
- برنس با ساختار اپیزودیکی که برای فیلم در نظر گرفته، سعی داشته تا تمامی ابعاد شرکت موساک فونسکا و تاثیرات آن را بر روی مردم عادی درگیر با آن، در قالب یک کمدی بررسی کند.
- مشکل جدی «خشکشویی» نه تعدد خرده پیرنگها است و نه میزانسنهای شلوغ آن، بلکه مشکل اساسی در نبود یک ارتباط منطقی میان مقصود فیلمساز و جهان داستانی است.
- به قدری خرده پیرنگ میان دو جبههی ثروتمند و مردم عادی وجود دارد، که ارتباط شرکت موساک و الن هیچگاه به یک تصویر باورپذیر و تاثیرگذار بدل نمیگردد.
- ابعاد ایدئولوژیکی «خشکشویی» به اندازهی فیلم فورد عمیق و یکپارچه نیست، اما خالی از جانبداریهای سیاسی هم نیست.

اگر کارنامهی سودربرگ را به یک طیف تشبیه کنیم، یک سر آن به آثاری کاملا تجاری و البته با امضای شخصی نظیر سهگانه «اوشن» و «چ» میرسد، و سر دیگر آن به فیلمهایی نیمه تجربی و کم هزینه همچون «دیوانه» و نخستین فیلمش.
پس از درام ورزشی «پرواز در سطح زمین»، «خشکشویی» دومین فیلم به نمایش درآمده از استیون سودربرگ در سال ۲۰۱۹ است که با ساختار ایپزودیکش و حضور بازیگران سرشناس در جایی وسط این طیف قرار میگیرد.
اسکات زد. برنس فیلمنامهی «خشکشویی» را بر پایهی ماجرای «اسناد پاناما»، که بر اساس آن مجموعهی عظیمی از اسناد شرکت موساک فونسکا توسط فردی ناشناس به بیرون درز پیدا کرد، به نگارش درآورده است. برنس با ساختار اپیزودیکی که برای فیلم در نظر گرفته، سعی داشته تا تمامی ابعاد شرکت موساک فونسکا و تاثیرات آن را بر روی مردم عادی درگیر با آن، در قالب یک کمدی بررسی کند.
مشکل جدی «خشکشویی» نه تعدد خرده پیرنگها است و نه میزانسنهای شلوغ آن، بلکه مشکل اساسی در نبود یک ارتباط منطقی میان مقصود فیلمساز و جهان داستانی است. ماساک (گری اولدمن) و فونسکا (آنتونیو باندراس)، بنیانگذاران شرکتی هستند که با تاسیس شرکتهای کاغذی برای مشتریان ثروتمندشان امکان فرارمالیاتی را برای آنها فراهم میکنند. در این بین انسانهای عادی بسیاری نظیر الن (مریل استریپ) و میتو (دیوید شویمر) بر اثر زیادهخواهی چنین اشخاصی، به خاک سیاه مینشینند.
فیلمساز قصد داشته تا در درون یک ساختار اپیزودیک، هم جنبهی تاریخی ماجرای «اسناد پاناما» را حفظ کند، هم رابطهی غنی و فقیر را به تصویر کشد و هم تماشاگر را بخنداند؛ اما باید اعتراف کرد سودربرگ در «خشکشویی» نمیتواند به همهی خواستههایش برسد. به قدری خرده پیرنگ میان دو جبههی ثروتمند و مردم عادی وجود دارد که ارتباط شرکت موساک و الن هیچگاه به یک تصویر باورپذیر و تاثیرگذار بدل نمیگردد.
حال اجازه دهید تا کمی دقیقتر شویم و به تاثیرات فرامتنی فیلم نیز نگاهی بیندازیم. یکی از گونههای کمتر دیده شده در سینمای هالیوود، فیلمهای انتخاباتی است. آثاری که انتخابات ریاست جمهوری آمریکا را دستمایهی خود قرار میدهند، و «سگ را بجنبان» بری لوینسون یکی از بهترینهای آن است.
در این بین اما آثاری وجود دارد که داستانشان پیرامون انتخابات نیست، اما در لایههای زیرینشان ماهیت دیگری از خود نشان میدهند، که همانا جانبداری از حزب به خصوص است. یکی از نمونههای برجسته و بسیار مهم در این زمینه، «آقای لینکلن جوان» جان فورد است. فیلمی که منتقدان کایه دو سینما را بر آن داشت تا در مقالهی جریانسازشان با عنوان «جان فورد و لینکلن جوان»، جز به جز فیلم را مورد بررسی قرار دهند و لایههای ایدئولوژیکی آن را تفسیر کنند.
«آقای لینکلن جوان» به طرز نامحسوسی قصد داشت تا با پرداختن به جوانی یکی از بزرگترین چهرههای حزب جمهوریخواه آمریکا، یعنی ابراهام لینکلن، و ترسیم یک شمایل اسطورهای از وی مردم را به رای دادن به نمایندهی جمهوریخواهها در انتخابات ۱۹۴۰ آمریکا دعوت کند.
حال بازگردیم به فیلم سودربرگ، چرا که «خشکشویی» کارکردی تقریبا مشابه فیلم فورد دارد. ابعاد ایدئولوژیکی «خشکشویی» به اندازهی فیلم فورد عمیق و یکپارچه نیست، اما خالی از جانبداریهای سیاسی هم نیست. سودربرگ پس از افشای اسناد پاناما اعلام کرد که تصمیم دارد فیلمی با این موضوع بسازد، ولی ساخت آن را دقیقا به یک سال پیش از انتخابات ۲۰۲۰ موکول کرد، تا با یادآوری بزرگترین افشای فساد مالی سیاستمداران جهان، از حزب مطلوب خود (در اینجا حزب دموکرات) هواداری کند.
اما چرا میگوییم «خشکشویی» جانبدار است؟ برای درک بهتر این قضیه توجه شما را به پایانبندی فیلم جلب میکنم. میان نوشتهای با عنوان «آپریل ۲۰۱۶»، بر پرده نقش میبندد و پس از آن سودربرگ با نماهای پیدرپی نشان میدهد که اسناد پاناما رسانهای شده و پلیس فونسکا و موساک را دستگیر میکند.
در میان تصاویر تلویزیونی، یک ویدیوی آرشیوی از باراک اوباما را میبینیم که میگوید مشکل این مساله (فرار مالیاتی شرکتهای فراساحلی) بیش از حد قانونی بودن آن است؛ و این قانون به نحو بدی وضع گشته که مردم عادی را مجبور به پیروی از قانون میکند، اما برای این شرکتها امکان فرار مالیاتی را مهیا میسازد.
در اینجا اوباما به عنوان رئیس جمهوری برآمده از حزب دموکرات، در شمایلی از یک انسان خیرخواه و حامی مردم نمایش داده میشود. کاری به صحت و سقم این تصویر نداریم، اما خوب میدانیم که این نما در بطن دراماتیک فیلم هیچ کارکردی ندارد و حذف آن اساسا هیچ تغییری در روند داستان ایجاد نمیکند. هنگامی که یک نما در سیر منطقی اثر کارکرد واضحی ندارد احتمالا باید در زیر لایههای فیلم به دنبال معنا و کارکرد آن بود.
پازل ما با میان نوشتهی پایانی فیلم تکمیل میگردد. پیش از نمایش تیتراژ انتهایی فیلم، میان نوشتهای با این مضمون بر پرده ظاهر میشود: «در سال ۲۰۱۸، شصت تا از بزرگترین شرکتهای ایالات متحده آمریکا هیچ مالیاتی از درآمد ۷۹ میلیارد دلاری خودشان پرداخت نکردهاند». این جمله از آن سبب اهمیت دارد که بدانیم سال ۲۰۱۸ دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ، نمایندهی حزب جمهوریخواه است؛ و اینگونه القا میکند که همچنان فساد مالی در آمریکا جولان میدهد، و تنها یک نمایندهی دموکرات قدرت ریشهکن کردن فساد مالی را دارد.
با کنار هم قرار دادن تصویر اوباما و میاننوشتهی پایانی فیلم، تصوری جز این نمیتوان داشت که «خشکشویی» در پی نفی نمایندهی جمهوریخواه و تایید کاندیدای حزب دموکرات است. این مساله از آن جهت که کمپانی سازنده و پخشکنندهی فیلم، نتفلیکس است، بیشتر معنا و مفهوم مییابد (گفتنی است که بخش اعظم کمپانی نتفلیکس از طرفداران حزب دموکراتاند). با این حال باید توجه داشت که وظیفهی اصلی «خشکشویی» سرگرم کردن است (که از عهدهی آن هم به خوبی برنمیآید)، و القای پیامهای ایدئولوژیکی در مراتب بعدی قرار میگیرد.