انگیزهی قاسم برای هواپیماربایی (که جرم بسیار بزرگی است) با این حد از آماتور بودن و سادگی و بدون نقشهی قبلی برای انجام این کار بزرگ (شخصیتپردازی خوب فیلم) تا پایان فیلم مشخص نمیشود و اینکه همسر او با تمام مخالف بودنش تا پای جانش میایستد تا قاسم به هدفش برسد بعد معمایی فیلم را بیشتر میکند و حضور دو مامور امنیتی و کاری که قاسم انجام میدهد بر قسمت جنایی اثر تاکید دارد که طبیعتا سمت و سوی سیاسی/اجتماعی آن بسیار پررنگ است و در میان این دو بعد، اتفاقات طوری رقم میخورند که فیلم دچار نوسان شود و هیجان بیافریند و ما را نیز همراه خود بکشاند.
تا پیش از «ارتفاع پست» نیز حاتمیکیا نشان داده بود که کارگردان سینما بلدی است و توانایی او در گرفتن بازی از بازیگران و استفاده از تمامی ابزارش برای بیان هر چه بهتر و سینمایی پیرنگ در این فیلم نیز به وضوح دیده میشود. کاتهای به موقع، تغییر اندازهنماهای درست و استفادهی حداکثری از قابهای چندلایه در فضایی محدود، ویژگیهای خوبی را از لحاظ بصری به فیلم بخشیدهاند (دقت کنید به سکانس تقریبا طولانی صحبت قاسم و دیگران پس از رباییدن هواپیما که فیلمساز با تاکیدی شدید و استفاده از زاویهای درست برای دوربین، برتری قاسم نسبت به دیگران را نشان میدهد و در سکانسی متقابل با این سکانس که قاسم دستگیر میشود، ضعف او در مقابل دیگران با همین تمهید و قرینهسازی نمایش میدهد).
اما شاید بزرگترین ضعف فیلم در پایانبندی آن باشد. جایی که گویی تصمیم بر این بوده تا پایانی خوش و دو پهلو برای فیلم برگزیده شود و تلاطمهای قبلی همه به دست فراموشی سپرده شوند. پایانبندیای که با عدم نمایش جزیرهی مذکور و صحبتهای سرنشینان هواپیما مانند قسمتی جدا از فیلم به نظر میرسد و منطق جهان اثر را کمی زیر سوال خواهد برد. سکانسهای پایانی فیلم از زمان تولد نوزاد تا فرود هواپیما آنچنان لطیف هستند که به هیچکجای دیگر فیلم نمیآیند و شاید حفظ لحن گزنده و هیجان فیلم تا پایان و تعیین تکلیف شخصیتها رنگ و بوی بهتری به اثر میبخشید. فیلمی که با نگاهی سیاسی/اجتماعی و با رقم زدن اتفاقی بزرگ برای آدمهای معمولیاش موفق میشود تا بیننده را با خود همراه کند، شایسته پایانبندی بهتری است (تنها قسمتی از فیلم که نگاه ایدئولوژیک فیلمساز مانند آثار دیگرش دچار بیرونزدگی میشود همین پایانبندی فیلم با چند قاب مصنوعی و دیالوگهای باورناپذیر است).