
- فیلمنامهی نگاشته شده توسط "جو روسو"، به آن کمتر میتوان به چشم منطق نگاه کرد.
- بیمنطقیهای فیلمنامه حتیٰ در صحنههای اکشن هم یافت میشوند.
- سازندگان اثر با ایجاد ضرباهنگی تند در به نمایش گذاشتنِ سکانسهای اکشن و ردیف کردن موجی از بزن و بکُشها و سر و صداهای مختلف، در این که توجه بیننده را از مشکلات فیلمنامهای خود منحرف نمایند، ناکام ماندهاند.
- "گلشیفته فراهانی" بازیگر خوبی است اما نقشی که در «استخراج» برای او مهیا شده، تواناییهای بازیگریاش را نشان نمیدهد.

در تولیدات سینمای روز آمریکا شاید هیچ ژانری سهماش به اندازهی ژانر اکشن نباشد؛ هر ساله در سینمای هالیوود به طرزی قابل ملاحظه، فیلمهایی تماماً اکشن تولید و به نمایش گذاشته میشوند. این نوع فیلمها معمولاً در جذب تماشاگر عام توفیق دارند اما در راستای ویژگیهای سینمایی – در تمهیدات شخصیتپردازی، ظرافتهای داستانی، داشتن فیلمنامهای ارزنده و… – نقش چندانی به عهده ندارند و اغلب از روی قالبهای تکراری آماده میشوند.
به طور مثال، در مواردی بسیار ما شاهد حضور قهرمانی هستیم که لشکری از آدمهای بد بر سرش آوار میشود و او یک تنه همه را نیست و نابود میکند؛ تفاوت اکشنهای اینچنینی، تنها در لوکیشنها و تنوع کشته شدن آدمها رقم میخورد.
محصول اخیر نتفلیکس نیز با نام «استخراج» – یا در عنوانی بهتر، عملیات خروج – فیلمیست در دستهی اکشن-هیجانی که نسبت به همسلفانش، بداعتی در آن به چشم نمیخورد. چیزی که اما از یک سو میتواند برای ما تماشاگران ایرانی جالب توجه باشد، حضور “گلشیفته فراهانی” در کنار “کریس همسورث” در فیلم اکشنی مطرح، هزینهبر و پُر سر و صدا است.
«استخراج» با ریتمی سریع قصهاش را پیش میکشد: در پی ربوده شدن پسری نوجوان توسط سردستهی مافیا و کلّه گندهی شهر داکا، مزدوری به نام “تایلر ریک”(کریس همسورث) به کار گرفته میشود تا با همراهی تیم ویژهاش او را نجات دهد.
نماهای ابتدایی، چهرهی شهر داکا را به ما نشان می دهند؛ دوربین بر فراز ساختمانها حرکت میکند و بر روی یک پل مستقر میشود. آنجا “کریس همسورث” را میبینیم که اسلحه در دست دارد و در بطنِ درگیری است. فیلم برای نشان دادن سرِ اتفاقات و نقطهی شروع ماجرا، به دو روز پیش فلشبک میزند؛ و حالا ما تمامِ آنچه را که چند خط بالاتر از کلیت داستان بازگو شد، تماشا میکنیم.
از آنجا که «استخراج» به عنوان یک اکشنِ صرف تهیه شده است، عوامل آن بیشترین تلاش خود را بر اقناع تماشاگران در حین صحنههای اکشن و هیجانی(در زد و خوردها، تعقیب و گریزها، شلیک گلولهها و…) گذاشتهاند. واقعیتش صحنههای اکشنِ «استخراج» اوایل بد نیستند (مثلاً آنجا که تایلر پسربچهی نوجوان را از ساختمان خارج میکند و یا هنگام یورش نیروهای پلیس به ساختمان) اما بعد هرچه که میگذرد، از کاراُفتاده و از منطقِ سینمایی دور و به مجموعهای از کلیشهها تبدیل میشوند و در واقع به عبارت بهتر میتوان گفت، اینکه قهرمان فیلم همانند بازیهای کامپیوتری هر بار در مرحلهای تازه کلی آدم به مصافش میروند و آنها این وسط – با تمام برتریِ نفری و تجهیزاتشان – نمیتوانند جلودار او باشند، از جایی برایمان کار نمیکند و تکراری از آب در میآید.
به فیلمنامهی نگاشته شده توسط “جو روسو”، کمتر میتوان به چشم منطق نگاه کرد. در طول اثر شاهد این هستیم علیه “تایلر” و همراه او، ارتشی کامل بسیج شده است اما با این حال نمیتواند از پس این دو نفر آدم برآید! از طرح این پرسش نیز نباید غافل شد که اصلاً چرا در داکا تا آن حد همه در خدمت یک قاچاقچی کثیف و وحشیاند؟! بیمنطقیهای فیلمنامه حتیٰ در صحنههای اکشن هم یافت میشوند: به عنوان نمونه در صحنهای از فیلم ماشینی با سرعت به “تایلر” برخورد میکند و او پرت میشود اما لحظاتی بعد، ما همین شخص را در حالی میبینیم که پشت یک کامیون نشسته است و به ادامهی کارش میرسد!
از سویی سازندگان اثر با ایجاد ضرباهنگی تند در به نمایش گذاشتنِ سکانسهای اکشن و ردیف کردن موجی از بزن و بکُشها و سر و صداهای مختلف، در این که توجه بیننده را از مشکلات فیلمنامهای خود منحرف نمایند، ناکام ماندهاند. با عنوان شدن بحث فیلمنامه، «استخراج» حرفی برای گفتن ندارد؛ بهتر است این طور گفت به لحاظ فیلمنامه و شخصیتپردازی، «استخراج» مخاطباش را سرخورده میکند. برای مثال شخصیت اصلی که یک مزدورِ آدمکش است، با اینکه از جایی میفهمد نجات آن پسر پولی را به دنبال ندارد ولی به جایی میرسد که عملاً تنها چیزی که برایش مهم است و به آن فکر میکند، نجات اوست؛ حال اینکه چرا “تایلر” دغدغهاش نجات پسر نوجوان میشود، در فیلم درنیامده است و کارگردان برای شکلگیری رابطهی بین این دو، تنها به یک گفتگوی کوتاه اکتفا میکند. روی هم گذاشتن چند تصویر مبهم و چند دیالوگ کوتاه، در مبنای رابطهی “تایلر” و پسر نوجوان، دم دستیست.
وضعیت سایر افراد نیز تعریفی ندارد. “گلشیفته فراهانی” بازیگر خوبی است اما نقشی که در «استخراج» برای او مهیا شده، تواناییهای بازیگریاش را نشان نمیدهد؛ نقش “گلشیفته” در داستان، نقشی کمرنگ است و حضور این بازیگر – صرف نظر از سکانس آخر – در روایت مؤثر و تعیینکننده نیست؛ حتیٰ او در مواردی به دست فراموشی سپرده میشود.
در «استخراج» “گلشیفته فراهانی” در قالب زنی به اسم “نیک” حضور پیدا کرده است که در یک گروه آمریکایی فعالیت میکند؛ تا پایان هم معلوم نمیشود آمریکاییهای این گروه، که تشکیلاتی در حد سازمان سیا دارند، کیستند؟ بدمن قصه نیز به رغم داشتن یک معرفی جاندار در اوایل فیلم، کارگردان در پی این معرفی، در ادامه نتوانسته است او را به شخصیت تبدیل کند؛ در بسیاری از فیلمها بخشی از جذابیت به حضور یک بدمنِ قوی و تأثیرگذار مربوط است که متأسفانه نادیده گرفته میشود.
«استخراج»، اکشنی پُرطمطراق و یکبارمصرف است و هیچگاه نیز نمیتواند خود را از پوستهی اکشنهای بیمغز خارج کند.