
- دراکولا در فیلم صرفاً یک نام است نه یک شخصیت یا موجودی تعریف شده.
- شخصیتهای فرعی کاملاً اضافه هستند.
- فیلم در ساخت جهان خودش کاملاً ناموفق است.
- فیلم هرگز شروع نمیشود و در انتهای فیلم گویی هیچچیزی به بیننده نشان داده نشده است.

«دراکولا» سومین فیلم سینمایی رضا عطاران در مقام کارگردان است که فیلمنامه آن را نیز خودش نوشته است. او در این اثر تلاش کرده تا با زبانی طنز از مشکلات جامعه و به خصوص اعتیاد سخن بگوید. طرح توطئه «دراکولا» جذاب و پر پتانسیل به نظر میرسد و با خواندن داستان یک خطی، این نوید داده میشود که اثری جذاب پیش رویمان قرار میگیرد.
داستان یک دراکولا که در شهر راه میافتد و مردم را میدزدد و خونشان را میخورد، این دراکولا که مسعود (لوون هفتوان) نام دارد، شبی به یک مرد معتاد به نام جواد (رضا عطاران) برخورد میکند و او را میدزدد و به خانه خود میبرد، همسر مسعود یعنی سوسن (ویشکا آسایش) که از کارهای او خسته شده خانه را ترک میکند و حالا دراکولا و جواد با یکدیگر تنها میشوند، تنها شدن آنها با هم باعث میشود که دراکولای فیلم نیز معتاد شود و جواد نیز در آنجا بماند.
همین چند خطی که میتوان به عنوان قصه از کلیت فیلم «دراکولا» بیرون آورد و پانزده دقیقه ابتدایی فیلم را تشکیل میدهد و میتواند بیننده را امیدوار کند که با حوادث و اتفاقات و موقعیتهای خندهدار و هیجانی زیادی روبهرو است. زیرا فیلم به دلیل عدم توانایی در گسترده کردن پیرنگ، تعریف قصه و ایجاد موقعیت و شخصیتپردازی درست، بیش از همین پانزده دقیقه ابتدایی نمیتواند ادامه پیدا کند و گویی توانایی آن را ندارد که حتی آغاز شود.
یعنی بیننده هرچه چشم انتظار مینشیند تا فیلم شروع شود، شخصیتهایی که دیده است و به ظاهر مهم هستند کاری انجام دهند که بعد از آن اتفاقی بیفتد، عملی ببینند که عکسالعملی در پی داشته باشد و یا موقعیتی ایجاد شود که شخصیتها در آن دچار یک واکنش درست شوند، چیزی نمیبیند و فیلم قصد و البته بهتر است بگوییم توان شروع شدن ندارد.
پانزده دقیقه ابتدایی نیز به دلیل حضور یک دراکولا، یک شخصیت آشنا (رضا عطاران در نقش یک معتاد) و حضور آنها در یک خانه و احتمال اینکه پس از آن اتفاقات فراوانی رخ میدهد، جذاب به نظر میرسد. این انتظار تا حدودی در بیننده ایجاد میشود، اما به دلیل اینکه فیلم میخواهد همزمان از اعتیاد به چیزهای مختلف حرف بزند، طرح توطئه اصلی خود را فراموش میکند و مانند بسیار دیگری از فیلمها به ورطه شعار و درشتگویی میافتد.
حالا نه شخصیتهایش برای بیننده ملموس هستند، نه اتفاقات جذاب به نظر میرسند و نه فیلم رو به جلو میرود. زیرا مشخص نیست در حال نمایش چه چیزی است و چه حرفی را میخواهد بر زبان بیاورد. به جز مسعود و جواد که شخصیتهای اصلی هستند، حضور دیگران کارکردی در فیلم ندارد و تنها زمان اثر را کشدار تر میکند. رفت و برگشتهای همسر دراکولا، بازیهای مسخره همسر جواد و آن موادفروش محله (سیامک انصاری) حتی لحظهای نمیتوانند فیلم را رو به جلو ببرند و اتفاقاً همواره جلو رفتن آن و افتادن حتی یک اتفاق مهم را عقب میاندازند. حال اگر حتی توقع اتفاق مهم را نیز نداشته باشیم، اینکه فیلم آغاز شود، روبه جلو برود و سپس تمام شود، کمترین انتظاری است که میتوان از آن داشت.
نمایش یک دراکولای مهربان که زود فریب میخورد و قرار دادن دیالوگهای گلدرشت برای تقبیح اعتیاد (اینکه اعتیاد از خونخواری نیز بدتر است) و کم مایه بودن آن در بیان تصویری و ایجاد میزانسن درست برای انتقال کمترین احساسات و متوسل شدن به استخر، مواد دود کردن، تولدی بیدلیل، شوخیهای نخنما و چندپاره بودن دغدغه اثر، توانایی ایجاد هرگونه جذابیت و کشش را از آن گرفته است.
اینکه فیلمساز تلاش کرده به ظاهر اعتیاد را در همهجای جامعه نشان دهد، اما کاملاً ناموفق بوده، نمونهاش وجود آن جمع معتادین زیر یک پل که در بدترین حالت ممکن در فیلم تعریف شدهاند و حضور همزمان یک مواد فروش به عنوان مسئول فوقبرنامه مدارس، ساده و سطحیترین مواردی است که میتواند به ذهن کسی برسد.
دور شدن از آن قصه کوتاه اولیه که جذاب به نظر میرسید و عدم ساخت یک جهان درست برای شناخت بهتر شخصیت دراکولا و دوری از هرگونه نزدیک شدن به این شخصیت و ماندن تنها یک نام از او، مشکل اساسی فیلمنامه اثر است و اینطور میتوان استنباط کرد که به جای این دراکولا هر شخصیت دیگری میتوانست قرار بگیرد، زیرا اینکه این شخصیت دراکولاست و طبیعتاً ویژگیهای خاصی نسبت به انسانهای عادی دارد، کمترین کارکردی در فیلم ندارد و اگر اینگونه هم نبود، هیچ فرقی در اصل موضوع ایجاد نمیکرد و یک انسان عادی نیز میتوانست همین دیالوگها را با همین میزان کماثر بودنشان، بیان نماید و همین کارها را حتی بهتر نیز انجام دهد.
پس وجود تنها یک نام و یک معرفی سطحی از دراکولا، هیچ کارکردی در فیلم ندارد. عدم شناخت فیلمساز نسبت به فضای یک فیلم هارور/کمدی و تنها یک شکل ظاهری نصفه و نیمه از یک موجود شناخته شده در دنیای سینما، نتیجهای را رقم زده که هیچ جذابیتی برای مخاطباش ندارد. و نه میتوان روی بازی فیلم با چنین موجودی، که در حال تلاش برای کمخطر نشان دادن آن و اتفاقاً نمایش مهربان بودنش است، حساب باز کرد و نه روی هرگونه موقعیت کمدی/ترسناک و یا حتی مبتذلی که از راه درست بتواند منظورش را به مخاطب برساند.
در نهایت «دراکولا» یک فیلم ضعیف در ایجاد جهان خود، شخصیتپردازی، بازنمایی تعریف درست از یک موجود شناخته شده و بیان دغدغه و حرفهایش است. فیلمی که نه قصه دارد، نه کمدی است، نه ترسناک است، نه اجتماعی است و نه حتی مبتذلی تماشایی است. هیچ است و در سینما روی هیچ نمیتوان حسابی باز نمود.