
- این فیلم در بطن پوستهی زیرینش در حال نقد کوبندهی دوران سیاهِ موسوم به مکارتیسم در هالیوود میباشد.
- لحن «جبهه» زیاد طنازی کمیک ندارد و بیشتر جاها مملو از فاصلهگذاریهای مسکون است.
- مارتین ریت در «جبهه» دقیقاً مضمون خود را از ممنوعالکاری و داستان زندگی دالتون ترومبو وام گرفته است.
- «جبهه» اما در بسط دادن منطق پیرنگش اشکالات دراماتیک و خامی دارد.

وودی آلن از آن دسته از هنرمندان آمریکایی است که از اواسط دههی شصت به موج نو سینمای آمریکا در حیطهی بازیگری پیوست. دورانی که در هالیوود بنا بر تحت تاثیر بودن از جنبشهای مدرنیستی سینما در نقاط مختلف دنیا، سینمای آمریکا هم در حال پوستاندازی جدیدی به سر میبرد.
آلن در مدل ایفای نقش و سپس شروع دوران کارگردانیاش، مدل جدیدی از کمدی مدرنیستی را وارد هالیوود نمود که شکل و ظاهر متفاوتی با کمدیهای سنت کلاسیک سینمای آمریکا داشت. «جبهه» اثر مارتین ریت یکی از همان فیلمهاست. اثری با ایفای نقش وودی آلن و کارگردانی ریت در حال و هوای سینمای مستقل.
ما در این اثر با شیوهای از کمدی روبرو هستیم که میان ملودرام و ابزرودیسم معلق است و در بطن پوستهی زیرینش در حال نقد کوبندهی دوران سیاهِ موسوم به مکارتیسم در هالیوود میباشد؛ دورانی که یک گنبد آهنین دیکتاتوری به بهانهی مبارزه با کمونیسم و جنگ سرد بر سر فضای هنری و سینمایی آمریکا سایه انداخته بود و باعث شد نیمی از هنرمندان و دگراندیشان در این سیستم از کار بیکار گردند.
حال مارتین ریت این فیلم انتقادی را در سالهای پر از تنگناهای سیاسی و اجتماعی آمریکا، یعنی پس از پایان جنگ ویتنام و قطببندی شدن سطوح جریانهای روشنفکری در این کشور میسازد. اثری با بار انتقادی از پس نقاب پرسوناژ آشنای وودی آلن در نوع ارائهی همان تیپ شناخته شدهاش؛ مردی ساده که همیشه در حال بازی کردن و بازی دادن همه چیز است و در فضایی ساموئل بکتوار گویی در تعلیقِ هویتی بسر میبرد.
قصهی فیلم از آنجایی شروع میشود که یک فیلمنامهنویسِ موفق بعد از ممنوعالکاری بخاطر پاکسازیهای اف.بی.آی به جرم اندیشههای مارکسیستی، میخواهد همچنان به کارش ادامه دهد و تصمیم میگیرد از یک گارسون رستوران بنام هاوارد پرینس (وودی آلن) استفاده نماید تا وی به صورت بدلی در مقام نویسندهی متنها برای یک نمایش کمیک تلویزیونی نقش بازی کند.
از همان ابتدا هم مخاطب با همین موضع، هاوارد را همراهی میکند. لحن «جبهه» زیاد طنازی کمیک ندارد و بیشتر جاها مملو از فاصلهگذاریهای مسکون است ولی وضعیتی که هاوارد درش گیر میکند یک موقعیت تنگنا و ابزورد با هویت بدلیاش برای کانسپت درام به وجود میآورد.
در طول فیلم از جهات مختلف و با لحنی بیپرده با سانسور شدید و دیکتاتوری رسانهای آن سالهای آمریکا مواجهه هستیم و فیلمساز با هوش خود نوک پیکان را به سمت تلویزیون میگیرد که این عمل مارتین ریت به صورت کنایهوار انتقادی است به فضای تلویزیون در دههی هفتاد میلادی. ما فشار و اعمال قدرت دستگاههای نظارتی و امنیتی را به صورت کاملاً توتالیتر در دستگاه رسانه مشاهده میکنیم، اعمال قدرتهایی که هنوز هم در رسانههای آمریکا برخلاف شعارهای آزاد اندیشی این کشور موجود است.
هاوارد دقیقاً نماینده آن طیف از مردم آمریکای دههی ۶۰ و ۷۰ میباشد که از بحرانهای اقتصادی، بنبست ویتنام، جنگ سرد و نبرد ایدئولوژیها خسته است و در حالتی خوابگردانه در جامعه رها شده تا حدی که حاضر میشود نقش بدلی داشته باشد، با اینکه این نقش امکان دارد در کانون یک جنگ سیاسی قرار بگیرد.
رفتارهای بیتفاوت هاوارد و اعتماد به نفس ولنگارش دقیقاً یک بسترسازی از طیف افرادی است که دیگر از همه چیز بریدهاند و ما اوج این قضیه را در دادگاه پایانی فیلم میبینیم که هاوارد در اوج بیتفاوتی پاسخ قاضی و دادستان را میدهد و میرود.
از آن سو شخصیتهای هنرمندی که فقط بخاطر افکار شخصیشان مورد پاکسازی شغلی قرار گرفتهاند مجبورند تا برای احراز هویت هنریشان، تالیف خود را به نام دیگری بزنند، عملی که در واقعیت در مورد دالتون ترومبو در سال ۱۹۵۷ اتفاق افتاد؛ سالی که ترومبو پس از قرار گرفتن نامش در لیست سیاه و فعالیت پنهانیاش با نام جعلی رابرت ریچ در آثار متوالی، جایزه اسکار بهترین فیلم را از آن خود کرد و این موضوع همانجا فاش شد که اساساً رابرت ریچ وجود خارجی ندارد بلکه در حقیقت فیلمنامه متعلق به دالتون ترومبوی ممنوعالکار میباشد. همین موضوع باعث بیآبرو شدن سرویس سانسور گشت و محدودیتها کمتر شد. مارتین ریت در «جبهه» هم دقیقاً مضمون خود را از همین واقعه وام گرفته ولی کانون توجه را این بار به سمت تلویزیون نشانه رفته است.
«جبهه» اما در بسط دادن منطق پیرنگش اشکالات دراماتیک و خامی دارد. مثلاً اینکه چرا آن گروه ممنوعالکار، تا این حد اصرار به اجرایی شدن کارهایشان دارند؟ آیا به دلیل مسائل مالی است؟ چون در موضوع دالتون ترومبو معضل اصلی و چالش وی در استمرار نوشتن فیلمنامه با اسم جعلی، بنبست مالی بود اما در اینجا به صورت شفاف موضع این افراد مشخص نیست. با تمام اینها «جبهه» یک بازخوانی تاریخی با لحن کمیکِ تلخ است که به سانسور و نفوذ قدرتهای محوری در هالیوود و تلویزیون آمریکا طعنه میزند.