
- واپسین فیلم هیچکاک شاید جزو شاهکارهای استاد نباشد، اما همچنان سرگرمکننده، شر و شور و مهمتر از هر چیز هیچکاکی است.
- «توطئه خانوادگی» از ترکیب لحن کمدی هیچکاکی و دلهرهی همیشگی آثار مطرحش به وجود آمده است.
- از مدافتاده خواندن آخرین فیلم هیچکاک، کجبینی عجیبی را طلب میکند که البته نویسندههای بسیاری از زمان اکران تاکنون ثابت کردهاند که دارای آن هستند.
- پایانبندی فیلم و در واقع پایانبندی سینمای هیچکاک به طرز عجیبی درخشان است.

یکم. واپسین فیلم هیچکاک شاید جزو شاهکارهای استاد نباشد، اما همچنان سرگرمکننده، شر و شور و مهمتر از هر چیز هیچکاکی است. ساختار غریب روایی در «توطئه خانوادگی»، فیلم را تبدیل به یکی از خاصترین آثار هیچکاک میکند.
فیلمنامهی ارنست لمان دو داستان ظاهرا مجزا را روایت میکند که با پیشبرد پیرنگ، آرام آرام به تقاطعی جذاب با یکدیگر میرسند.
در نگاه به پیرنگ اثر دو نکته حائز اهمیت است؛ نخست آنکه قطب پروتاگونیست و آنتاگونیست ماجرا، هر دو شارلاتان و دغلباز هستند. بلانش که یک متخصص احضار روح قلابی است به همراه جرج که در تاکسیرانی کار میکند، ورِ همدلیبرانگیز داستان را شکل میدهند و در طرف دیگر آرتور آدامسون و فرن قرار میگیرند که از طریق آدمربایی و سرقت جواهرات نایاب، روزگار میگذرانند.
در واقع تفاوت این دو گروه در دوزِ دغلبازی آنهاست. آدامسون از هیچ قتل و جنایتی فروگذاری نمیکند و در مقابل تخلفهای بلانش از کلاهبرداریهای پیشپاافتاده از پیرزنهای پولدار فراتر نمیرود. در واقع هر قدر اعمال آدامسون و فرن شنیع به نظر میرسد، جنس فریبکاریهای بلانش و جرج شباهت زیادی به مکر شخصیتهای بیلیوایلدری دارد و با وجود آنکه در هر حال شیادانه است، اما همدلی ما را به دلیل شیرین بودن کاراکترها برمیانگیزد.
نکتهی مهم دیگر پیرنگ، دانای کل بودن روایت است. در اینجا بیننده در اکثر دقایق اطلاعات بیشتری نسبت به دانستههای شخصیتها دارد و چندین قدم از آنها جلوتر قرار میگیرد. چنین تمهیدی سبب افزایش حس تعلیق کلی اثر میشود، همان عنصری که برای سالیان سال ساختار اصلی سینمای هیچکاک را شکل میداد. ساختاری که به جای غافلگیری بر مبنای تعلیق پیش میرفت و در نتیجه بیننده را تا مرز جنون درگیر ماجراهای پیچیدهی خود میکرد.
دوم. «توطئه خانوادگی» از ترکیب لحن کمدی هیچکاکی و دلهرهی همیشگی آثار مطرحش به وجود آمده است. هیچکاک با وجود اینکه در ظاهر به سراغ ساخت یک تریلر جدی رفته، اما با تزریق طنز انگلیسی و شیطنتآمیز خود به رگهای پیرنگ، به لحنی خاص دست یافته که فقط و فقط منحصر به خودش است.
طنز زیرکانهی هیچکاک بیش از هر چیز در شخصیت بلانش تبلور مییابد. او آمیزهی غریبی از شجاعت و ترس، زیرکی و حماقت و البته جذابیت ظاهری و خل وضعی و خنگبازیهای بیپایان است که نتیجهاش یکی از خاصترین زنان آثار هیچکاک میشود.
سوم. از مدافتاده خواندن آخرین فیلم هیچکاک، کجبینی عجیبی را طلب میکند که البته نویسندههای بسیاری از زمان اکران تاکنون ثابت کردهاند که دارای آن هستند. فیلم «دمده» هیچکاک، به مذاق آنها خوش نمیآید چرا که با سینمای مدرن دهه هفتاد هالیوود تفاوت زیادی خصوصا از لحاظ بصری دارد.
برای آنها استفاده از بک پروجکشن در صحنههای مربوط به ماشینسواری، خصوصا در دهه هفتاد میلادی خندهدار است و این سوال را پیش میآورد که چرا هیچکاک از تکنیکهای نوین دوران پسا کلاسیک استفاده نمیکند. آنها این مصنوعیت عمدی را که شاخصهی همیشگی سینمای هیچکاک است، ضعف قلمداد کرده و از او طلب آثاری رئالیستی میکنند.
حال آنکه سینمای هیچکاک سینمای همین تصنعهاست. سینمای دور شدن از مرزهای رئالیسم و ساختن یک جهان مونتاژی که هیچ الزامی به پایبندی به اصول واقعگرایی ندارد. مشکل اما ظهور ناگهانی چنین فیلم عجیبی در میانهی دهه هفتاد و سالهای جولان فیلمسازان نسل جدید همچون اسکورسیزی و اسپیلبرگ و کاپولاست. سالهایی که فیلمهای ساختارشکن و جسورانهای همچون «بانی و کلاید»، «ایزی رایدر» و «این گروه خشن» جریان جدیدی از سینما را به راه انداختهاند که سبب به پایان رسیدن عصر طلایی کلاسیک هالیوود شده است.
چشمهای بینندگان و البته منتقدان در این سالها میانهی خوبی با این مصنوعیت ندارد، با این حال امروز که به «توطئه خانوادگی» با نگاه منطقیتری مینگریم، شاهد فیلمی گرم و سرگرمکننده از یک مولف بزرگ سینماییم که همان تکنیکهای دمدهاش نه تنها توی ذوق نمیزند، بلکه یادآور روزهایی خوشتر از اکنون در سینمای آمریکاست.
چهارم. «توطئه خانوادگی» پایان افسانهی به قول تروفو «موسیو هیچکاک» است. پایانی بر بیش از پنج دهه فیلمسازی در بالاترین سطح که حاصلش ۵۴ فیلم خوب و بد، اما در همه حال کنجکاویبرانگیز بوده است. ۵۴ فیلمی که هر یک تاثیر عمیقی بر زبان سینما و در عین حال مطالعات سینمایی گذاشتند، تا جایی که بتوان هیچکاک را بحثبرانگیزترین فیلمساز در زمینهی مطالعات سینمایی و دانشگاهی دانست.
پایانبندی فیلم و در واقع پایانبندی سینمای هیچکاک به طرز عجیبی درخشان است. بلانش با استفاده از قدرتهای ماورایی خود، جرج را به سوی الماس رهنمون میکند و همان لحظه که تصور کردهایم او واقعا قادر به احضار روح است، رو به دوربین چشمک میزند. با این چشمک ما باز هم مثل همیشه رودست خوردهایم و نمیدانیم که بالاخره بلانش یک متخصص احضار روح قلابیست که جرج را سرکار گذاشته یا واقعا با نیروهای ماورایی ارتباط دارد.
این چشمک، چشمکِ هیچکاک به تماشاگر است. چشمکی سرخوشانه برای پنج دهه شیطنت و پنج دهه بازیگوشی در سینما. چشمکی که هر بار ببینیم نه یاد بلانش و جرج و «توطئه خانوادگی» که به یاد واپسین تصویر استاد بر پردهی نقرهای میافتیم؛ تصویر نیمرخ گوشتالوی هیچکاک با آن غبغب تپل، پشت یک شیشه.