
- «زنان کوچک» سرشار است از مفاهیم جاهطلبی، اقتصاد و جایگاه زنان در جهان است.
- داستان را از جایی شروع میشود که دوران کودکی دختران مارچ گذشته است.
- لوری بین دو شخصیت یک بچه لوس و یک بزرگسال عاقل در نوسان است.
- لازم نیست همه چیز را درباره داستان الکات بدانید.
- «زنان کوچک» همیشه بینقص نیست و بعضی از دیالوگها بدون احساس بیان میشوند.
بیش از ۱۵۰ سال از انتشار کتاب دوستداشتنی لوئیزا می الکات به نام «زنان کوچک» میگذرد و حالا فیلمساز گرتا گرویگ در دومین تجربه فیلمسازی خود اقتباسی مطابق داستان ساخته است. کارگردان «لیدی برد» علیرغم اهداف رفیعش، در نگاه محبتآمیز خود به خواهران مارچ، که همیشه حتی در اواسط قرن نوزدهم هم به شکل نسخههای بسیار متفاوت تکاملِ زنانگی ظاهر شدهاند، خامدستی یا موعظهگری نمیکند. در عوض، اقتباس گرویگ با استفاده از تکنیکهای داستانپردازی جاهطلبانهای به این زنان کوچکِ الهامبخش نزدیک میشود و داستان ماندنی کتاب را به روشی غیرمنتظره بیان میکند.
اما، طرفداران داستان اصلی (و اقتباس درجه یک گیلیان آرمسترانگ از کتاب الکات) نباید از اشارات و مفاهیم معاصرِ فیلم گرویگ ناراحت شوند. هرچند «زنان کوچک» سرشار است از مفاهیم جاهطلبی، اقتصاد و جایگاه زنان در جهان، اما مشخصاً ساخته کسی است که علاقه زیادی به داستان اصلی دارد و به خوبی میداند که نگرانیهای الکات و خواهران مارچ (که عمدتاً از خانواده خود نویسنده الهام گرفته شدهاند) در طول زمان، هرگز کاملاً از بین نرفتهاند. خلاصه اینکه: این همان «زنان کوچکی» است که در طول قرنها دوام آورده، و حالا از غرور رواییِ اصلی داستان و هنرهای خیرهکننده سازندگانش، جان تازهای گرفته است.
گرویگ داستان را از جایی شروع میکند که دوران کودکی دختران مارچ گذشته و از دید دومین خواهر «جو» (سورشا رونان، که بار دیگر ثابت میکند او و گرویگ زوج سینمایی فوقالعادهای هستند) که برای نویسنده شدن در نیویورک تلاش میکند، به ماجرا مینگرد. گرویگ خیلی زود اعتماد به نفس خود در داستانپردازی را نشان میدهد و بین زمان و مکان و خواهرها جابهجا میشود و در این راه از کمک تدوینگر «نیک هوی» بهره میبرد که صحنهها را با چنان تحرک هوشمندانهای کنار هم میگذارد که ارزش چند بار تماشا کردن را دارد: وقتی جو اشاره میکند که خواهرش امی (فلورنس پیو) در پاریس است، داستان در پاریس سراغ او میرود.

ملاقات با بزرگترین خواهر «مگ» (اما واتسون) با یک محو شدن تدریجی به پایان میرسد که درِ خانه کوچکش را به دروازه مجللتر اقامتگاه خانواده مارچ پیوند میزند، جایی که بسی (الیزا اسکانلن) که به فرشتهها میماند در آنجا وقت میگذراند و برای خواهرهایش دلتنگی میکند. بدون امی، جو وجود ندارد و بدون بسی، مگی در کار نخواهد بود. همه چیز به هم مرتبط است یا حداقل همه مارچها به هم مرتبطند، درست همانطور که باید باشد.
داستانپردازی حذفیِ گرویگ گذشته (هفت سال قبل) و حال (نسبی) را به راحتی در هم میتند – او با استفاده از رنگهای متفاوت در دورههای زمانی مختلف و عمدتاً مدلهای موی متنوع جو، هر سردرگمی و ابهامی را سریعاً برطرف میکند – و سریعتر پیش میرود و با بالا گرفتنِ احساسات، زمانهای مختلف را بیشتر به هم میچسباند. همه چیز به آرامی در قاب تلاشهای جو برای شروع حرفه نویسندگی که به اندازه مساوی از جاهطلبی و ضرورت زندگی بهره دارد، جا گرفته است (گرویگ اصلاً قصد ندارد از این حقیقت که داستانِ کتاب از زندگی خود الکات و مرگ خواهرانش و علاقهاش به نویسندگی الهام گرفته، چشمپوشی کند).
پیچ و تاب دادنهای گرویگ کمک میکنند نگرانیهای مدرن را در پسزمینهای قدیمی ببینیم، وقتی که جدیدترین ویراستار جو (با بازی پر سر و صدای تریسی لتس) او را تشویق میکند پایان خوشی برای رمانش بنویسد و قهرمانان داستانش را یا شوهر بدهد یا بمیراند و البته جو هیچکدام از این دو پایان را نمیپسندد. این، حداقل، هیچوقت تغییر نمیکند.
رونان، جو را به شکل دختری بانشاط و پرجنب و جوش به نمایش میگذارد؛ این موفقیتی برای بازیگر و کارگردان است که نقش جو اینقدر متفاوت از «وینونا رایدر» در اقتباس آرمسترانگ و در عین حال کاملاً منطبق با روحِ شخصیت از آب درآمده است. علاقه گرویگ به کاوش در مسائل اقتصادی خانواده مارچ به شکلی پیچیدهتر از دیگر نسخهها، منجر به وجود آمدن چند تا از بهترین صحنههای رونان شده است، از شادی و سرور او از فروش داستانش به آقای دشوود با بازی لتس گرفته تا سخنرانی گیرایش درباره جاهطلبیهای مهیب و تنهایی شخصی وحشتناکی که برایش به بار آورده است.
این جو را در نقطه مقابل خواهر کوچکترش امی هم قرار میدهد. در حالی که جو ناچار شده با واقعیتهای شرایط مالی خانواده مارچ کنار بیاید و برای فروش رفتن نوشتههایش و کمک به وضعیت مالی خانواده، سطح هیجان و ماجراجویی داستانهایش را پایین بیاورد، امی همچنان آرزوهای هنرمندانهاش را دنبال میکند.
برداشت پیو از این شخصیت (که مدتهاست به عنوان احمقترین خواهر مورد تمسخر قرار گرفته) نسبت به آنچه در اقتباسهای سینمایی قبلی از کتاب الکات دیدهایم، ابعاد بیشتری دارد و این ناشی از بازی فوقالعاده بازیگر – که به امی اجازه میدهد بین سبکسری طبیعی و عمق واقعی شخصیت نوسان کند – و ضمیمههای رواییِ گرویگ است که نگاه متفاوتی به سکانسهای مهم امی میاندازد. (امی هم مثل جو حرفهای هیجانانگیزی درباره جایگاه زن در جهان میزند، حرفهایی که هم به موقع زده میشوند و هم برای این داستان کاملاً مناسب هستند.)
و البته مسأله لوری هم وجود دارد (تیموتی شالامه، یکی دیگر از بازیگران باهوش «لیدی برد»)، غریبهای خجالتی که فوراً مفتون و شیفته جو میشود و در انتها عشق بزرگ زندگی امی از آب درمیآید. نگاه گسترده گرویگ به زندگی درونی امی، ابعاد جدیدی هم به شخصیت لوری میدهد. لوری که برای پیدا کردن راهش در این دنیا تلاش میکند، بین دو شخصیت یک بچه لوس و یک بزرگسال عاقل در نوسان است.
آن راه بدون خواهران مارچ که طوفانی در زندگی غمبارش (یتیم، تنها، منزوی) به پا کرده و همه چیز را زیر و رو میکنند، هیچ است. پدربزرگش (با بازی اندوهآور کریس کوپر) هم به اندازه او در معرض حمله افسون مارچها قرار دارد و وقتی این دو مرد بر اثر پرتاب شدن به درون دنیای زنان، خیره و مبهوت ماندهاند (صحنهای که کل خانواده مارچ به خانه لورنس هجوم میبرند یکی از نفسگیرترین و فوقالعادهترین سکانسهای امسال است) جادوی واقعی بانوان، خود را نشان میدهد.
در نهایت، گرویگ با استفاده از تدوین ضربدری، بازههای زمانی مختلف را در اوج احساسی فیلم در هم میتند (که برای طرفداران کتاب، صحنه آشنایی است اما در فیلم طنین تازهای پیدا کرده)، فیلم نشان میدهد که خاطرات و احساسات میتوانند با هم برخورد کنند و یک داستان، بسته به چیزی که مخاطب از آن میخواهد، میتواند پایانهای متفاوتی داشته باشد. به همین دلیل است که داستان الکات بزرگتر، بهتر و اندوهآورتر است.
علیرغم دستاوردهای جاهطلبانه گرویگ، «زنان کوچک» هنوز همه صحنههای کلاسیکی که طرفداران کتاب مشتاق دیدنشان هستند را در خود دارد – حادثه مگ، انتقام عجولانه امی از جو، هدیه خارقالعاده پیانو – و همگی چنان زیبا ارائه شدهاند که مخاطبان جدید هم از آنها لذت خواهند برد. (لباسهای زیبا با طراحی ژاکلین دوران و طراحی صحنه جس گانچر هم به عناصر همهجانبه فیلم میافزایند؛ لازم نیست همه چیز را درباره داستان الکات بدانید تا فوراً احساس کنید وارد دنیای خانواده مارچ شدهاید.)
«زنان کوچک» همیشه بینقص نیست و بعضی از دیالوگها بدون احساس بیان میشوند – هر وقت واتسون لهجه آمریکاییاش را فراموش میکند، همه چیز به هم میریزد – و تعدادی از شخصیتها به هیچ عنوان به اندازه خواهرها مجال ظهور نیافتهاند. مارمی با بازی مهربانانه لورا درن تقریباً آنقدر خوب است که باورناپذیر مینماید و بازی پرهیجان و پرانرژی باب اودنکیرک در صحنه معرفیِ پدر خانواده مارچ نابهجا به نظر میرسد (هرچند بعداً در طول یکی از سکانسهای سرگرمکنندهتر پایان فیلم بازی بهتری از خود به نمایش میگذارد). گرویگ و دخترانش همه چیز را درباره ذهن و قلب و احساس خواهران مارچ میدانند.
«زنان کوچک» بیش از هر چیز دیگری، درباره آنهاست. الکات در اواسط داستانش، خیلی قبل از هر پایان خوش یا نتیجهگیری نهایی (که فیلم گرویگ پر است از این پایانها و نتیجهگیریها و چندین مسأله جالب توجه دیگر)، همه چیز را متوقف میکند تا یک مناسبت غافلگیرکننده را جشن بگیرد. وقتی خانواده مارچ یک کریسمس ویژه را جشن میگیرند، نویسنده مینویسد «هر از گاهی در این دنیای پر مشغله، بعضی چیزها مانند یک کتاب داستان، به شکل دلپسندی رخ میدهند و این چقدر مایه آرامش خیال است.» «زنان کوچکِ» گرویگ پرداختِ دلپسند داستانی خودش را به شکلی منحصر به فرد به نمایش میگذارد و این چقدر مایه آرامش خیال است.