
- شخصیتی که لیلا حاتمی نقشش را بازی میکند بسیار شبیه به شخصیت لیلا است
- با توجه به حضور لیلا حاتمی در فیلم و قصهی زنانه آن، میتوان آن را ادای دینی به فیلم «لیلا»ی مهرجویی دانست.
- بازی لیلا حاتمی در نقش اصلی تماشایی است.
- موسیقی پخش شده در میانه فیلم با صدای همایون شجریان بسیار تاثیرگذار و معروف شد و مورد استقبال قرار گرفت.

«رگ خواب» چهارمین ساختهی سینمایی حمید نعمتالله است که فیلمنامهی آن را معصومه بیات نوشته و فیلم به داریوش مهرجویی تقدیم شده است. حضور لیلا حاتمی به عنوان نقش اصلی و البته قصهگوی فیلم در قامت یک نریتور، و تقدیم شدن آن به داریوش مهرجویی، ناخودآگاه بیننده را به یاد فیلم «لیلا»، اثر مهرجویی خواهد انداخت.
زیرا هم شخصیتی که لیلا حاتمی نقشش را بازی میکند بسیار شبیه به شخصیت لیلا است و هم اینکه قصه از زبان او روایت میشود و فیلم در حال نمایش تنهایی، سختی و درونیات و دغدغههای یک زن تنها و بیپناه است که قرابتهایی را در پیرنگ و مضمون دو فیلم به وجود میآورد.
فیلم با صحنهی خروج مینا (لیلا حاتمی) از دادگاه آغاز میشود و صدای او روی تصویر به ما میگوید که به تازگی از همسر معتاد خود جدا شده است. نویسنده و فیلمساز، برای قصهگویی شخصیت اصلی خود و اینکه او به عنوان نریتور، صدایش همواره و در موقعیتهای مختلف روی تصویر باشد تا ما را از حالات و احساسات خود آگاه کند، راهی اندیشیدهاند و آن نامهنگاریهای ذهنی مینا (که نمیدانیم روی کاغذ میآیند یا خیر) با پدر خود است. این موضوع ما را آماده میکند تا بدانیم مینا با خود و در خلوت خود حرف میزند، حالاتش را بیان میکند و درونیات خود را اینگونه بروز میدهد. این گفتارها تا پایان فیلم به قوت خود باقی هستند و بخش مهمی از پیشبرد پیرنگ را به دوش میکشند.
دیری نمیپاید که مینا با مردی خوشقیافه و جذاب با نام کامران حصیبی (کوروش تهامی) آشنا میشود. آشناییای که در محل کار به وجود میآید و توجه کامران به مینا باعث میشود که او حس کند عاشق شده است. او که به تازگی از یک رابطه خارج شده و طلاق گرفته، خیلی زود به دام عشق کامران میافتد و تمام فکر و ذکرش معطوف این رابطه میشود.
کنش اصلی فیلم در شروع همین رابطه است و ایدهی محرک قصه از همین رابطه بر میآید. رابطهای که تمام اتفاقات و کنشهای بعدی فیلم را رقم میزند و شخصیت اصلی را در گرداب خود و حواشیاش فرو میبرد. عاشق شدن مینا را میتوان از دو بعد بررسی نمود و منطق و شکلگیری آن را زیر ذرهبین قرار داد.
نخست از این منظر که مینا دختری شکستخورده، بیپناه، بدون اعتماد به نفس و کاملا آسیبپذیر است و از آنجا که طبق گفتههای خودش هیچگاه نتوانسته به مردهای زندگیاش تکیه کند(به همسرش به دلیل مشکلات عدیدهای که داشته و به پدرش برای اینکه نمیتواند پیش او بازگردد و سرخورده شود) توجه کامران به او، صبحانهی رویاییای که برایش فراهم میکند و به عنوان یک تکیهگاه خود را برای او جا میاندازد، به ناگاه شعله عشق را دروناش زنده میکند و او را در مسیر یک رابطه جدید قرار میدهد.
مفهوم عشق در یک نگاه/عمل اینجا نمود بیرونی مییابد. طبیعی است که عدم شناخت کافی او نسبت به کامران، مشکلاتی را به وجود خواهد آورد. اما بیپناه بودنش و اینکه راهی جز پذیرش این رابطه ندارد، میتواند این عشق و رابطه را توجیه نماید و بیننده در دو ساعت مدت زمان فیلم به دیگر اجزای آن فکر نکند و همینها را به عنوان اتفاقاتی که میتوانند برای هرکسی در این موقعیت رخ دهند، بپذیرد.
دوم اینکه فیلم نه گذشتهی مینا را برای ما وامیکاود و نه چیزی از کامران به ما میگوید. یعنی ما هیچگونه عمقی نسبت به شرایط زندگی این دو شخصیت نداریم، شاید حالات و درونیات آنها و به خصوص مینا را تا حدودی بشناسیم، اما اینکه او در گذشته چگونه زندگی میکرده، چگونه به این نقطه از آسیبپذیری و ضعف رسیده و چرا اینقدر زود تحتتاثیر کامران قرار گرفته، برایمان عیان نمیشوند.
این موضوعات و عدم وجودشان در فیلم، قطعا بسیاری را دچار دلسردی نسبت به اثر خواهند کرد، زیرا بسیاری نمیتوانند هیچ ارتباطی از لحاظ همذاتپنداری با شخصیت مینا ایجاد نمایند و از فیلم فاصله خواهند گرفت. شاید منطقی نباشد که زنی تا این حد شکستخورده و آسیبدیده از جانب مردان، اینقدر زود اعتماد کند و عاشق شود. اما شاید به مانند بسیاری از فیلمهای تاریخ سینما، حضور مردی جذاب و دلربا، همهچیز را توجیه نماید.
حال به نظر میرسد نعمتالله قصد داشته هر دوی این حالات را درون فیلم داشته باشد، یعنی هم نخواهد اطلاعات زیادی به ما بدهد، هم بخواهد عشق لحظهای را توجیهپذیر و منطقی جلوه دهد. شیوهای که او توانسته در فیلمهای قبلی خود نیز به خوبی پیاده کند، یعنی روایتی که به نظر آشفته، بیمنطق و پر از کنش است، اما در عین حال توجه به جزییات در آن باعث میشود که از آن بینظمی ظاهری فاصله بگیرد و دقت در کلیت روایت میتواند بیننده را با شخصیتها و کشمکشهایشان آشنا کند.
اتفاقی که در «رگ خواب» در صحبتهای مینا در ساختار نریشن، رفت و آمدهایش با کامران و فضاسازی فیلم با استفاده درست از میزانسن رخ میدهد. استفاده به موقع از دوربین در نمایش کلوزآپها، لانگشاتها و قطع صدای داخل قاب و انتقال آن به صدای بیرون از قاب و شنیدن صدای نریتور، باعث میشوند تا با اینکه ما چیزی از گذشتهی مینا نمیدانیم، بتوانیم با او همراه شویم و ضعفها و گسستهای عاطفی بسیاری که درون اوست را باور نماییم.
بیان تصویری فیلم که مجموعهای است از دوربین، طراحی صحنه و جلوههای بصری تماشایی، که در نهایت با همراهی فیلمنامه به یک میزانسن درست منتهی میشود که برگ برنده فیلم است. فیلمی که به مانند تمامی آثار نعمتالله، اجرای بازیگر نقش اصلی آن تماشایی و خیره کننده است، گرچه در اینجا لیلا حاتمی میتواند تکراری از نقشهای پیشین خود باشد، اما قدرت کارگردان در گرفتن بازی از بازیگران نقش اصلی خود مثالزدنی است.
«رگ خواب» با تمامی ضعفهایی که در فیلمنامه دارد و توجه بیشتر به شخصیتها و عدم اتکای کامل به نریشنها میتوانست اثری بهتر و منطقیتر را در مقابل بیننده قرار دهد، اما با تمرکز بر سبک فیلمسازی کارگردان در بینظم کردن روایت از طریق پیرنگ و نظم دادن به آن از طریق میزانسن، اثری قابل قبول خواهد بود که از انتخاب بازیگر اصلی تا موسیقیهایش، همگی جذاب هستند.