
- فیلم به یک بیل موری نیاز داشت تا بار دیگر نقش یک مرد سرد و گرم چشیده و بذله گو و دلتنگ را بازآفرینی کند.
- لحظات مفرح و سرگرم کنندهای در فیلم وجود دارد، اما خلق چنین صحنههایی نیازمند ظرافتی است که باید به محتوای فیلمنامه مرتبط باشد و ما این را در فیلم نمیبینیم.
- «روی صخره» به طور طبیعی، تحت تاثیر ایفای نقش بیل موری است و هیچ رویکرد دیگری هم نمیتوانست برای این فیلم کارساز باشد.
- مواجهه واقعی با این فیلم به معنای یک شکست تراژیک است و تغییر لحنش به سمت آثاری متفاوت از جنس خود فیلم، باعث شده که توزان همه چیز به هم بریزد.

بیل موری به شکلی دوستانه در یک فیلم «high-concept» حضور دارد (در این دسته فیلمها، ما کاراکترهای زیادی نداریم و داستانش را هم میتوان در یک خط خلاصه کرد.) حضور موری در فیلم «روی صخره» به نویسندگی و کارگردانی سوفیا کاپولا، به طرز شگفت انگیزی شبیه یک نوشیدنی ترکیبی است که نسبت به یک فاجعه قریب الوقوع هشدار میدهد.
واقعیت این است که فیلم به یک بیل موری نیاز داشت تا بار دیگر نقش یک مرد سرد و گرم چشیده و بذله گو و دلتنگ را بازآفرینی کند. دقیقا شبیه مردی که در فیلم دیگری از سوفیا کاپولا به نام «گمشده در ترجمه» بازی کرده بود. فیلمی که سال ۲۰۰۳ ساخته شد و قصهاش در شهر توکیو میگذشت.
در آن فیلم موری با زنی تنها و سرخورده و جوانتر از خودش با بازی اسکارلت جوهانسون، یک رابطه عاطفی برقرار میکرد. اما او حالا در وضعیتی مشابه، پیرمردی جذاب شده که مقابل راشیدا جونز ستودنی بازی میکند. جونز هم قرار است نقش دختر موری را بازی کند.
«روی صخره» موتیف پدرانهای دارد که پیش از این، کاپولا شبیه آن را در سال ۲۰۱۰ با فیلمی به نام «یک جایی» رو کرده بود. همینطور ترکیبی است از دیدگاهی همچون مرثیه وودی آلن در فیلم کلاسیک «منهتن» و ماجراهای طنزآمیز یک کمدی سبک که بدون نتیجه واقعی در یک شهر خیالی رخ میدهد.
موری در همه جای این فیلم جلوهای جذاب و شوخطبع از خود به نمایش میگذارد و این چیزی است که تنها از عهده او برمیآید. به نظر میرسد او میتواند از پس هرچیزی بربیاید و تن صدای یکنواخت او هم این توانایی را دارد که از همه چیز تا هیچ چیز را حکایت کند. این ویژگی او به طرز حیرتآوری سرگرمکننده و جذاب است اما مانند هر کمیک عالی، او هنوز نیازمند یک موقعیت است.
موری در فیلم «روی صخره»، در نقش فلیکس، یک دلال آثار هنری ظاهر میشود. بدیهی است که او به اندازه کافی ثروتمند باشد و نیازی به سخت کار کردن هم ندارد. او سبک زندگی غیرقابل پیشبینی و غیرمسئولانهای را تجربه میکند و با اتومبیل اسپرت خود مشغول گشت زدن در نیویورک است و با راننده وفادارش به همه جا میرود. فلیکس به حفظ زندگی دخترش لورا (با بازی جونز) علاقهمند است.
با این حال، لورا دل خوشی از پدرش ندارد؛ چون دوران کودکی او را با فریب دادن مادرش و سبک زندگی خودخواهانهاش خراب کرده است. قصه از جایی شروع میشود که لورا با دین (با بازی مارلون ویانز) ازدواج کرده اما فلیکس به همسر لورا به عنوان رقیب عاطفی نگاه میکند و به او بی اعتماد است. وقتی لورا به همسرش مشکوک میشود و گمان میکند که دین با همکار زیبای خود فیونا (با بازی جسیکا هنویک بازیگر سریال بازی تاج و تخت) به او خیانت می کند؛ ترسهایش را بی محابا به پدرش میگوید و فلیکس هم به اصرار از لورا میخواهد که دین را از طریق رفقایش تحت نظر داشته باشد.
همین شک لورا باعث شکل گیری یک تیم دونفره جاسوسی پدر و دختری میشود تا وقتی دین به رستوران و کلوب میرود، تحت نظر آنها باشد. لورای بیچاره به راهنماییهای پدرش برای شناخت بینش مردان نیاز دارد اما یادآوری خیانت پدرش در زندگی گذشته مادرش هم او را آزار میدهد. هنگامی که فلیکس میخواهد از کار جاسوسی طفره برود، لورا بسیار ناراحت میشود چون متوجه اشتراک بین زندگی خودش با آنچه که پدرش در روزهای شیکش داشته، میشود.
لحظات مفرح و سرگرم کنندهای در فیلم وجود دارد و من به شکل سنتی خواهان این شکل صحنههای روتین هستم که مثلا شخصی با عجله دوربین دوچشمی را از بغل دستیاش می قاپد و بندهای دوربین از روی صورت مضطرب شخصی کشیده میشود. اما خلق چنین صحنههایی نیازمند ظرافتی است که باید به محتوای فیلم نامه مرتبط باشد و ما این را در فیلم نمیبینیم یا اینکه به اندازه نیست و به نظر میرسد لحظات جدی فیلم گرفتار غفلتی است که باعث شده فیلم از ریخت بیفتد.
یک جایی از فیلم، فلیکس به لورا میگوید زن جوانی که مادرش را به خاطر او ترک کرده، حالا مرده است و فلیکس لحظهای از درک اینکه بیشتر از معشوقهاش، زنده مانده مبهوت میشود. اما فقط همین و به نظر نمیرسد این شوکه شدن، چیزی بیش از لرزشی جزئی یا تلوتلو خوردن ناشی از خوردن یک نوشیدنی باشد. یا اینکه جونز برای ایفای نقش لورا ضرورتی نمیبیند که به یک عصبانیت واقعی برسد و همچنان مقهور و نگران این است که عصبانیت یک تقلید مضحک شود.
جزئیات خوبی هم در برخی لحظات فیلم وجود دارد، مادر خود فلیکس (با بازی باربارا بین) هنوز زنده است و بازی روان و خونسردی دارد و در یک صحنه خانوادگی بلافاصله نسبت به احتمال ازدواج نوهاش هشدار میدهد. من اجرای جنی اسلیت را هم دوست داشتم (این بازیگر هم مانند جونز، از قدیمیهای کمدی تلویزیونی «پارکها و تفریحات» است که قدر دانسته نشد) کسی که لورا مجبور است مکالمهای مودبانه را در هنگام ترک مدرسه با او داشته باشد، به خصوص آنجایی که بی وقفه در مورد زندگی عاطفیاش صحبت میکند.
«روی صخره» به طور طبیعی، تحت تاثیر ایفای نقش بیل موری است و هیچ رویکرد دیگری هم نمیتوانست برای این فیلم کارساز باشد. او در سرگرمکننده شدن فیلم نقش دارد به خصوص جایی که آهنگ «Mexicali Way» را به زیبایی اجرا میکند. به هر صورت، مواجهه واقعی با این فیلم به معنای یک شکست تراژیک است و تغییر لحنش به سمت آثاری متفاوت از جنس خود فیلم، باعث شده که توزان همه چیز به هم بریزد.
فیلم نتوانسته همردیف عاشقانه ویرانکنندهای باشد که موری با جوهانسون در «گمشده در ترجمه» به نمایش گذاشت. این فیلم، روی صخرهها نیست؛ فقط محتاطانه ساحل را بغل کرده است.