
- فیلمنامه «دستهای خالی» یک فیلمنامه دو قسمتی است که هر کدام مناسب یک فیلم جداگانه میباشد.
- فیلم طالبی بزرگترین ضربه را از فیلمنامهای میخورد که هم در داستانسرایی و روایت، و هم در شخصیتپردازیها دارای مشکلات جدی است.
- ضعف دیگر فیلمنامه به منطق روایی فیلم برمیگردد.
- مشکل شخصیتپردازی در فیلمهای طالبی مسالهای جدی و غیرقابل کتمان میباشد که ضربهاش را به تکتک آثار وی زده است.

یکی از ساب ژانرهای دفاع مقدس، فیلمهایی هستند که به تاثیرات ثانویه جنگ بر زندگی مردم، جانبازان، آزادگان و خانوادههای آنها میپردازند. پس از «نغمه» که عاشقانهای از یک جانباز و همسرش بود، «دستهای خالی» دومین فیلم ابوالقاسم طالبی است که در این زمره قرار میگیرد. با این تفاوت که «دستهای خالی» به یک آزاده میپردازد و پیرنگی شبه معمایی دارد.
فیلم طالبی بزرگترین ضربه را از فیلمنامهای میخورد که هم در داستانسرایی و روایت، و هم در شخصیتپردازیها دارای مشکلات جدی است. فیلمنامه «دستهای خالی» یک فیلمنامه دو قسمتی است که هر کدام مناسب یک فیلم جداگانه میباشد.
بخش اول که به حوریه(مریلا زارعی) و مزاحم تلفنی مربوط میشود سویهای معمایی دارد؛ و بخش دوم که به بازگشت امیرحسین(زندهیاد خسرو شکیبایی) از اسارت و حواشی آن میپردازد، دارای یک سویه ایثارگرایه و مرتبط به ژانر دفاع مقدسی فیلم است. خط و ربط این دو قسمت آنچنان از یکدیگر دور و گسسته است که به هیچ عنوان زیر سایه یک فیلم جمع نمیگردند. به دیگر سخن این دو بخش نه به لحاظ تماتیک و نه به لحاظ روایی پیوند واضح و آشکاری ندارند.
ضعف دیگر فیلمنامه به منطق روایی فیلم برمیگردد. رشته علتها و معلولهایی که کنشهای داستانی را به یکدیگر متصل کردهاند به تار مویی میمانند که از ریشه کنده میشود و تا ابد جای خالی آن پر نمیگردد. مطرح کردن این سوال که چرا حوریه دائما به تلفنهای مزاحم پاسخ میدهد، هر آنچه را طالبی رشته بود پنبه میکند. اگر حوریه در جایی تصمیم بگیرد که دیگر پاسخ تلفن را ندهد، کل جریان داستان به یکباره متوقف میشود و همه چیز خاتمه مییابد. این جواب تلفن دادنها که هیچ انگیزهای پشت آن نیست، فیالواقع دست نویسنده است که وارد جریان داستان میشود و شخصیتها را به جهت دلخواه خود هدایت میکند، نه یک کنش هدفمند از سوی کاراکترها.
فیلمنامه «دستهای خالی» پر است از این حفرهها که شمارشان از دست خارج میشود. نمونه جدی دیگری که این مساله را به خوبی نشان میدهد، متعلق به کنش مزاحمان تلفنی است. اولا ما هیچگاه متوجه نمیشویم که چرا این تعداد مزاحم داریم، ثانیا نمیفهمیم چرا برای انتقام گرفتن از امیرحسین لقمه را دور دهانشان میگردانند و به یک راه چنین سختی متوسل میشوند، آیا هیچ راه سادهتری برای انتقام گرفتن وجود نداشت؟
آنچه موجب نارسایی بیش از پیش فیلم میگردد شامل شخصیتپردازیها نیز میشود. مشکل شخصیتپردازی در فیلمهای طالبی مسالهای جدی و غیرقابل کتمان میباشد که ضربهاش را به تکتک آثار وی زده است. مجموعه کاراکترهای طالبی یک دو قطبی کاملا مثبت و منفی را ایجاد میکنند. در چنین فضایی که شخصیتها نه خاکستریاند و نه بعد و عمقی دارند، انتظار تیپ بودن هم انتظار زیادی است.
در «دستهای خالی» هم این قضیه به خوبی رویت میشود. کاراکترهایی کاملا تخت که با یک برچسب خوب و بد از یکدیگر متمایز گشتهاند. البته باید اضافه کرد که طالبی تلاشهای ناموفقی هم برای رفع این موضوع کرده، که بیشتر به فیلم لطمه زده است. به عنوان مثال در سکانسی که امیرحسین مشغول صحبت با چند جوان نوازنده است، او از اینکه در جوانی موهای بلندی داشته صحبت میکند.
این قبیل اطلاعات که هیچ کجا به کار نمیآیند و هیچ دردی را دوا نمیکنند، کوششی مذبوحانه از فیلمساز برای شناسنامه دار کردن یک شخصیت است. در این میان تنها پرسوناژی که از حداقلهای یک تیپ برخوردار میباشد حوریه است، که یک دختر سادهلوح و زودباور اما مسولیتپذیر را به خوبی نمایش میدهد؛ همان چیزی که از یک شخصیت تیپیکال انتظار داریم.
از فیلمنامه که بگذریم، کارگردانی «دستهای خالی» هم چندان جالب توجه نیست. کاتهای نامناسب، نماهای ناهمگون و حرکت دوربینهای نابجا در این فیلم به وفور مشاهده میشود. تنها کافی است به سکانس چاقوکشی نگاهی بیندازیم تا به عمق ماجرا پیببریم. در یک چنین سکانسی که قرار است تراکم بار عاطفی فصلهای پیشین به یکباره تخلیه شود، با یک کارگردانی نامناسب، شاهد تبدیل یک اوج دراماتیک به یک موقعیت نیمه کمیک هستیم.
کسی نمیگوید سینما جای معجزه، روضه خواندن و نمایش عزاداری برای اهلبیت نیست؛ اما شرط ارائه، آن است که روضه با یک بیان سینمایی به تصویر درآید. پایانبندی «دستهای خالی» آنچنان سرهمبندی شده است که نه از ظرافتهای بیانی تصویر به درستی استفاده میکند و نه در ختم ناداستان فیلم سربلند بیرون میآید. سکانس پایانی بیشتر شبیه به فیلمبرداری از یک مجلس عزاداری است تا پایان یک فیلم سینمایی. این همان چیزی است که باعث شده مضمونزدگی حتی در ساختار فیلم نیز نفوذ کند، آن هم یک مضمونزدگی مشوش.
«دستهای خالی» سوای از مشکلات فنی و ساختاری در حرفی که قصد زدنش را دارد نیز سردرگم است و پس از پایان فیلم نمیتوان فهمید هدف طالبی از ساخت چنین فیلمی چه بوده. شاید بتوان با اغماض «دستهای خالی» را فیلمی دانست که به نادیده گرفته شدن آزادگان از سوی جامعه میپردازد.