
- فیلم روایت یکسره و نفسگیری از تاول و چرک و خون و مرگ است. در کارگردانی کار هم تنها چیزی که جلب توجه میکند، صحبت کردن پیمان معادی به یک لهجه محلی کردی است
- فیلمهایی مثل «فهرست شیندلر»، «کتاب سیاه» و «پیانیست» که راجعبه هولوکاست یهودیها ساخته شدهاند، هیچکدام در نمایش فاجعه به اندازه «درخت گردو» افراط نکردهاند

درخت گردو یکی از معدود فیلمهای ژانر مصیبت بهحساب میآید که در سینمای ایران ساخته شدهاند. این نوع فیلمها عموماً بر پایه یک رخداد واقعی ساخته میشوند وگرنه بیشتر در قالب ژانرهای دیگر قابل تعریف خواهند بود؛ مثلا حادثهای، وحشتناک، تخیلی و… مینیسریال چرنوبیل که چند وقت پیش از شبکه نتفلیکس پخش شد و در ایران هم توجهات بسیاری را به خود جلب کرد، یک شاهد مثال نزدیک و دمدست در این زمینه است. واضح است که در این نوع فیلمها هدف گفتمانی خاصی دنبال میشود. هیچکس سراغ روایت یک اتفاق دهشتانگیز و تلخ تاریخی نمیرود تا صرفاً سرگرمی بسازد. سرگرمی با چه چیزی؟ با تماشای مرگ مفاجات عدهای انسان به صورت دستهجمعی و پرپر شدن عشقها و امیدها و زندگیها؟ شاید توضیح اینکه فیلمهایی ژانر مصیبت صرفاً برای سرگرمی ساخته نمیشوند و هدف گفتمانی؛ و اگر دقیقتر باشیم سیاسی خاصی در پی تولید آنها وجود دارد، فقط برای خوانندگان ایرانی لازم باشد، یعنی برای کسانی که عادت کردهاند ببینند جَوی وجود دارد که فیلمهای ساخته شده به هواداری از ایران را با برچسب سفارشی و ایدئولوژیک طرد میکند اما درباره فیلمهایی که علیه ایران است میگوید باید فقط از جنبههای فنی بررسی شوند.
آخرین فیلمی که سینمای ایران در ژانر مصیبت تولید کرد، «یتیم خانه ایران» بود که به قحطی بزرگ کشور بر اثر بروز جنگ جهانی دوم و رفتارهای انگلیسیها میپرداخت. اگر به عقبتر برگردیم، تقریباً نمیشود فیلم دیگری را در سینمای ایران سراغ گرفت که کاملاً به این ژانر تعلق داشته باشد. «یتیم خانه ایران» فیلم پرخرج اما ضعیفی بود که به سوژهای مهم از موضع خودی میپرداخت اما «درخت گردو» فیلم پرخرج و البته قویتری است که آن هم به سوژهای مهم اما از موضعی مناقشهبرانگیز میپردازد. وقتی فیلمی در ژانر مصیبت میسازید، اولین و مهمترین کار شما پاسخ به این سوال است که مقصر فاجعه چه کسی بود؟ این فیلم یک هلوکاست کردی را نمایش میدهد که در دوران جنگ تحمیلی رخ داده است ولی مقصر را نشان نمیدهد. یک هواپیمای عراقی در حال بازگشت از بمباران شیمیایی سردشت، طبق قاعده چنین پرندههایی که باید پس از عملیات همه مهماتشان را خالی کنند تا فرود امنتری داشته باشند، یکی از بمبهایش را در مزارع روستایی میاندازد که خانواده مولانپور ساکن آن هستند.
قادر مولانپور شخصیت اصلی فیلم است که نقش او را پیمان معادی بازی میکند. او تمام خانوادهاش را در این اتفاق از دست میدهد. همسر قادر پیش از مرگ دختری به دنیا میآورد که کاملاً سالم است اما این نوزاد پس از انتقال به بهزیستی گم میشود. و قادر هیچوقت تا لحظه مرگش نمیتواند او را پیدا کند. در حاشیه روستا یک درخت گردو وجود دارد که قادر افراد خانوادهاش را دانهدانه آنجا دفن میکند و در انتهای فیلم که زمان آن دی ماه سال ۱۳۹۵ است، خودش هم کنار خانوادهاش دفن میشود. چنانکه از کلیت داستان و البته توجه به جزئیاتش برمیآید، فیلم به طور مشخص بیشتر از مخاطبان داخلی، برای نمایش در جشنوارههای خارجی ساخته شده است. خود محمدحسین مهدویان هم در نشست خبری فیلمش پس از نمایش در جشنواره فجر، وقتی از او پرسیده شد چرا پیمان معادی را برای نقش قادر انتخاب کرده؟ پاسخ داد چون او هنرپیشهای است که که در سطح جهان شناخته شده و میتواند به نمایش برونمرزی فیلم کمک کند.
سینما یکی از مهمترین ابزار برای ابلاغ پیامها در تمام دنیا بهحساب میآید و هر ملتی که در تاریخ مورد ظلم و نسل کشی واقع شده یا احساس میکند چنین بوده، با قدرت تمام نمیگذارد که آن جنایات هیچوقت فراموش شود. سالهاست که ایرانیها دنبال جا انداختن و متاسفانه حتی اثبات این موضوع هستند که طی جنگ هشت ساله تحمیلی، توسط صدام و با امداد کشورهای غربی، بزرگترین قربانی بمبهای شیمیایی در تاریخ بودهاند. طبیعی است که ایرانیها آرزو داشته باشند حقوق ضایع شده آنها نزد تمام ملتهای جهان به رسمیت شناخته شود و برای رساندن این این پیام از سینمای کشورشان هم توقعاتی داشته باشند. اما اگر از فیلم مهدویان توقع دارید که شما را به این آرزو برساند، ناامید خواهید شد.
ایرانیها احساس میکنند که تاریخشان پر از مهمترین اتفاقات تلخ و هولناک اما بایکوتشده در دنیاست. همان قحطی بزرگ ایران که باعث مرگ نیمی از جمعیت کشور شد، هیچ وقت مورد توجه قرار نگرفته و همه درباره قربانیان دیگر جنگ جهانی دوم حرف میزنند. در مورد سلاحهای کشتار جمعی هم چنین حسی وجود دارد و کمتر کسی در دنیا میداند که ایران بزرگترین قربانی بمبهای شیمیایی است.
در حالی که همین امسال در مراسم اسکار بین نامزدهای بخش غیر انگلیسی زبان اسکار، دو فیلم راجعبه هولوکاست وجود داشت و در بخش انگلیسیزبان هم خود و سینمای آمریکا فیلم «جوجو رابیت» را با شش نامزدی در فهرست فیلمهای مهم سال قرار داده که آن هم به هولوکاست و مسئله یهودیان در جنگ جهانی دوم مربوط است. ولی «درخت گردو» در طول حدود دو ساعت زمانی که دارد و حضور یک راوی پرحرف در حاشیه صوتی فیلم که بسیار هم اهل قضاوت است، به طرز حیرتانگیزی حتی یک بار نه نام ایران را به کار میبرد نه نام عراق یا ارتش بعثی را. تنها چیزی که در این فیلم مطرح میشود، مسئله کردهاست. فیلم از این لحاظ جنبه ملی ندارد، بلکه کاملاً قومیتی است و حتی در بعضی از قسمتها صراحتاً روی گسلهای محل تفرقه، بین کردها و سایر مردم ایران میرود. از لحاظ فنی روایت این فیلم چیزی بیشتر از سایر فیلمهای ژانر مصیبت ندارد و حتی در این زمینه مبالغه هم کرده است.
فیلم روایت یکسره و نفسگیری از تاول و چرک و خون و مرگ است. در کارگردانی کار هم تنها چیزی که جلب توجه میکند، صحبت کردن پیمان معادی به یک لهجه محلی کردی است اما خبری از آن طراحیهای معروف دهه شصتی در فیلمهای مهدویان نیست. بیشتر فیلم یا در روستا میگذرد یا در محیطهای بسته داخلی و یکی دو جا که به تهران رسید، حتی تفاوت تیرهای علائم راهنمایی امروز با دهه ۶۰ را رعایت نکرده است.
میزانسنهای هولناک مرگومیر در فیلم بسیار پر تعداد هستند و بعضیشان خوب در آمدهاند اما از فرط تکرار جای نفس کشیدن برای مخاطب نمیگذارند. به عبارتی درخت گردو با نمایش مکرر مرگومیر و فاجعه، جای خالی درام را در خودش پر میکند.
فیلمهایی مثل «فهرست شیندلر»، «کتاب سیاه» و «پیانیست» که راجعبه هولوکاست یهودیها ساخته شدهاند، هیچکدام در نمایش فاجعه به اندازه «درخت گردو» افراط نکردهاند و در آنها درام هم وجود دارد اما فیلم محمدحسین مهدویان حتی از مجموعه قسمتهای سریال «چرنوبیل» هم میزانسنهای دهشتانگیزتری را در خود جای داده و جالب اینجاست حتی با وجود سکانس دادگاه لاهه، نهایتا نمیگوید که چه کسی این بلا را بر سر مردم آورد و حتی نامی از ایران به میان نمیآید و قربانیان ماجرا صرفا کردها هستند. با یک فیلم جشنوارهای (به معنای جشنوارههای خارجی) طرف هستیم که طبیعتا خاصیت سرگرمیسازی آن پایین است چون جای درام را در آن صحنههای مرگ و میر پر کرده و البته از لحاظ رساندن پیام مردم ایران به تاریخ هم آنچنان که توقع میرود عمل نکرده است. به رغم تمام اینها، توجهاتی که «درخت گردو» نسبت به یک مسئله انسانی یعنی قربانیان بمب شیمیایی جلب میکند و تاثیری که از این لحاظ روی مخاطبش میگذارد قابل تحسین است.