
- فیلم چند کد میدهد تا ما قاطعانه تصور نکنیم، فقط درگیر کاراکتری هستیم.
- داود نابغه این اجتماع نمونه است. فیلم حول این کاراکتر با رویکردی استعاری است.
- یکی از جذابیتهای روایی فیلم اسمگذاری اپیزودهای فیلم با اسم فصول است.
- به ظاهر توجه نکنیم همانطور که زمستان ظاهرا اینطور نیست!

فیلم چند کد میدهد تا ما قاطعانه تصور نکنیم، فقط درگیر کاراکتری هستیم که اهل قمار و شرط است و تنها ماجراجوییهایی دارد برای ترقی جایگاه اجتماعیاش. نه نمیتوان «تومان» را به خاطر همان چند کد حیاتیاش در همین حدِ روایتی واقعگرایانه متصور شد. فیلم بر پایه خلق شخصیتی متفاوت بنا شده است. باقی آدمها دور و برش قرار دارند تا او به عنوان یک کاراکتر حماسی جلوه بیشتری داشته باشد.
آدمی که به شرطبندی بسیار وابسته شده و البته خلاقیتهایی در پیشبینی دارد. او مدام شرطبندیهایش میگیرد؛ چه در مسابقات اسبدوانی ترکمنها و چه در سایتهای شرطبندی فوتبال. همین کافی است تا خط اصلی حرکت، اوج و سقوط او به نمایش درآید. تا اینجا همه چیز واقعگرایانه است. تا اینجا شما با فیلمی اجتماعی سر و کار دارید که میخواهد در نکوهش شرطبندی و بحرانهای پیرامونیاش در نسل جوانتر اندرز بگوید؛ اما آنچیزی که گریز از سینمایی صرفا اجتماعی را در «تومان» رقم میزند چند نکته غایب یا کم پرداخت شدهای است که فیلمساز به عمد و هوشمندانه آن را در خفا طرح میکند بیآنکه پا به محیط شعار بگذارد یا درهای ممیزی را به روی خودش باز کند.
برگههای شرطبندی در هوا در دست آنهایی که در خلال مراسم گوشت قربانی و غذای نذری در جایی جمع شدهاند، به سادگی تصادم دو تفکر است که جمع آن، تفکر برتر فیلم را رقم میزند. صحنهای رویاگون که ماهیتش برای دریافت و معنی تا حدودی مخاطب را دچار چالش میکند. عدهای چنین جامعهای را در دل گوشت نذری با کاغذهای شرطبندی باورپذیر نمیدانند اما ما به این منطق بیرونی کاری نداریم. منطق ما منطقی است که فیلمساز برای طبیعیسازی ارائه میکند. اینجا کارگردان محیط رویداد و جغرافیای روایت را کاملا حساب شده انتخاب کرده است. اینجا و اینها ترکمنهایی هستند که پیشینه اسبدوانیشان و مسابقاتشان، شرطبندی را توجیه میکند. بنابراین منطق فیلم میگوید ما، آن دستهای آماده شرطبندی در هوا را در دل رسومی مذهبی بپذیرم.
داود نابغه این اجتماع نمونه است. فیلم حول این کاراکتر با رویکردی استعاری است. چیزی که فیلم را نجات داده است، آن نگاه بیتفاوت کارگردان بر تبلیغات انتخاباتی است که شخصیتهایش نیز بیخیال از مقابلش میگذرند. باید دقت کنیم که فیلم درباره جامعهای است نمونه، که چه در مراسمی مذهبی و آیینی، در حال شرطبندیاند و چه در ریشههایشان در اسبدوانی نیز به این قمار دل بستهاند. پس بگذارید آزادانه بگویم که آن برگه رای که سفید انداخته شد در صندوق و آن جمعیتی که به پای صندوق رای آمده بودند نیز، مشغول قماری فراگیرترند. همچنان که فیلمساز باهوش، این سکانس را با دو نوع قمار ادقام میکند.
شرطبند حرفهای ما، نابغهای است متفاوت از اجتماعی تکرار زده و به همین دلیل است که آن رفتار را به مثابه الگویی سیاسی در انتخابات از خود نشان میدهد. این ورودی در فیلم و فیلمنامه یکی از درخشانترین لحظات سینمای ما در چند سال اخیر در قبال تاویلپذیری و خلق استعارهای آبرومند و نه نخ نماست.
نکته دیگر در «تومان» که گریز فیلم از ساحتی صرفا اجتماعی است و سعی میکند ما را از لایه سطحیاش به درون بکشاند، شکل و شیوه کاراکترپردازی شخصیت اصلی است. کلمه نابغه را برای او بکار بردم که این کلمه خود حاوی دلایلی است. آیا او فردی است که فقط استعداد پیشبینی دارد؟ به نظر او کاملا کاراکتری استعاری است. فیلمساز آرامآرام از این نبوغ شخصیتش پردهبرداری میکند و همین تکنیک، این شخصبت را از عینت به ذهنیت میکشاند و از او استعارهای قابل تامل میسازد. یادمان نرود که او قماربازی حرفهای است که سختترین پیشبینیها را داشت و کار به جایی رسید که حتی سقوط یک اسبسوار را در میدان پیشبینی کرد.
این دیگر بیشتر به معجزه شباهت دارد تا پیشبینی و همین جاست که ما او را عنصری آبجکتیو تلقی نخواهیم کرد و مرزهای انسانیاش را گسترش میدهیم. همه اینها را بگذارید در کنار رفتارش در سکانسهای ابتدایی و رای انداختنش. این فرد نابغه میداند آن رای و آن صندوق نهایتا عایدی در قبال «تومان» و «پول» که عنصر تکرارشونده فیلم است، برایش ندارد. بنابراین سعی میکند از پای صندوق بیتفاوت بگذرد و اینها با وجودی است که فیلمساز در پایان اثرش، او را ابرقهرمانی حماسی معرفی میکند.
حماسی از این نظر که داود در رویه افولش، تمام بردها در شرطبندی فوتبال را به عمد میبازد و اما در آخرین مبارزهاش در سویه اصیلش یعنی شرط بر روی مسابقات اسبدوانی، به ما رکب میزند و او را مجدد برنده معرفی میکند. کاراکتری که با سقوط برادرش یونس از اسب که قهرمان اسبدوانی است، سقوط خودش آغاز میشود و با معرفی مرکز ابتذال، یعنی عوامل شرطبندی در مسابقات اسبدوانی، از داود قهرمان میسازد.
یکی از جذابیتهای روایی فیلم اسمگذاری اپیزودهای فیلم با اسم فصول است اما تطابقی بین نام فصل و شرایط محیط وجود ندارد. پاییز به شکل پاییز نیست و زمستان هم. آن چیزی که عنوان اپیزود را مرتبط میسازد، اشتراک معنایی عنوان با درونیات کاراکتر اصلی است. چیزی در جایگاه فرم که کاملا با موضوعی که در این نوشته در قبال استعاره طرح شد هماهنگ است. به ظاهر توجه نکنیم همانطور که زمستان ظاهرا اینطور نیست!