
- شاید بیراه نباشد اگر «جاذبه» را یک درام عاشقانه و اگزیستانسیالیستی که در دل فضا روایت میشود معرفی کنیم.
- ردپای پررنگ کارگردان، با آن نماهای طولانی و لانگ که حالا دیگر امضای شخصی او پای فیلمهایش محسوب میشود، در جای جای فیلم مشهود است.
- «جاذبه» نه آنقدر فیلم مهم و عجیبی است که در سینما تحولی شگرف ایجاد کند، نه به لحاظ ایدئولوژیک آنقدر پرمحتواست که بتوانیم از آن مفاهیم فلسفی پیچیده استخراج کنیم.
- کوارون و لوبسکی مشغول آزمون و خطایی هنری و تجربی هستند و سعی دارند این فرضیه را محک بزنند که آیا میتوان مرزهای این صنعت جادویی را فراتر برد یا نه؟

موضوعات مربوط به فضا و سفرهای اکتشافی در جایی خارج از جو زمین حالا دیگر به پای ثابت سینمای صنعتی جهان در گونه علمی – تخیلی تبدیل شده و معمولا هر سال یکی دو اثر شاخص از این دست ساخته و روانه پردههای سینما در سراسر جهان میشود.
یک بحث مهم در بررسی این سبک از فیلمها قضاوت درباره ترکیب دو عنصر علم و تخیل است؛ چرا که هنرمندان فیلمساز معمولا نمیتوانند قوه تخیلشان را کنترل کنند و برای جذابتر شدن معجون نهایی بعضا به علم و قوانین آن بیاعتنایی میکنند که به مناقشه مهمی درباب فیلمهای فضایی میانجامد. کوارون اما، به عنوان یک کارگردان درجه یک و کارکشته که سالها در فکر تولید چنین اثری بوده، سعی بر آن داشته تا در «جاذبه» به تعادل معقولی بین تخیل و واقعیت دست یابد و اثری را روی پرده نقرهای بفرستد که همزمان هم علم را محترم بشمارد و هم هنر را گرامی بدارد.
فیلم روایتگر ماجرای سفر یک فضانورد باتجربه و یک مهندس علوم فضایی به جایی خارج از جو کره زمین با هدف تعمیر تلسکوپ فضایی هابل است که دچار حادثه میشوند و قطع ارتباطشان با زمین آنها را در برزخ مرگ و زندگی معلق میسازد.
آلفونسو کوارون که اساسا او را بیشتر به عنوان یک فیلمساز هنری میشناسیم تا یک کارگردان صنعت سینما، فیلمنامه جاذبه را، با همراهی پسرش جوناس، نوشته و کاملا متوجه این موضوع بوده است که نباید بیش از حد به ابزار جلوههای ویژه فیلم تکیه کند؛ به همین خاطر است که، ضمن حفظ استانداردها و کیفیت فنی فیلم، سعی میکند عناصر هنری را هم قوی و اثرگذار پیش ببرد.
بالطبع برای فیلمی که قرار است کل ماجراهایش را با دو کاراکتر برگزار کند، پرداخت شخصیتها از اهمیت زیادی برخوردار است. «جاذبه» با دقت و به اندازه کاراکترهایش را به مخاطب معرفی میکند و در ادامه هم از نمایش اغراق شده تحول شخصیتها، حرافی و تلاش برای خلق دیالوگهای ماندگار خبری نیست.
در عوض، یکی از کاراکترها مکمل واقع میشود و به حاشیه میرود تا مخاطب بتواند با شخصیت زن قصه، به شکلی واقعی و ملموس در سایه ترسها و ضعفهای انسان در دست و پنجه نرم کردنش با مقولات بنیادینی همچون ترس، تنهایی، مرگ، شور زندگی، غریزه بقا و…، ارتباط برقرار کند. بر همین اساس، شاید بیراه نباشد اگر «جاذبه» را، نه یک فیلم فضایی علمی – تخیلی، بلکه یک درام عاشقانه و اگزیستانسیالیستی که در دل فضا روایت میشود معرفی کنیم.
فیلمنامه «جاذبه» یک متن شسته رفته و معقول به نظر میرسد که قصه سرراستش را، بدون اطوارهای مرسوم و تدارک دیدن پیچیدگیهای چندلایه روایی، پیش میبرد. نویسندگان «جاذبه» گلوگاههای مهم این اثر را، نه به عنوان یک فیلم ساده بلکه در مقام یک پروژه سینمایی بزرگ، به خوبی میشناختهاند و بر همین اساس تصمیم گرفتهاند تا کار را در روایت قصه بیجهت شلوغ نکنند؛ لذا روایت ساده و موجه «جاذبه» را باید نقطه روشنی در این فیلم قلمداد کنیم.
دو مشکل اصلی فیلمنامه اما، به گرهافکنیهای عجیب آن مربوط میشود؛ جایی که آنقدر اتفاقات بد به شکلی مسلسلوار برای زوج اصلی قصه رخ میدهد که مخاطب نسبت به در و پیکر دستگاه عریض و طویلی به نام ناسا هم شک میکند. اساسا به نظر مخاطب عام چنین میرسد که وقوع این میزان از حوادثی که بیشتر به بدبیاری شبیهاند، در سفری فضایی و تا این حد جدی که احتمالا ماهها و سالها برایش برنامهریزی شده، کمی نامعقول است. علاوه بر این، وسط کشیدن پای روسیه و تاکید بیش از حد بر مفاهیمی که به عنوان نمادهای قدرت علمی و تکنولوژی فضایی ایالات متحده به افکار عمومی قالب شدهاند، لااقل مخاطب غیرآمریکایی را قدری به غرض اصلی کوارون از ساخت این فیلم بدبین میکند.
درخشانترین نکته «جاذبه» اما به شیوه کارگردانی و هدایت دوربین آن باز میگردد؛ جایی که همکاری کوارون و ایمانوئل لوبسکی (پرافتخارترین فیلمبردار یک دهه اخیر) به یک اتفاق جدید، و نه الزاما مثبت، در فیلمهای فضایی منجر شده است.
ردپای پررنگ کارگردان، با آن نماهای طولانی و لانگ که حالا دیگر امضای شخصی او پای فیلمهایش محسوب میشود، در جای جای فیلم مشهود است. فیلمبردار نیز با تلاشهای شجاعانهاش که البته ممکن است گاهی به بازیگوشی شباهت داشته باشند، به دنبال تجربهای جدید زیر نظر کارگردان است و برای فضاسازی و القای محیط بدون جاذبه به مخاطب، با استفاده از حرکات خاص دوربین، تلاش میکند.
اگرچه نمیتوانیم از انتخاب بازیگران «جاذبه» به عنوان یک نقطه ضعف در این فیلم یاد کنیم، اما باید پذیرفت که دو بازیگر اصلی این اثر به اندازه سایر عناصر فنی و هنری آن قدرتمند و باصلابت نیستند. حضور جورج کلونی در نقش مت کوالسکی، چیزی بیشتر از ترفند ساده کوارون برای تضمین گیشه جهانی فیلم نیست.
کافی است چهره شیک و استارگونه کلونی را در قامت یک فضانورد با بازیگری همچون متیو مکانهی در «اینترستلار» مقایسه کنید تا بفهمید از چه حرف میزنیم. نه این که کلونی بازیگر بدی باشد؛ بلکه موضوع این است که انتقال حجم انبوه احساس تنهایی، استیصال و مهمتر از همه یک عشق زیرپوستی با کمترین دیالوگ، کاری نیست که چهره فتوژنیک و باکلاسی مثل کلونی از پسش بربیاید.
حکایت ساندرا بولاک اما، کمی متفاوت است. او که اساسا بازیگر تاپ و فوقالعادهای نیست، احتمالا بهترین بازی عمرش را در نقش ریان استون ارائه کرده و بالاخص از زمان حذف کاراکتر مکملش و با آغاز یک نمایش انفرادی به غایت دشوار و پیچیده، تلاش قابل ستایشی برای منتقل کردن احساساتی از قبیل ترس، درماندگی، حس از دست دادن، ناامیدی و خشم نهفته در غریزه بقا برای مقابله با طبیعت را از خود نشان میدهد.
منصفانه نیست اگر بازی بولاک در «جاذبه» را بد یا حتی متوسط توصیف کنیم؛ با این همه، نباید فراموش کرد که چنین اجرایی برای بازیگری همچون او شاهکار محسوب میشود و ممکن است حضور بازیگری دیگر میتوانست نتیجهای به مراتب حیرتانگیزتر به همراه داشته باشد.
در مجموع، «جاذبه» نه آنقدر فیلم مهم و عجیبی است که در سینما تحولی شگرف ایجاد کند و با اثری همچون «۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی» قابل مقایسه باشد، نه به لحاظ ایدئولوژیک آنقدر پرمحتواست که از یک پلان حاوی مشابهتسازی بین خوابیدن فضانورد در دل سفینه و قرار گرفتن جنین در رحم مادر، بتوانیم مفاهیم فلسفی پیچیده استخراج کنیم.
«جاذبه» یک سینمای تجربی تمام عیار است، منتهی نه به معنی اهانتآمیز و به همان صورتی که یک نوجوان ممکن دوربین دست بگیرد و به ساختن فیلم تجربی مبادرت ورزد. ماجرا به طور ساده از این قرار است که کوارون و لوبسکی، به عنوان دو تن از بهترینهای حرفه خودشان در جهان، با بودجه هنگفتی که در اختیارشان قرار گرفته مشغول آزمون و خطایی هنری و تجربی هستند و سعی دارند این فرضیه را محک بزنند که آیا میتوان مرزهای این صنعت جادویی را فراتر برد یا نه؟
تجربی بودن برای «جاذبه» الزاما به معنای کمخرج بودن و تاکید بر مفاهیم و ایدههای محتوایی نیست؛ بلکه لازم است یک یا چند نفر هم پیدا شوند که در یک اثر سهبعدی برای تلفیق تکنولوژی و هنر تلاش کنند و به تولد یک جریان نوآورانه در بخش صنعتی سینما امیدوار باشند؛ حتی اگر این تلاششان با شکست همراه و امیدشان ناامید شود.