
روحانیت نمیتواند مدرن شود یا روحانیت میتواند مدرن باشد. کدام انگاره با پایانبندی فیلم برجسته میشود، وقتی در پایان آقای «بدیعی» روحانی جوان، توسط عمویش ترغیب میگردد تا لباس کلاسیک آخوندی بپوشد و به جای میانه فیلم که رو به دوربین، در جمع شترها -به کنایه از دیه و پول- قرار داشت، حالا صفوف نمازگزاران در پشتش شکل بگیرد؟ شعارپردازی همیشه با داد و قال نیست، بلکه با کمترین امکانات نیز میتوان بدان دست یافت.
در «روز بلوا» شعار، در قامت تغییر رویه یک روحانی از کانون پول و فساد که ناخواسته بدان تن داده بود؛ به کانون روحانیتی ساده زیست، اتفاق میافتد. فیلم در دورهای که ایده و اندیشه کمتر با قضاوت یا تحمیل در آثار سینمایی نمود دارند، هنوز در پی انتقال یک «پیام» است. پیامی که در تئوری روایت، یا در تاریخ ادبیات داستانی سابقهاش به حماسهها تا ادبیات ابتدای قرن بیستم میرسد.
روز بلوا و پیامی نخ نما
بله! «روز بلوا» پیام دارد و این پیام به شکلی به شدت نخنما و رو، در قالب یک تابلو که نوشتهای روی آن درج شده، در تمامی دیوارهای موجود در فیلم آویزان است. اینکه روحانی عزیز، مراقبت کن که ناخواسته همچون روحانی دلپاک و ساده دل ما یعنی حاج آقا بدیعی، زیر تمام برگهها و اسناد پولشویی و زمینخواری و کلاهبرداری و رانت و …. را امضا نکنی. فیلم به هیچ عنوان هیج رحمی در تعداد این خلاف کاریها در مواجهه با باور و توان مخاطبش ندارد.
فیلمساز نمیداند چگونه ممکن است که باور کنیم یک روحانی جوان که تا این همه از طریق تلویزیون مشهور است و جایگاه اجتماعی بسیار معتبری دارد، تا این مقدار، انواع و اقسام پلیدیها را حول زندگیاش درک نکرده است. او روحانی کمهوش و کمسوادی نیست. استاد دانشگاه است. اگر روحانی جوانی که مثلا اوج کارش سخنرانی در شبهای محرم در حسینیه محلهاش بود و نه یک روحانی تلویزیونی مشهور و استاد دانشگاه، میشد باور کرد که پای اینهمه سند و مدرک فاسد را امضا بزند.
فیلمی شعاری
«بدیعی» مگر نه اینکه اعتقادات مذهبی قدرتمندی دارد و نماز خواندن در خانهای شبههدار را صحیح نمیداند؟ مگر نه اینکه تدریسش در دانشگاه و نوع سوادش، حکایت از آگاهی علمی در علوم فقهی و فلسفی دارد؟ حال این آگاهی و هوش چگونه در کنار خیل بسیار زیاد فساد توجیه میشود؟ شاید اگر فقط یک خلاف و فساد در رویداد گنجانده میشد باور پذیری روایت بیشتر میگردید.
در حالت کنونی تنها چیزی که برجسته میشود شعارپردازی است. چرا که ما با مجموع این همه فسادِ غیرآگاهانه که حول بدیعی جمع شده است به جای اینکه در کالبد نقش و شخصیت به دنبال دلایل این سهلانگاری در پذیرش فساد بگردیم، پیام فیلمساز را همچون پتکی بر سرمان میبینیم. فیلم به جای اینکه نقش را پرورش دهد، پیام فیلمساز را برجسته میکند. با این حال اعتماد روحانی جوان به پدر فاسد همسرش نیز قابل توجیه نیست.
روحانیت و فسادستیزی
چنین رویکردی در پرداخت روایت، با موضوعی حساسیتبرانگیز، راه را برای انواع و اقسام کنایههایی مستقیم باز میکند. عموی پیرِ «بدیعی» سادهزیست است و روحانی جوان نشانههای سادهزیستیاش را در جوار او مدتها جا گذاشته بود. خود به خود نیازی به تلاش برای کشف شخصیت عمو و کارکردش نیست. چرا که این مورد دارد فریاد میزند که روحانیت تا زمانی که به بدنه قدرت و فساد و پول (پدر همسر بدیعی) متصل نباشد، پاک و منزه است.
شعارزدگی در فیلم آنچنان است که نتیجه معکوس میدهد. به عبارتی تعدد مصادیق فساد و رانت در قبال روحانی جوان سبب میشود این تصور ایجاد شود که فیلمساز قصد داشته بگوید روحانیت با وجود منزه بودن از فساد، دچار یک سادهلوحی یا زودباوری در قبول آن است. چرا که او چگونه استادِ روحانی و دانشگاهی است که اینگونه خود را در معرض این صدها رانت و فساد قرار داده است؟
شفافسازی خط قرمزها
«روز بلوا» با استفاده از تکنولوژی و فضای مجازی قصد دارد زیست روحانیت را در جهان مدرن نمایش دهد. خود روحانی جوان با کمک سایبری میتواند رد فساد را بزند و به مرکز آن دست یابد. او زندگی مدرنی نیز دارد و نتایج جستجویش در قبال فساد را نیز با یک «یو اس بی» به مراجع تحویل میدهد.
بعید نیست چنین فیلمهایی که سعی در القای یک نقطه نظر حساسیت زا دارند، رو به زرق و برقها و طبیعیسازی میآورند. چرا که تفهیم مخاطب، اینجا نه در گرو سویهای چاپلوسانه بلکه کاملا وابسته بر شفافسازی برخی خط قرمزهاست. موضوعی که در سالهای اخیر در تولیداتی سینمایی که از پشتوانه معنوی و مالی برخورداند به وضوح دیده میشود. به گونهای که شفافسازی حقایقی که تاکنون در هنرهایی جمعی همچون سینما مجال بیان نداشت اینجا وسیلهای میشود تا با آن، چنین پایانبندی ساده انگارانهای رقم بخورد.