
- فیلم بهشیوهای خشونت را نمایش میدهد که میپذیریم اصل بقا و انسانی که میداند تا چه میزان از طبیعت سهم دارد، میتواند آن خشونت را خنثی سازد.
- دروغ و ریاکاری در قطب یخزده است و مجال ندارد روحیها انسانی بدوی و بومی را خدشهدار کند.
- «بیگناهان وحشی» مبارزهی انسان با طبیعت نیست، بلکه یک زیست مسالمتآمیز است.

فیلم با وجود کلیشهی رایج مبارزه با طبیعت در اغلب فیلمهای اینچنینی که انسانی را در معرض مشقتِ طبیعت قرار میدهد، حاوی نکتهای بهشدت قابل اعتناست. آشنایی ما با قطب شمال و اسکیموها در سینما سابقهای دیرین دارد و همین آشنایی تا حدودی پذیرش تولید یک فضای رئالیته را سخت میکند.
به نظر هنوز هیچ فیلمی در تاریخ سینما تولید نشده که درباره سرزمینهای شمالی، قطب و اسکیموها باشد اما بتواند حتی ذرهای تا حریم و جذابیت فیلم «نانوک شمالی» ساختهی رابرت فلاهرتی در سال ۱۹۲۲ نزدیک شود.
برخی فیلمها با این موضوع شوخیهایی هستند چه در مدیوم مستند یا فیلم داستانی و تعدادی نیز گرچه قابل توجهند اما احتمالاً نوستالژی سینما و ارادت بر خاطره آن، اجازه نمیدهد اثری را جایگزین همان فیلم باستانی سینما یعنی «نانوک شمالی» نماییم.
«بیگناهان وحشی» ساختهی نیکلاس ری با تمام جذابیتهایش و با وجود اختلافی ۴۰ ساله، همچنان زیر سایهی «نانوک شمالی» فلاهرتی قرار دارد. آنجا یک اسکیمو به نام «نانوک» و اینجا «اینوک» هر دو با خانوادهشان، طبق روال باید با یخ و سرما و مرگ مبارزه کنند و هر دو مشقت زیست و معیشت را به شکلی کاملاً بدوی تجربه میکنند.
چیزی در «بیگناهان وحشی» علاوه بر مبارزهای سخت با طبیعت وجود دارد که فیلم را از فرمت مستند به داستانی تغییر میدهد. مبارزهی او و همسرش برای مقابله با سفیدپوستان و شهرنشینان تاجری که پای اسلحه را برای شکار به سرزمینهای قطبی میکشانند و تجارت پوست حیوانات وحشی آنجا را باب میکنند. از یک سو «اینوک» که زیستی بدوی دارد، با قیاسی غیرعادی از او با انسان متمدن میتوان گفت که هیچ را از هیچ تشخیص نمیدهد اما با تلنگری از سوی همسرش به این باور میرسد که کشتار بیرویهی حیوانات بومی قطب میتواند باعث نابودی نسل آنها شود.
به نوعی نقش «اینوک» با بازی آنتونی کوئین، تنها شمایلی از یک اسکیمو با پوششی شبیه به اوست و با یک مقدار ادا و تقلید که هیچگاه ذات بدوی و رسوم و شکل زیست چنین مردمانی را نمایش نمیدهد. دنیای بدون دروغ و پاک در دل یخبندان، در فیلم «بیگناهان وحشی» که در نریشن بدان اشاره نیز میشود، تنها سایهای از آنچیزی است که از اسکیموها بنا بر مستندات میدانیم.
به عبارتی این فیلم در ارائهی چنین بومی به صورت باورپذیر، از نظر جلوههای بصری و جغرافیا گرچه قابلتوجه است اما از منظر شخصیتپردازی ناتوان به نظر میرسد. بااینحال فیلمنامه نکتهای درخشان دارد که با ایجاد یک تناقض، خلق جذابیت و محتوا میکند.
مبارزه آدمی با طبیعت و نیاز انسان به محصولات غذایی پیرامونی و شیوهی زیست، مواردی است که در فیلم «بیگناهان وحشی» از آغاز تا پایان در مرکز توجه است. همین تأکیدهاست که فضای فیلم را در قبال وابستگی انسانی بدوی به طبیعت شکل میدهد. کشتن حیوانات از فیل دریایی تا فوک و خرس گرچه با خشونت همراه است، اما فیلم بهشیوهای این خشونت را نمایش میدهد که میپذیریم اصل بقا و انسانی که میداند تا چه میزان از طبیعت سهم دارد، میتواند آن خشونت را خنثی سازد.
اینگونه که این خشونت امری طبیعی و در راستای بقاست و نه زیاده خواهی. ما به جای اینکه از کشتن حیوانات آسیب ببینیم، آن را دارای حدودی از جبر طبیعت میدانیم که برای بقا نیازمند است. نظم این خشونت و بقا با ورود تاجران شهرنشین بر هم میخورد. فیلمساز تا جایی که امکان دارد برای تولید فضایی که خشونت طبیعت را نمایش دهد سکانسها و پلانهایی تدارک میبیند و درست سر بزنگاه از آنها بهرهبرداری میکند. طبیعت همان اندازه خشن است که «اینوک» خشن است و او به دلیل بدوی بودن همان مقدار از طبیعت سخت سهم میبرد که جانوران منطقه.
دروغ و ریاکاری در قطب یخزده است و مجال ندارد روحیهی انسانی بدوی و بومی را خدشهدار کند. انگار سرما و شرایطی که همواره مرگ را در دسترس قرار داده، فرصتی برای کینهجویی نیز ایجاد نمیکند. مادر همسر «اینوک» بدون دندان، باید مرگی خودخواسته را بپذیرد و خود به سوی مرگ میرود. این به نظر عالیترین نوع خشونت فیلم است که همچنان محصولی است از طبیعت خشن.
این خشونت بیاندازه که فیلمساز در طول فیلم «اینوک» و خانوادهاش را با آن درگیر میکند، نهایتاً در حالتی متضاد پاسخ داده میشود. راز جذابیت اینجاست که دو مأمور دولتی وقتی برای بازداشت «اینوک» او را به طرف مناطق جنوبی میبرند و حتی او را دست بسته از خانهاش دور میکنند، اینجا باز همان خشونت طبیعت است که او را از اسارت نجات میدهد. به عبارتی فیلم با حفظ جایگاه طبیعت در طول فیلم و مبارزهی «اینوک» با آن، تقابل او با سرسختی طبیعت را تقابلی دوستانه معرفی میکند.
«بیگناهان وحشی» مبارزهی انسان با طبیعت نیست، بلکه یک زیست مسالمتآمیز است. «اینوک» که برای بقا در اوج سرما و مشقت با طبیعت در حال مبارزه است، ناگاه به دست همان طبیعت خشن از مهلکهای نجات مییابد. دو مأمور به دلیل ناآشنایی با محیط، ناتوان از انتقال او به مرکز پلیس و دادگاه، یکی دچار یخزدگی و دیگری دچار تغییر فکری میگردد.
مسئلهای که فیلم بیش از موارد دیگر بر آن تأکید دارد، درک شرایط زیست است. یک اسکیمو که به ظاهر درکی از هیچ پدیدهی مدرنی ندارد و بههیچروی تفکر انسان شهرنشین را درک نمیکند موفق میشود بر یکی از همین مترقیها تأثیر مستقیم بگذارد. اینجا «اینوک» و طبیعت با هم، مأمور دولتی را با ذات، روش زندگی و ماهیت یک اسکیموی اصیل آشنا میکنند. مأمور دولتی در صورتی میتواند به چنین درک و دریافتی از حقیقتِ «اینوک» برسد که با او زندگی کرده باشد و بفهمد قانونی که در مجامع مترقی در زیر آفتاب داغ و بخاریهای مدرن پرداختهشده، اینجا در دل طبیعت یخزدهی وحشی کارکردی ندارد.