
- تعدد موضوعات و مضامین در فیلم دیده میشود.
- حضور برخی شخصیتها به فیلم کمکی نمیکند.
- تمرکز روی موضوع شیطانپرستی، میتوانست عامل موفقیت فیلم باشد.
- فیلم موضوع مهم و ملتهبی دارد.

«بشارت به یک شهروند هزاره سوم» چهارمین ساخته سینمایی محمدهادی کریمی است که فیلمنامه آن را نیز خود به نگارش در آورده و مانند چند اثر دیگری که نویسندگی آنها را به عهده داشته، تلاش کرده تا به موضوعات روز و جوانان بپردازد و آنها را از بعدی جدید نگاه کند.
دست گذاشتن روی موضوعات ملتهبی که به خصوص جوانان یک جامعه درگیر آن هستند و تلاش برای تقبیح این موضوعات، میتواند یکی از جنبههای جذاب و در عین حال پرکشش سینما باشد و استفاده از سینما به عنوان مدیومی که در آن میتوان از موضوعات مختلف حرف زد و به اشکال مختلف به آنها پرداخت، مد نظر باشد. اما داشتن یک موضوع ملتهب، به تنهایی کافی نیست تا اثرگذاری را به حداعلا برساند و افراد زیادی را درگیر خود نماید. بلکه پرداختن درست به ابعاد مختلف این موضوع ملتهب، شناخت کافی آن و افراد درگیر در آن فاکتورهای بسیار مهمی هستند که باید حتما در نظر گرفته شوند، و عدم توجه به آنها قطعا اثر را دچار لکنت و بیاثری خواهد کرد.
«بشارت به یک شهروند هزاره سوم» با نامی غریب که شاید برای بعضی کنجکاوی برانگیز و برای بعضی دیگر حوصلهسربر باشد، داستان یک معلم عرفان (هنگامه قاضیانی) است که توسط دوستش (نیکی کریمی) که مدیر یک مدرسه نمونه است، دعوت میشود تا به دخترانی درس دهد که به تازگی سه تن از همکلاسیهای خود را به دلیل خودکشی از دست دادهاند. حضور معلم در این کلاس باعث میشود تا او به طور شخصی موضوع خودکشی این دختران را پیگیری کند و با مسائل مختلفی روبهرو شود.
پیرنگ فیلم، جذاب به نظر میرسد و میتواند برای مخاطب پرکشش باشد، خصوصاً وقتی که خانوم معلم، در پی تحقیقاتش، متوجه میشود که این سه دختر به دلیل حضور در گروههای شیطانپرستی و تحتتاثیر پسری جوان که سرکرده این گروه بوده، دست به خودکشی زدهاند. حالا فیلم هم موضوع خودکشی را دارد(موضوعی که پیش از این و در سال ۱۳۸۰ محمدهادی کریمی به آن پرداخته بود و فیلمنامهای به نام «اتانازی» نوشته بود و رحمان رضایی آن فیلم را کارگردانی کرده بود) و هم موضوع شیطانپرستی، و به شدت زمینه دارد تا تبدیل به یک اثر جنجالی و در عین حال جذاب برای مخاطبین باشد(با توجه به عدم پرداخت به چنین موضوعاتی در سینمای ما).
اما فیلم از همان دقایق ابتدایی دچار تعدد موضوع و دغدغه است، اتفاقی که شاید در پانزده دقیقه ابتدایی اثر چندان به چشم نیاید و مخاطب امیدوار به این باشد که فیلم در ادامه راهی یگانه را برای بیان دغدغهاش انتخاب کند، اما فیلم همچنان با تعدد این موضوعات که هر کدام به اندازه یکدیگر مهم و حیاتی هستند پیش میرود و به طور قطع روی هیچکدام تمرکز نمیکند. تا ابعاد مختلف و البته دقیقتری را از یک موضوع خاص بیان نماید.
خانوم معلم در زندگی شخصی خود دچار مشکلات فراوانی است، بچهدار نمیشود و از یک روش جدید برای بچه آوردن استفاده کرده است، روشی که همسر او (مهدی احمدی) با آن مخالف است. همسری که به دلیل تفکرات بلندپروازانهاش اکنون از کار بیکار شده و همواره در خانه خوابیده است. مشکلات خانوم معلم به وضوح مدنظر فیلمساز بودهاند، اما کاملاً در سطح مانده و هیچگاه مشخص نمیشود این مشکلات از کجا سرچشمه میگیرند و اگر منبعشان نیز مهم نباشد، هیچگاه مشخص نمیشود که نقش آنها در سایر موضوعات چگونه است؟ زیرا این مشکلات روی خانوم معلم و پیگیری مسائل دیگر اصلاً تاثیری ندارد، در حالی که وقتی روی یک موضوعی به این شکل در فیلم تمرکز میشود(با تاکید و نمایش چندباره آن، اما همچنان در سطح) باید نقش و تاثیر آن را در سایر قسمتهای درام حس کرد.
موضوع شیطانپرستی که در ظاهر موضوع و دغدغه اصلی فیلم است، با شکل روایی نامنظم برای بیننده عیان میشود. فیلم همواره در حال رفت و برگشت به ملاقاتهای خانوم معلم با افراد مختلف و زمان حال است. افرادی که به سه دختر خودکشیکرده مرتبط هستند و بناست تا گرههایی از مساله خودکشی آنها باز کنند.
مشکل اصلی فیلم دقیقاً در همین گرهافکنی و گرهگشایی است. بینندهای که به سینما رفته و با فیلمی درباره شیطانپرستی مواجه شده، بیآنکه ذرهای بداند این فرقه چیست، چه میکند و چگونه دیگران را اغفال میکند و تحتتاثیر قرار میدهد تا دست به اعمال شنیع بزنند، پس از دیدن این فیلم نیز با همین مقدار اطلاعات و دانایی از سینما خارج خواهد شد. در واقع فیلم با در دست داشتن موضوعی غریب، جدید و ناآشنا، تلاشی نمیکند تا دنیای خود را بسازد، فضایی خلق کند که بیننده در آن ابتدا با چند و چون مسائل آشنا شود و سپس بتواند آنها را تجزیه و تحلیل نماید، و هیچگونه کیفیتی از جلسات، حرفها و عقاید آنها به بیننده نشان نمیدهد، جز چند علامت، چند حرف ساده در حد مراسمی که افراد را دچار توهم میکرده و چند لاک ناخن مشکی که میتواند معرف آنها باشد.
گریز سریع فیلم به هرکدام از اینها، مجال را هم از خود فیلم و هم از مخاطبش میگیرد تا مواجهه درستتری با این مساله مهم داشته باشد. حال اینکه در فیلم پیشرو این مساله دلیل خودکشی سه نفر بوده و مهمتر نیز جلوه مینماید. اما درگیر بودن فیلم روی دادن اطلاعات فرعی(ملاقاتهای خانوم معلم با خانواده دختران و شنیدن صحبتهای آنها که گرهای از فیلم باز نمیکند و درگیری او با مسائل شخصیاش که روی کلیت فیلم اثری ندارند) و تلف کردن زمان بر روی حضور شخصیتهای فرعی، مانند پلیس(حمید فرخنژاد) که نقش چندانی روی کارها ندارد(صحنه حضور خانوم معلم در ساختمان نیمهکاره و اطلاع پلیس از این موضوع و گذر سرسری او از این اتفاق و سپردن کار به یک نفر دیگر گواه این حرف است که نه حضور شخص پلیس با این شدت در فیلم نیاز بوده و نه خود فیلم باور دارد که او میتواند نقش موثری داشته باشد) و شخصیت همسر که او نیز تاثیری روی گره اصلی پیرنگ ندارد، باعث شده تا فیلم نتواند روی موضوع اصلیاش تمرکز کند و از این رو، حتی کلاسهای خانوم معلم نیز نمیتواند معرف حضور موثر او و البته عرفان اسلامی در تاثیرپذیری دختران و دوری از شیطانپرستی باشد. عرفان اسلامی که خود میتواند به تنهایی موضوع یک فیلم بلند باشد، در اینجا کاملاً رها شده و در حد چند لحظه حضور در کلاس درس معرفی شده است.
در واقع فیلم نه سوالش را درست مطرح میکند، نه پس از مطرح کردن همین سوال نیمهکاره(اینکه تاثیر این گروه و عقایدش بر دختران چه بوده که دست به خودکشی زدهاند) تلاش میکند تا پاسخ درستی به آن بدهد. یعنی نه دغدغه را برای مخاطب آشنا میکند و نه با توجه به جنس فیلم و حرفها و شخصیتها در تلاش است تا راه حلی ارائه دهد. حتی راه حلی در حد اینکه عرفان و اسلام میتواند نقطه مقابل و البته روشن این سماله باشد نیز در فیلم به وضوح دیده نمیشود.
تعدد موضوعات، عدم تمرکز روی موضوعی پرپتانسیل و ملتهب که میتوانست برگ برنده فیلم باشد و تلاش ناکام فیلمساز برای داشتن همزمان چند دغدغه اجتماعی مهم، سبب این شده که هیچکدام را به درستی نداشته باشد، فیلم دچار تعدد موضوع، تعدد دغدغه و در نهایت سردرگمی در بیان منظور باشد. فیلمی که ابتدا بیننده را وارد یک دنیای ناشناس از لحاظ موضوعی میکند، اما هیچ تلاشی نمیکند تا آن را واکاوی نماید و ابعادش را برای بینندهاش مشخص کند.
کارگردانی اثر کاملا معمولی و به دور از هرگونه تمهید فرمی است، حضور برخی بازیگران کاملا در فیلم بیکارکرد و بیمعنی است(نیکی کریمی، مهدی احمدی، بیتا فرهی). اندازه قابهای عموماً مدیوم شات، میزانسن کممایه (که بازی بازیگران نیز بخش مهمی از این میزانسن است) باعث شدهاند تا فیلم در بیان تصویری، نتواند از یک اثر تلویزیونی فراتر برود. اثری که با توجه به موضوع اصلی پیرنگاش، میتوانست یکی از مهمترین فیلمهای سینمای ایران باشد و حرفهای تازهای برای گفتن داشته باشد، اما عدم تمرکز روی موضوع اصلی و فیلمنامه نادرست آن، از رسیدن به این مهم جلوگیری کرده است