
- «جکسی» آنقدر جاهطلب نیست که خودش را جدی بگیرد و به اثری مهم تبدیل شود.
- فیلم در واقع یک کمدی ساده با موضوع اجتماعی است که تمسخر مدرنیته را مد نظر دارد.
- فیلمساز اساسا تکلیفش را با خودش و ژانرش نمیداند و بنابراین فیلم به شدت از لحاظ ژانری سردرگم است.

«جکسی» اثر تازه و مشترک دو فیلسمازی است که سالها در عرصه تولید کمدیهای عوامپسند هالیوود فعال بودهاند. سبک کلی اکثر فیلمهایی که نام جان لوکاس و اسکات مور را در تیتراژ خود دارند، معمولا حاوی یک ایده انسانی و ارزنده مهم در مرکز است که انبوهی از خردهداستانها، موقعیتها و شوخیهای نسبتا مبتذل و دمدستی خالی از ارزشهای هنری، به ایده اصلی شاخ و برگ میدهند.
«جکسی» هم از الگویی مشابه پیروی میکند و با ساختاری عامهپسند و شوخیهای شبه لودگی، موضوع مهمش را مطرح میکند.
این فیلم قصه برههای از زندگی پسری منزوی، خجالتی و دستوپا چلفتی به نام فیل را روایت میکند که وابستگی عجیبی به تلفن همراه هوشمند خود دارد و همین اعتیاد به تکنولوژی باعث شده فیل در جهان واقعی زندگی کسالتبار و بیهدفی را تجربه کند. فیل، بر حسب یک اتفاق، موبایل جدیدی میخرد که سیستم عاملش را یک دستیار دیجیتال پیشرفته به نام جکسی هدایت میکند.
واژه «جکسی» که کنایهای سنگین و نسبتا تحقیرآمیز به دستیار دیجیتال معروف گوشیهای آیفون شرکت اپل به نام «سیری» محسوب میشود، به فیل قول میدهد که زندگی او را بهتر میکند؛ متقابلا، فیل هم مجوزهای لازم را برای دخالت در امورات روزمرهاش به جکسی میدهد. به مرور اما، کشمکشهای عجیبی بین نقش اول قصه، جکسی و دختر مورد علاقه فیل به وجود میآید که تمام زندگی او را تحت تاثیر قرار میدهد.
همین پیرنگ ساده مخاطب را نسبت به تماشای یک فیلم کمدی فرحبخش با محتوایی قابل احترام و خوشریتم که وظیفه نکوهش زندگی ماشینی انسان را نصبالعین قرار داده، امیدوار میکند. «جکسی» اما آنقدر جاهطلب نیست که خودش را جدی بگیرد و به اثری مهم تبدیل شود، بلکه برعکس، ترجیح میدهد یک کمدی معمولی باشد و ظاهرا همین که یک پله بالاتر از آثار مطلقا مبتذل کمدی در هالیوود قرار بگیرد، راضیش میکند.
«جکسی» سعی دارد خودش را، چه در تبلیغات و چه در مولفههای ژانری، یک کمدی رمانتیک معرفی کند، در حالی که خصیصه رمانتیک بودن بیشتر تزیینی برای جلب مخاطب به نظر میرسد. فیلم در واقع یک کمدی ساده با موضوع اجتماعی است که تمسخر مدرنیته را مد نظر دارد و البته که حاوی بسته پیشنهادی قابل ملاحظهای بجز سرمایهداری شهری هم نیست. چرا که شخصیت اصلی فیلم از لحاظ مالی، مسکن، شغل و… تضمین شده تعریف میشود و در زندگی مستقلش که اتفاقا خانواده هم جایی در آن ندارد، دغدغهای جز پیدا کردن نیمه گمشده از دل تفریحات پرهیجان و سبک زندگی خوش رنگ و لعابش نمیبیند.
پرداخت ضعیف شخصیت اصلی که تمام عقبهاش به دو سکانس شبیه به پیام بازرگانی درباره کودکی و نوجوانی او محدود میشود، عملا ما را با کاراکتر یکبعدی و تخت تنها میگذارد که ظاهرا فقط مخاطب آمریکایی، به دلیل زیست خاص فرهنگیاش، ممکن است آن را درک کند. آدام دیواین، به عنوان بازیگر نقش اصلی، چندان وزنه قدرتمندی نیست که بتواند با اجرایش فیلم را نجات دهد؛ بلکه در سطحی کاملا معمولی و برخلاف صدای گرم رز بایرن، فقط چهرهای کمیک از یک جوان بیاعتماد به نفس و خجالتی را در حد تیپ نمایش میدهد.
علاوه بر موارد فوق، «جکسی» بخاطر دو مشکل اساسی در ساختارش نمیتواند به اندازه ایده درخشان و مهمی که دارد، فیلم ارزشمندی تلقی شود و در سطح همان کمدیهای نازل باقی میماند. نخست آن که در جنس شوخیهای طراحی شده و حتی در ایجاد موقعیتهای کمدی، فیلمی عمیقا مبتذل است که گویی کمدی جنسی و سخیف «امریکن پای» را الگو قرار داده و در مواردی آنقدر پا را از دایره اخلاق بیرون میگذارد که نمیتوانیم فیلم را به عنوان یک اثر آموزنده طنز و مفرح به نوجوانی در اطراف خودمان معرفی کنیم؛ چرا که یکی دو نقطه مهم از قصه «جکسی» به شدت زننده و سخیف طراحی شده است.
دومین اشکال ساختاری «جکسی» این است که فیلمساز اساسا تکلیفش را با خودش و ژانرش نمیداند و بنابراین فیلم به شدت از لحاظ ژانری سردرگم است. فیلمی که خودش ادعای کمدی رمانتیک بودن دارد و در عمل به کمدی مبتذل میزند، از یک منظر دیگر کاملا در جهان فانتزی تخیلی غرق شده و فرصت کافی برای فکر کردن به ایدههای اصلی و مهمش را از مخاطب سلب میکند.
سکانس انداختن گوشی در سطل آشغال و برگشتن فیل نمونه درخشانی از ایدههای مهم «جکسی» است، اما سکانس تعقیب فیل توسط یک خودروی خالی در پیادهرو و بیرون پاشیدن اسکناسها از دستگاه عابربانک فضای تخیلی دیوانهوار و غیر قابل باوری را القا میکند که مانع درک درست مخاطب از هدف اصلی فیلم میشود.