
- داستان فیلم با تاکید بر کاراکتر اصلیاش یعنی امیلیانو زاپاتا پیش میرود.
- زاپاتا پس از سالها مبارزه به بالاترین سطح حکومتی میرسد اما بیتفاوت به آن، راه اسطوره شدن را میرود.
- «زنده باد زاپاتا» میگوید باید به ملتها آموخت که خودشان راه زیستن آزاد را بیاموزند و در این راه متکی بر ارادهای بیرونی نباشند.
- زاپاتای واقعی و تاریخی در فیلم «زنده باد زاپاتا» قهرمانی است افسانهای که تبدیل به اسطوره میشود.

داستان جذاب فیلم بعد از قریب به هفت دهه، همچنان در حال پنهان ساختن یکی از مهمترین انگارههایش است. اینکه روسای جمهور یا دولتهایی متعدد در طول روایت مبارزات زاپاتا، در فیلم میآیند و میروند و حتی خود زاپاتا نیز از یک دهقان ساده تا صندلی حکومت میرسد و آن را به راحتی وا مینهد تا به زندگی ساده با همسرش برگردد و البته کشته شود.
تغییرات متعدد دولت به این دلیل نامحسوس است که داستان فیلم با تاکید بر کاراکتر اصلیاش یعنی امیلیانو زاپاتا پیش میرود. روایت کاراکتر محور است و دوربین اغلب همانجایی است که زاپاتا حضور دارد. بنابراین باقی رویدادها از جمله تغییر پیدرپی متولیان حکومتی، در زیر لایهی ماجراجویی شخصیت محوری و قهرمان فیلم قرار میگیرد؛ گرچه به شدت از نظر نکتهی تحلیلی بسیار مهم است.
دولتهای متعدد از این جهت اهمیت دارد که در جمعبندی پایانی فیلم با توجه به دیدگاه و تحول زاپاتا، مردم در اولویت قرار میگیرند و دولت به حاشیه میرود. «مردم باید به وسیله خودشون رهبری بشن. مردم قوی نیازی به رهبری ندارن» این دیالوگها آنجایی بیان میشود که زاپاتا پس از سالها مبارزه به بالاترین سطح حکومتی میرسد اما بیتفاوت به آن، راه اسطوره شدن را میرود.
کلمه «بذر» در ادامه این بحث اهمیت مییابد. وقتی زاپاتا در سمت رئیس دولت، مثل ابتدای فیلم با چند معترض برای تصاحب زمینهایشان مواجه میشود، خودش را در قالب یکی از آنها به نام هرناندز مییابد. هرناندز دقیقاً مثل خود زاپاتا در شروع مبارزه، برای دادخواهی آمده و همانطور که دیکتاتور قبلی نام زاپاتا را برای تسویه حساب یادداشت میکند، اکنون، نام او توسط زاپاتا پرسیده و نوشته میشود. فیلم جایگاه ریاست جمهوری یا صندلی اداره کشور را امری متعین در دیکتاتوری قلمداد میکند.
حتی زاپاتا به عنوان یک جویندهی عدالت، در سمت کنونی، همان رفتاری را دارد که دیکتاتور قبلی داشت. هرناندز از «بذر» میگوید. زمینهایی که از دستشان توسط برادر زاپاتا به جبر گرفته شد، توسط دهقانان، بذر در آن کاشته شده و زاپاتا اینجاست که سمت رهبری را رها میکند. او حالا به کاشتن بذری در ذهن مردم فکر میکند. دیالوگهای بعدی او پس از این سکانس، کاملاً نمایانگر تحول اوست. او که تا کنون راهی پر از جنگ و خشونت را از دهقانی به عالیترین درجه حکومت پیموده، با همین دیدار دهقانان معترض، دچار تغییری اساسی در نگرشش میشود.
«مردم رهبر نمیخواهند. آنها باید زندگی کنند و بکارند.» به عبارتی او پس از رسیدن به سمت ریاست دولت است که اعتقادش را به عدالتی حکومتی از دست میدهد. به احتمال قوی او دریافته است که فرقی با «دیاز» رئیس جمهوری که خودش او را از قدرت برکنار کرد ندارد. با این شرح، میتوان ادعا کرد، «زنده باد زاپاتا» فیلمی است در رد عدالت حکومتی در هر شیوهای! فیلم حتی در دیالوگهای مخالفان و موافقان زاپاتا با هم نیز این ایده را تشریح میکند. برخی از مخالفان معتقدند با کشتن زاپاتا مشکلات حل میشود و عدهای از آنها باور دارند او در حال انتشار یک دیدگاه است که حتی با قتل او هم از بین نمیرود. چرا که باور دارند گاهی مردهها هم دشمنان خطرناکتریاند. یا موافقان زاپاتا حتی پس از دیدن جنازه او باور به مرگ او ندارند و او را در حد یک منجی میپذیرند. یک منجی که هم اکنون در کوه منتظر یک بیعدالتی حکومتی است.
«زنده باد زاپاتا» میگوید باید به ملتها آموخت که خودشان راه زیستن آزاد را بیاموزند و در این راه متکی بر ارادهای بیرونی نباشند. زاپاتای واقعی و تاریخی در فیلم «زنده باد زاپاتا» قهرمانی است افسانهای که تبدیل به اسطوره میشود. در وداع آخر او با همسرش، قابها و اعمال به گونهای است که مرگ خودخواسته در قالب خیانت نشان داده میشود. همسرش آگاهانه این مبارزهی زاپاتا را مبارزهی مرگ او میداند و با اطمینان معتقد به کشته شدن اوست.
قهرمان اسطورهای اینگونه تولید میشود که زاپاتا پس از شلیک گلولهها بر بدنش، در شمایلی تاثربار به زمین سجده میکند و جان میدهد و زمین عنصری است که تمام این مبارزات به دلیل ارزش حیاتی و معنوی آن صورت گرفته است. حتی وقتی جنازهی زاپاتا را روی سکویی میگذارند، قاب به گونهای بسته میشود که کلیسا در دوردست از بالای بدن زاپاتا دیده شود تا هم یادآور ایمان او باشد و هم تصویری باشد که ما را به یاد زندگی و نه جنگ بیندازد. چرا که زاپاتا در همین کلیسا با ژوزفا ازدواج کرده بود و در پایان روزهای قدرت اعتقاد زیادی به زندگی معمول با همسرش داشت. این قاب که کلیسا را در خود جای داده، بیش از هر چیزی همین تعلق خاطر زاپاتا به زندگی به دور از جنگ را مجدد نمایش میدهد.
در همین قاب، در زیر جنازهاش، جریان آب نیز دیده میشود. چیزی که با تاکید در حال ارزشگذاری بر «زندگی» است. آب و زمین عناصری هستند که دهقانان برای زیستن به خاطرش کشته میشوند و زاپاتا نیز هم اکنون قهرمانی اسطورهای است که حتی پس از مرگ نیز با نشانههایی بدان تاکید دارد.