
بهروز شعیبی قبل از «روز بلوا» سه فیلم سینمایی و دو سریال دیگر ساخته بود که همه ژانرهای متفاوتی داشتند. روی همین حساب نمیشود ژانر فیلم یا سریال بعدی او را حدس زد. او هیچوقت مخاطبش را نسبت به شناخت معهودی که از خودش به دست داده، شگفتزده نمیکند. یعنی شعیبی نیامده تا یک شخصیت بهخصوص از خودش معرفی کند و هر بار یا لااقل حتی یک بار با شکستن قالبهای این تصویر جاافتاده، ایجاد غافلگیری کند.
او نه مولف است نه تکنیسین صرف. نه سوژههای پرت و دغدغههای هوایی و فضایی را دستمایه فیلمهایش قرار میدهد و نه وقتی سراغ ملتهبترین سوژهها میرود، از یک حد نرمالی هیجان آن را بیشتر میکند.
بهروز شعیبی فیلمساز خاکستری آرام
فیلمهای شعیبی هیچگاه با آماج حمله منتقدان و مخاطبین زمین نمیخورند، چون هیچ،گاه اوج نگرفتهاند و از طرفی او زیر دست و پا گم نمیشود چون از یک سطحی پایینتر نمیرود. شاید متوسط بودن توصیف درستی برای سبک فیلمسازی بهروز شعیبی باشد اما توضیح کاملی نیست. در شخصیت فیلمسازی بهروز شعیبی یک محافظهکاری آرام وجود دارد که هیچگاه از خطی افقی بالاتر نمیرود و همین باعث شده او علیرغم پرداختن به ملتهبترین سوژهها، هیچگاه از جانب مخالفان سرسخت موضعی که فیلمش درباره آن سوژه گرفته، چندان مورد هجمه قرار نگیرد؛ اما از طرفی مدافعان سرسختی هم پیدا نکرده است.
بهروز شعیبی یک فیلمساز خاکستری آرام است که عموماً سراغ جنجالیترین و مناقشهبرانگیزترین سوژهها میرود. او در فیلم اولش سراغ مسئله قصاص رفت آن هم در دوره دولت قبل و فضای رسانهای آن زمان؛ اما هیچکس از آنهایی که عموما روی پرداختن سینما به موضوع قصاص حساس هستند، روی «دهلیز» حساس نشد.
از سیانور تا دارکوب
فیلم بعدی بهروز شعیبی «سیانور» بود که به موضوع انشعابات درونگروهی بین اعضای سازمان منافقین میپرداخت. یک سال بعد از آن محمد حسین مهدویان ادامه همین موضوع را در دوره پس از انقلاب جلوی دوربین برد و جنجالی به راه افتاد که دامنهاش هنوز هم ادامه دارد؛ با اینحال نه تنها هیچکس از فیلم شعیبی با توجه به موضوعش ایراد نگرفت بلکه او بارها مهمان مجلات و نشریاتی شد که بعدها به فیلم مهدویان تاختند.
جالبتر اینجاست که آن نشریات به لحاظ سیاسی و جناحی با مهدویان همسو و با شعیبی دارای زاویه بودند. بعد از «سیانور» نوبت به «دارکوب» رسید که به موضوع اعتیاد زنان میپرداخت، اما حتی یک بار هم از جانب کسانی که عموماً روی موضوع فمینیسم در سینمای ایران حساس هستند، چیزی در اینباره راجعبه فیلم شعیبی به گوش نخورد.
او حالا در «روز بلوا» هم سراغ یک سوژه ملتهب رفته و به همان سیاق محافظهکارانه و آرام عمل کرده است که در فیلمهای قبلیاش عمل میکرد. اگرچه بهروز شعیبی در چهار فیلمی که ساخته چهار ژانر و موضوع و حتی فضای متفاوت را تجربه کرده است، اما چیزی که در او همیشه ثابت مانده و احتمالا خواهد ماند، همین رویه آرام و دست به عصاست.
داستان یک روحانی مشهور
معمولاً این خصوصیت برای فیلمسازان یا نویسندگان رمان یک حسن بهحساب میآید که سوژههای ساده و عادی را چنان پرداخت کنند که به داستانی ملتهب و نفسگیر تبدیل شود؛ اما قرینه چنین خصوصیتی که در فیلمسازی بهروز شعیبی وجود دارد، چیز نادری است که کمتر به آن توجه میشود. «روز بلوا» داستان یک روحانی مشهور و جوان به نام عماد است که برنامههایی در تلویزیون دارد و همین باعث شهرتش شدهاند.
عماد وقتی روی آنتن تلویزیون میرود، حرفهای ساختارشکنانهای در دفاع از عدالت اجتماعی میزند که همین تهیهکنندگان برنامه را به اضطراب میاندازد. اما زیست خود او شکل و شمایل دیگری دارد. او صاحب یک زندگی مرفه و پر زرق و برق است، بیاینکه خودش تا به حال توجه کرده باشد این امکانات از چه راهی برایش فراهم شدهاند. رفتهرفته معلوم میشود که موسسه خیریه او توسط برادر خودش ایمان و پدر همسرش پوششی برای پولشویی و تخلفات مالی قرار گرفته بود.
مبارزه با فساد
نیروهای امنیتی رد این تخلفات را گرفتهاند و عماد از این جاست که به اصل قضیه پی میبرد. او با یک جوان هکر که سر و وضعی کاملا امروزی و متناقض با خودش دارد آشنا میشود و از این طریق به سمت کشف حقیقت ماجرا میرود. برای عماد پاپوشی درست میشود که میتواند آبرویش را به خطر بیاندازد؛ یک ویدئو که در آن دختری جوان ادعا میکند توسط این روحانی مورد تعرض جنسی قرار گرفته است.
حالا عماد برای ادامه جستجوهایش باید خطر از دست رفتن آبرو را هم بپذیرد. فیلم، نه آنچنان معمایی است و نه اعتراضی. داستان «روز بلوا» به چالشهای درونی عماد برای عبور از این بحران میپردازد و مسئله ویدئویی که اگر پخش شود آبروی او را خواهد برد، چندان مهم نمیشود، بلکه مسئله اصلیتر توجه عماد به این نکته است که وقتی او و همسرش جنوب شهر را ترک کردند و در منزلی اعیانی ساکن شدند، وقتی آنها طعم زندگی مرفه را چشیدند و مزه درد مردم از زیرزبانشان رفت، وارد یک دامچاله شدهاند، دامی که اخلاق به معنای دینی آن را درون آنها به چالش کشیده است.
چالش درونی عماد
خود عبارت روز بلوا هم به رغم اینکه فیلم با موضوع موسسات اعتباری و مالی و مسئله روحانیت و چندین موضوع ملتهب دیگر سر و کار دارد، نه به یک بلوای بیرونی و اجتماعی، بلکه به بلوایی درون عماد دلالت دارد. وقتی عماد تقریباً تصمیمش درباره اتفاقاتی که پیش چشمش برملا شدهاند را گرفته است، سکانسی هست که شباهت آشکاری به یکی از سکانسهای مشهور در زیر «نور ماه» به کارگردانی رضا میرکریمی دارد.
مرد روحانی بدون لباس روحانیت زیر یک پل میرود و با آدمهای آنجا که مهماننوازی میکنند و چای دستش میدهند، معاشرت میکند. مسئله «زیر نور ماه» این بود که یک طلبه درباره پوشیدن یا نپوشیدن لباس روحانیت و اینکه آیا لیاقتش را دارد یا ندارد، دچار چالش درونی بود.
تزریق آرامبخش عرفانی به یک سوژه ملتهب
«روز بلوا» هم به رغم اینکه موضوع را از فساد و اختلاس و پولشویی و نقش دانهدرشتها در چنین مسائلی شروع میکند، به چنین چالشی درون یک طلبه جوان ختم میشود که از قضا پیش از این عمامهگذاری کرده بود و کمی دیرتر به فکر این موضوع افتاده است که لیاقتش را داشته یا نداشته. عماد به مغازه عمویش در جنوب شهر میرود و لباسهای قدیمیاش را از او میگیرد و میپوشد و مجدداً معمم میشود.
بعد یک فلشمموری که حاوی اطلاعات اقتصادی مربوط به فسادهای مالی است را به یک مامور امنیتی میدهد و فیلم تمام میشود. او به جایگاه یک روحانی سنتی برگشت و چنین به نظر میرسد که بیشتر از فاصلهگذاری با قدرت، با خود مفهوم سیاست فاصلهگذاری کرد. چنین موضعی همان چیزی است که میشود آن را عصاره سینمای بهروز شعیبی در چهار فیلمی که ساخته است دانست و دلیل اینکه مهمترین سوژهها هم در ساختار فیلمهای او آرام میگیرند، همین سنتگرایی آشتیجویانه و محافظهکارانه است. در روز بلوا میشود این روش ساختاری بهروز شعیبی را به «تزریق آرامبخش عرفانی به یک سوژه ملتهب» تعبیر کرد.