
- «انگاشته» دارای ایدهی جذابی است. ایدهی نولان بالقوه پتانسیل بسیار بالایی برای جلب توجه هر کسی دارد، اما پرداخت نه چندان مناسب فیلم و قرار دادن آن در بسترهای کلیشهای و نخنمایی همچون جنگ جهانی سوم، آخرالزمان، جنگ سرد و شمایل دیو صفتانهی روسها در فیلمهای هالیوودی، ایدهی نولان را به مرز نابودی کشانده است.
- تلفیق نولان بیش از هر چیز به یک ویدئو گیم جنگی، بالاخص آن نسخههایی از «ندای وظیفه» که در آینده میگذرد، شباهت دارد. «انگاشته» بیش از آنکه انسانی باشد، مکانیکی است. مکانیکی بدین معنا که فرسنگها با مفاهیم انسانی فاصله دارد.
- ایدهی «انگاشته» و داستان آن به نحوی است که گویی با ترکیبی از آثار نولان طرف هستیم.
- نولان در «انگاشته» یک عقبگرد را در مسیر فیلمسازیاش تجربه میکند. عقبگردی که تماشای آن ممکن است لذت بخش باشد آن هم به شرط اینکه زیاد به مغزتان فشار نیاورد و بیشتر از ایدهی جذاب و ترکیدن هواپیما لذت ببرید.
بالاخره انتظار سینهچاکان نولان برای تماشای آخرین ساختهی فیلمساز محبوبشان به پایان رسید. فیلمی که انتظار طاقتفرسایی برای اکرانش میطلبید، هم اکنون نسخهی باکیفیتش در دسترس هواداران قرار گرفته است. اما از بازخوردهای منتقدان و طرفداران نولان اینگونه برمیآید که «انگاشته» نتوانسته آنچنان که باید انتظارات دوستدارانش را برآورده کند.
در ادامه سعی داریم با برشماری نقاط قوت و ضعف فیلم، چرایی این ناکامی را کمی ملموستر کنیم. گفتنی است این نوشته سر آن ندارد که با بیان تئوریهای مختلف فیلم، گرههای کورش را باز و آن را قابل فهمتر کند. این مساله را به عاشقان نولان واگذار میکنیم.
فیلم با نمایی از یک سالن اپرا و با ارجاعی به سکانس رویال هالِ «مردی که زیاد میدانست»ِ هیچکاک آغاز میشود. یک شروع ناگهانی و هیجانانگیز که مخاطب را به دل فیلم پرتاب میکند، و اولین بذرهای شک و تردید را نسبت به جهان آرام و منطقی فیلم در ذهن تماشاگر میکارد؛ شخصی که به صورت معکوس راه میرود!
«انگاشته» دارای ایدهی جذابی است. ایدهی نولان بالقوه پتانسیل بسیار بالایی برای جلب توجه هر کسی دارد، اما پرداخت نه چندان مناسب فیلم و قرار دادن آن در بسترهای کلیشهای و نخنمایی همچون جنگ جهانی سوم، آخرالزمان، جنگ سرد و شمایل دیو صفتانهی روسها در فیلمهای هالیوودی، ایدهی نولان را به مرز نابودی کشانده است.
بهتر است از ایدهی «انگاشته» و جهان فیلم نیز تمجید بیهوده نکنیم، چرا که فیلم ترکیبی از چند اثر دیگر فیلمساز است. بازی با زمان بیش از هر چیز یادآورد «یادگاری» است؛ کپی یک کاراکتر و دو نسخه شدن یک شخص به «پرستیژ» شباهت دارد؛ جنس اکشن فیلم و پیچیدگی بیش از حد آن به «تلقین» میماند؛ دنیای موازی درون فیلم به «میان ستارهای»؛ و همچنین نوع گره پایانی آن که آنتاگونیست، پروتاگونیست را در موقعیت غامضی قرار میدهد، فیلم را بیش از هر چیز به تقابل نهایی بتمن و جوکر در «شوالیه تاریکی» نزدیک میکند.
تلفیق نولان بیش از هر چیز به یک ویدئو گیم جنگی، بالاخص آن نسخههایی از «ندای وظیفه» که در آینده میگذرد، شباهت دارد. «انگاشته» بیش از آنکه انسانی باشد، مکانیکی است. مکانیکی بدین معنا که فرسنگها با مفاهیم انسانی فاصله دارد. حتی در ماجرامحورترین آثار سینمایی که تعمق چندانی بر کاراکترها و خصیصههای انسانی آنها صورت نمیگیرد نیز، رد پایی از انسانیت میتوان یافت. حس و تعامل انسانی حتی در آثار پیشین نولان نیز به چشم میخورد، اما در «انگاشته» گویی کم اهمیتترین عنصر درون فیلم، شخصِ انسان است.
«انگاشته» نه از حیث مکانیکی بودن و به هرز بردن ایدهاش، که از حیث بیان سینمایی نیز الکن است. در این مورد بیشترین ضعف فیلم از فیلمنامهی آن میآید. فیلمنامهای که هم در شخصیتپردازی عملکرد ضعیفی دارد، هم ساختار خستهکنندهای در توزیع اطلاعات دارد، و هم گنگی افراطآمیز آن مخاطب را از خودش میراند.
شاید اغراق نباشد اگر بگوییم که با ضعیفترین شخصیتپردازی ممکن در کارنامهی نولان طرف هستیم. اساسا در فیلمهایی که تاکید بسیاری بر ماجرا و داستان وجود دارد، توقع زیادی از نویسنده برای شخصیتپردازی استادانه نمیتوان داشت. اما این حجم از تیپکالبودن برای نقش اول فیلمی از نولان، غیرقابل پذیرش است. کاراکتر اصلی مهمترین آثار نولان، از «یادگاری» گرفته تا «شوالیه تاریکی»، «تلقین» و «میان ستاره ای»، همگی عمدتا مشکل یا عقدهای دارند که ریشههای آن به گذشته برمیگردد.
در واقع این شخصیتها، کاراکترهای شناسنامهداری هستند. اما در «انگاشته» چنین نیست. اگر جای دیوید واشنگتن را فرضا با کاراکتری همچون جیمز باند عوض کنیم، هیچ خلالی در فیلم ایجاد نمیشود. چرا که ویژگیهای درونی و گذشتهی او کوچکترین اهمیتی در سیر دراماتیک فیلم ندارد، بلکه ویژگیهای تیپیکالی نظیر هوش بالا و قدرت بدنیاش واجد ارزش است. در این بین باید خدا را شاکر بود که کیت(الیزابت دبیکی) را با شخصیتپردازی نسبتا قابل قبولی در فیلم داریم تا کمی این حس مکانیکی بودن را تلطیف کند.
نولان از آن روی که در آثارش به خلق یک جهان فراواقعی و تخیلی دست میزند-جهانهایی که بیش از همه مبتنی بر بازی با قوانین فیزیک و روانشناسی هستند- نیمی از زمان فیلمهایش را به توجیه و باورپذیر کردن این جهان ساختگی اختصاص میدهد. تلاش بیوقفه نولان برای منطقی کردن پدیدههای تخیلی آثارش، که برگ برندهی او در فیلمهای پیشینش بود و آنها را از سایر آثار عملی-تخیلی متمایز میساخت، در اینجا به پاشنه آشیل «انگاشته» بدل میشود.
بدین سبب که مخاطب مطابق با یک الگو باید تحت بارش مستقیم اطلاعاتی قرار گیرد، که نه گره مشخصی را در داستان باز میکنند و پیشبرندهی روایتاند، و نه به درک بهتر کاراکترها کمک میکند؛ بلکه وظیفهی این اطلاعاتِ پیدرپی منطقی نشان دادن جهان ساختگی فیلمساز است.
در «انگاشته» ما دائما در مسیر این اطلاعات قرار داریم. اطلاعاتی در باب فیزیک با ابهامهای فراوانی همچون، کارکرد نوع خاصی از پلوتونیوم، یک فرمول خاص، سیر زمان و بسیاری چیزهای دیگر که پس از مدتی حوصلهی مخاطب را سر میبرند. این اطلاعات که نه با زبان تصویر، بلکه با دیالوگ به تماشاگر عرضه میشوند، فقط و فقط جهان فیلم را باورپذیر میکنند و گاها تعلیقهایی را در فیلم به وجود میآورند.
نولان در فیلم انگاشته یک عقبگرد را در مسیر فیلمسازیاش تجربه میکند. عقبگردی که تماشای آن ممکن است لذت بخش باشد آن هم به شرط اینکه زیاد به مغزتان فشار نیاورد و بیشتر از ایدهی جذاب و ترکیدن هواپیما لذت ببرید. آخرین ساختهی نولان با تعلیقهایی نفسگیر، موسیقی حماسی، فیلمبرداری چشمنواز و پیچیدگیهای علیالظاهرش، شاید فقط دو ساعت سرگرمتان کند. همین و بس.
با وجود این بسیار بعید و دور از ذهن است که نولان امسال بتواند اسکار کارگردانی یا فیلمنامه را از آن خود کند. مگر آنکه رقبایش چنان ضعیف باشند که داوران از سر ناچاری جایزه را به او تقدیم کنند.