
- میتوان به جرات گفت که «جویندگان» درجه ی کمال سینمای فورد است.
- سکانس آغازین فیلم بسیار گیرا و اصولی گرفته شده تا حدی که میتوان گفت چنین معرفیای از اعضای یک خانواده در سینمای کلاسیک نظیر ندارد.
- میتوان به جرات و مطلق گفت که جان فورد آمریکاییترین فیلمساز تاریخ سینما است.
- «جویندگان» یکی از بهترین و اصولیترین فیلمهای ژانر وسترن محسوب میشود.

((چه چیزی باعث آوارگی یک مرد میشود، چه چیزی یک مرد را سرگردان میکند، او خانه و زندگی را رها کرده و به همه چیز پشت میکند و دور میشود و دور میشود)) «جویندگان» در تیتراژ با همین آواز آغاز میشود و مفهوم این شعر در ابتدا تداعی کنندهی زندگی و روزگار یک مرد است، مردی که در همان یک دقیقهی نخستین، جان فورد با میزانسن درخشانش وی را به مخاطب میشناساند و در پس یک آشناییزدایی فرمالیستی، پرسوناژی خلق میکند که رفتهرفته ایتن ادواردز(جان وین) تا پایان برای بیننده شخصیتی به شدت جذاب با تضادهایی درونی همراه است. میتوان به جرات گفت که «جویندگان» درجهی کمال سینمای فورد است.
فیلم در همان ثانیههای نخستین خانوادهای را به تصویر کشیده که برای مخاطب قابل لمس است و دوربین با برداشتهای آهستهاش زندگی آنان را در میزانسنی گرم به نمایش میگذارد.
سکانس آغازین فیلم بسیار گیرا و اصولی گرفته شده تا حدی که میتوان گفت چنین معرفیای از اعضای یک خانواده در سینمای کلاسیک نظیر ندارد؛ پس از پایان تیتراژ دری را میبینیم که به وسیلهی زنی باز شده و دوربین در میان تاریکی پشت به زن در یک نمای مدیومشات از او، با تراولینگی آرام رو به جلو، همراه وی حرکت میکند و به بیرون از خانه میرود. چیزی که در فضای خارجی دیده میشود صحرایی سوزان با خارچهها و کاکتوسهایش است که به مانند اکثر لوکیشنهای فورد خودنمایی میکند. سپس زن با نگاهی نافذ در حال کاوش به روبهرویش خیره مانده است تا اینکه در نمایی لانگشات اسب سواری را میبینیم که آرام آرام از میان خارچهها گذشته و نزدیک خانه میگردد.
سپس تکتک افراد خانواده یک به یک وارد صحنه شده و نظارهگر آمدن غریبه میشوند. در همین چند پلان، جان فورد شخصیت اصلیاش به همراه اعضای خانواده را فقط در طول ۲ دقیقه برایمان معرفی میکند؛ یعنی میتوان گفت که چنین آغازی، یکی از بهترین معرفیهای تاریخ سینماست. یعنی در مدت ۲ دقیقه با تکتک اعضای خانواده آشنا شده و ورود غریبهای بهنام ایتن نوید داده میشود که این موضوع خودش، اولین المان تحریک بیننده برای دنبال کردن قصه و برانگیختن حس کنجکاویاش برای شناختن آن غریبهی تنهاست.
جان فورد در همین تک سکانس آغازین فیلم «جویندگان» نمایشی خیره کننده از فرم را به تصویر میکشد. در نمای اول مادر درب خانه را باز نموده با اینکه محل استقرار دوربین در داخل خانه است. سپس در پایانِ فیلم، نمایی را داریم که همهی دوستان و آشنایان وارد خانه میشوند و باز هم دوربین در همان نقطهی داخلی است و ایتن تنها بیرون از خانه ایستاده و درب بسته میشود. اگر به قاببندیها توجه کنیم پی میبریم که فیلمساز دو قاب را به صورت موازی در داخل هم(قاب در قاب) با وسواس طراحی نموده که همین موضوع میتواند نقش پر رنگی بر فرم فیلم بیافزاید.
ابتدای فیلم قهرمان داستان از ناکجا آباد به دل یک خانواده آمده و سپس در پایان تک و تنها پس از تشکیل شدن یک خانوادهی جدید، دل به بیابان میزند و میرود. اینگونه پرسوناژها، شخصیتهای مورد علاقهی فیلمساز ماست. یعنی میتوان اینطور در نظر گرفت که چنین تعریفی از شخصیت و نمایشِ عاقبتش، یکی از المانهای مهم تالیفی سینمای فورد به حساب میآید چون همیشه کاراکترهای او آدمهایی تنها و اکثراً بدون خانه و خانواده هستند اما همیشه نقش یک ناجی را بازی میکنند.
ایتن ادواردز همان شخصیت آشنایی است که اگر مخاطب، سینمای فورد را دنبال کرده باشد او را میشناسد. وی با همان اخلاقیات تند و بد مزاجش که یک دلرحمی خشن در پس رفتارش نهفته دارد، در مسیری قدم میگذارد که در آثار قبلیِ مولف مانند: «دلیجان»، «ریوگرانده»، «دختری با روبان زرد»، «کلمنتاین عزیز من»، «دژ آپاچی» و… به یاد داریم و حتی در فیلمهای بعدی فورد همچون: «سواره نظام»، «دو نفر با هم تاختند» و «چه کسی لیبراتی والانس را کشت» این نوع شخصیت بار دیگر ادامه پیدا میکند.
با اینکه شاید بتوان این نقد را به جان فورد وارد کرد که در آثار وسترنش پرسوناژهای جان وین تکرار و تکرار میشوند اما این تکرارها خسته کننده و لوث نمیشوند چون با درام فیلم و پیرنگ در هم آمیخته و فضا و اتمسفر را به گونهای دراماتورژی میکند که گویی این ژانر به چنین پرسوناژی نیازمند است. چون این مدل قهرمانهای تنها و بدون خانواده در آثار دیگر وسترنسازها هم جریان دارد مانند سه گانهی هاوارد هاکس(ریو براوو، الدورادوو، ریو لوبو)، «وینچستر ۷۳»، «خم رودخانه»، «مهمیز برهنه» و «مردی از لارامی» متعلق به آنتونی مان یا «وارلاک» اثر ادوارد دیمیتریک و «این گروه خشن» سام پکینپا.
پس از اینکه در بستر خط روایی پیرنگ، شخصیت ایتن ادواردز برای ما روشن شد کاراکتر مکمل وی وارد داستان میشود که وزنهی ترازو را میان تجربه و ناشیگری، صبر و تندروی، پیری و جوانی و المانهای متضاد دیگر قرار بدهد و شجاعت را در پس درام بسنجد. این همان نکتهی مهمی است که در پیرنگ «جویندگان» جریان دارد. به نوعی ایتن و مارتی دو قطب متضاد یکدیگراند که در طول سفری غیرمنتظره برای پیدا کردن دبی باید پا به آزمونی جدید بگذارند. ایتن تنهاییاش آزمایش میشود و مارتی شجاعت و عشقش.
اما در پایان این مارتی است که به مقصود رسیده و ایتن بار دیگر در دنیای پروتاگونیستی جان فورد همچون کاکتوسهای بیابان تنها گشته و این موضوع با بسته شدن درب خانه در نمای آخر تداعی کنندهی مسیر زندگی قهرمان بیکاشانه فیلم است. قبیلهی کومانچیها و آپاچیها قبایلی هستند که در سینمای فورد همیشه از طرف سرخپوستان شورش میکنند و علیه سفیدپوستان به جنگ و غارت میپردازند. یعنی فورد با یک نگاه خُرده دموکرات همهی سرخپوستان را به عنوان شورشی و حیوانصفت نشان نمیدهد، اما تنها چیزی که در برخی از آثار وسترن او بخصوص «جویندگان»، آدمی را اذیت میکند نیمچه نگاه شوونیستی است که این هم از خوی راستگرایی و حفظ منافع ملی یک آمریکایی نشئت میگیرد که همین موضوع اغلب باعث انتقادهایی از جان فورد شده است و از این منظر «جویندگان» رادیکالترین اثر فورد میباشد.
ولی نباید از این موضوع گذشت که در روایت تاریخ آمریکا بخصوص در قرن نوزدهم نشان ندادن تبعیضهای نژادی خودش یک گرهی کور است و در برخی اوقات حتی دوربین فورد بیرحمیهای نژادپرستانه را نشانه میرود(مانند فیلم پائیز قبیلهی شاین) اما با کمی اغماض و مسامحه و دقیقاً این محافظهکاری از آنجایی میآید که سرخپوستان آپاچی و برخی شاخههای کومانچیها تنها مردمی بودند که با تجاوز آمریکاییها در سرزمین۱۰شان کنار نیامدند و برای حق خود سالها جنگیدند و در آنسو مثلاً شاینها قبایلی بودند که با سفیدپوستانِ متجاوز آمریکای شمالی صلح نمودند و حاضر شدند در اردوگاه زندگی کنند.
این حقیقتی است تلخ و بدون انکار در تاریخ معاصر ایالات متحده و در این میان در سینما، نه جان فورد بلکه ۹۰ درصد فیلمسازان وسترنساز آمریکایی در آثارشان آپاچیها و کومانچیها را وحشی نشان میدهند. حال این یک بحث تاریخی و جامعهشناسی در مدیوم رفتارگرایی و خوی امپریالیستی کشور آمریکا است که مردمش را هم با همین باور پرورش میدهد و در نظام استودیویی هالیوود بخصوص پس از پایان جنگ جهانی دوم یک الیگارشی نظاممند در باب این موضوع شکل گرفت.
ولی جدا از این موضوع اگر در میان فیلمسازان آمریکایی گشتی بزنیم میتوان به جرات و مطلق گفت که جان فورد آمریکاییترین فیلمساز تاریخ سینما است؛ کارگردانی که در آثارش ملیت نقش پررنگی دارد، حال میخواهد نمایش جنگ داخلی باشد یا کشتار رنگینپوستان، اما وقتی به پرچم آمریکا میرسد یک شکوه و عزمت را به نمایش میگذارد حتی با تحریف تاریخ.
حال با کنار هم قرار دادن موضع و تم و مضمون، فیلم قصهای کاملاً سرراست را برایمان روایت کرده که لحظهای خستهمان نمیکند و با ترسیم اسلوبمند اتمسفر، یک مامن سینمایی برای مخاطب میآفریند.
«جویندگان» یکی از بهترین و اصولیترین فیلمهای ژانر وسترن محسوب میشود؛ فیلمی که با فرم و میزانسن سخن گفته و در پس همین اجزا، تکتک آدمهایش را به سمپاتترین شکل ممکن میسازد تا مخاطب لحظهای گرهی قصه را در طول تماشای فیلم گم نکند.
آیا «پرسوناژ» و «شخصیت» تفاوتی دارند؟
به جهت تفاوت زبانی ترجمه پرسوناژ همان شخصیت هست. اما پرسوناژ مفاهیم جامع تری از شخصیت که در ادبیات فارسی استفاده می شود را شامل می شود.
ممنون. آیا در کتاب یا مقالهای مفهوم دقیق «پرسوناژ» تشریح شده است؟