
- «بارکد» که در ادامهی راه فیلمسازی کیایی و به سبک «عصر یخبندان» اما به ظاهر با لحنی کمدی است.
- بر خلاف گفتهها شکل روایت فیلم به هیچوجه غیر خطی نیست.
- صحنههای درگیری فیلم آنقدر مصنوعی هستند که بیشتر شبیه به یک فیلم تلویزیونی درجهچند میمانند تا یک فیلم سینمایی.

«بارکد» پنجمین ساختهی مصطفی کیایی است که فیلمنامهی آن را مشترکا با مهیار شاهرخی نوشته و از همان تیم بازیگری قبلیاش در عصر یخبندان استفاده کرده و بر خلاف آن اثر که به ظاهر جدی بود، این فیلم ظاهری کمدی دارد و به مانند فیلمهای پیشیناش، تلاشی ظاهرسازانه برای ساخت اثری دربارهی جوانان و مشکلاتشان داشته است.
لقبی که چندسالی است که به مصطفی کیایی و فیلمهایش دادهاند و او را کارگردان جوانان و دغدغهمند این سینما دانسته و او را صاحب یک سبک خاص میدانند و البته فیلمهای او را، فیلمهایی خوب و یکه در سینمای بدنه تلقی کردهاند، باعث این شده تا هم خود او در مقام کارگردان و هم فیلمهایش دچار سوتفاهمهای زیادی شوند.
اساسا وقتی سینمای ما جایی به جز همین سینمای به اصطلاح بدنه نیست و فیلمهای دیگر که از نظر مسئولین در این دسته قرار نمیگیرند، توانی برای دیده شدن ندارند، پس با پیشفرضی همیشگی، همهی فیلمهایی که در جریان اصلی سینمای ما اکران میشوند را باید جزو سینمای بدنه دانست. پس گزارهی “کیایی در سینمای بدنه فیلم میسازد”، به خودی خود حذف خواهد شد و مجال بحث دربارهی آن در اینجا نیست. اما این که گفته شود فیلمهای کیایی، فیلمهایی دربارهی جوانان و مشکلات آنهاست، که «بارکد» هم یکی از آنها و البته پرفروشترینهای آنهاست، بزرگترین ظلمی است که در حق مخاطبان، خود فیلمساز و البته سینما میتوان نمود.
با نگاهی به کلیت کارنامهی او و نگاهی به فیلمهایش، به راحتی میتوان دید که این فیلمها، که نگرش و جهانبینی فیلمساز پشتشان بوده، از یک سطح به شدت ضعیف موضوعی و مضمونی فراتر نمیروند و حتی در همان سطح نیز نمیتوانند هیچ حرف درستی را بیان نمایند. فیلمهایی که مملو از دیالوگهای گلدرشت، شخصیتهای خام و دمدستی و موقعیتهای به شدت غیرسینمایی و غیر دراماتیک هستند و نشان از شناخت فیلمساز به ظاهر اجتماعی در همین سطح از اجتماع و جوانان و مسائل آنها دارند.
«بارکد» که در ادامهی راه فیلمسازی او به سبک «عصر یخبندان» اما به ظاهر با لحنی کمدی است، نیز از این قاعده مستثنی نیست و به راحتی با نگاه به تکتک المانهای موجود در فیلم میتوان این سطحی بودن و سطحینگری را دریافت نمود. این که فیلمی را کمدی بنامیم و تمام ضعفها، ناآگاهیها و سطحینگریها را در پشت این نام، به واسطهی انعطافپذیر بودن فیلمهای کمدی پنهان کنیم و در عوض در همان فیلم ژست اپوزیسیون و معترض به وضعیت جوانان و تقابل آنها با آقازادهها بگیریم، تناقضی بزرگ در فیلم ایجاد مینماید که قطعا سرچشمهاش از همان عدم شناخت سینما و فیلمسازی در حد ضعیفترین فیلمهایی که تاکنون ساخته شدهاند، خواهد بود.
داستان، دو جوان به نامهای حامد و میلاد (بهرام رادان و محسن کیایی) با ویژگیهای کاملا تیپیکال و اعمال و عکسالعملهای کاملا قابل پیشبینی و منقضی شده را به عنوان شخصیتهای محوری خود قرار داده است و به شکلی ظاهرا نامنظم روایت میشود. روایتی که کاملا بیدلیل به این شکل در فیلم قرار گرفته و تجربهی کیایی در «عصر یخبندان» با شکلی معمولیتر و خوددارانهتر از این نوع روایت و موفقیتش در جذب مخاطب، باعث شده تا او این بار یک داستان نیمخطی را آنچنان به دور خود بپیچاند که پس از گذشت ۱۲۰ دقیقه از فیلم، حتی به اندازه یک دقیقه نیز اثر رو به جلو نرفته باشد.
بر خلاف گفتهها شکل روایت فیلم به هیچوجه غیر خطی نیست. اشتباهی که بسیاری در برخورد با این نوع از فیلمها دچارش میشوند، این است که به آنها القا میشود این روایت غیرخطی است، در حالی که این شکل روایت اگر درست پیادهسازی شود، در دستهی روایتهای خطی گسسته قرار میگیرد، اما «بارکد» حتی به خطی گسسته نزدیک هم نمیشود و یک روایت بی در و پیکر و من در آوردی است که نامی نمیتوان بر آن نهاد. اگر بخواهیم وقایع فیلم را به صورت عادی بیان کنیم امکان داشت اتفاقات بهتری نسبت به شکل فعلی روایت رخ دهد.
در واقع این پیچش ساختگی که نه متن توانایی و کشش برخورد با آن را دارد و نه شکل فیلم نیازی به این نوع روایت، تنها به دلیل گول زدن مخاطب و بزرگ جلوه دادن فیلم و دغدغهمند بود فیلمساز انتخاب شده است. همین حالا میتوان تکتک اتفاقات را پشت سر هم و از ابتدا مرور کرد. دستگیری پدر حامد، انصراف او از دانشگاه، ملاقاتش با دوست قدیمی که حالا در قامت یک روحانی تقلبی قرار گرفته، نقشهی آنها برای پول در آوردن، وارد شدنشان به باند مواد مخدر، آشنایی نامزد حامد با یک آقازاده، حضور حامد در شرکت مرد پولدار و پایان (اتفاقاتی که به شکل دیگری در فیلم روایت میشوند و لیست کردن آنها کار سختی نیست).
سوالی که اینجا پیش میآید این است که چه اتفاق ویژهای در این نوع روایت ساختگی و بیثمر وجود دارد که روایت عادی به فیلم نمیداده است؟ پاسخ بسیار ساده است: هیچ اتفاق ویژهای. زیرا وقتی نه قصهای وجود دارد، نه نگاه نافذ جامعهشناختی، نه طنزی درخور، نه شخصیتی ملموس و قابل توجه و نه حتی یک موقعیت درست، پس فیلم هر کاری هم انجام دهد، در نهایت فاجعهبار خواهد بود.
حال اگر از گافهای غیرمنطقی فیلمنامه که در پشت همان نام کمدی پنهان شدهاند، بتوانیم عبور کنیم. این که فیلمساز دلش میخواسته یک جوان لاابالی را بیدلیل در اتاق یک مرد رند و فریبکار که نصف شهر زیر دست اوست، قرار بدهد و او به راحتترین شکل ممکن از مرد پولدار عکس بگیرد، برگچک سفید دریافت کند و او را به دام بیندازد، چیزی است که در فیلمهای کیایی به فور یافت میشوند.
بیمنطقی فیلمنامه پشت عناوین الحاقی و اشتباهات از روی دلخواهی فیلمساز پنهان میشوند. از این نمونهها در همین فیلم نیز به وفور وجود دارند. از این رو فیلم را میتوان به بازار تاناکورایی تشبیه کرد که میخواهد همهچیز داشته باشد، اما در نهایت یک چیز خوب هم در آن یافت نمیشود.
دربارهی سبک فیلمسازی کیایی که از آن سخن میگویند نیز، میتوان گفت که این یک شوخی بزرگ با سینما و خود فیلمساز است، زیرا کارگردانی که هنوز نمیداند بیدلیل نمیتواند خط فرضی را بشکند (دقت کنید به صحنهی صحبت حامد و نامزدش پشت شیشهی حیاط موزهی سینما که بیش از پنج بار خط فرضی با دو قاب ثابت، کاملا بدون دلیل استتیکی و سینمایی میشکند) طبیعتا با داشتن سبک فاصلهی خیلی دور و درازی دارد و با هزاران دلیل سینمایی که بارزترینهایش محصولاتی هستند که او ارائه میدهد، مانند همین بارکد که پر از ضعف و اشتباه در کارگردانی است، میتوان اثبات کرد که این سخن از پایه اشتباه است.
صحنههای درگیری فیلم آنقدر مصنوعی هستند که بیشتر شبیه به یک فیلم تلویزیونی درجهچند میمانند تا یک فیلم سینمایی و یا بازی بازیگران و نوع دیالوگنویسی برای کاراکترها آنقدر اذیتکننده هستند که بتوان ضعفهای فیلمساز را در آنها به وضوح مشاهده کرد.
در نهایت «بارکد» میتواند همقدم با بدترین ساختههای سینما گام بردارد و هیچگاه نیز نمیتواند پشت عناوین تقلبیای که به آن نسبت میدهند، خود را پنهان کند. اثری که شاید نسبتدادن نام فیلم هم به آن کمی زیاد باشد.
درود