
- «سونامی»، به چالشهای موجود بین ورزشکاران حرفهای ایران میپردازد.
- «سونامی» بزرگترین ضربه را از فیلمنامهاش میخورد.
- روابط علت و معلولی در فیلم گنگ و مبهم است .
- تنها نکته مثبت فیلم «سونامی»، شاید ژانر ورزشی آن باشد.

در جشنواره فیلم فجر سال گذشته شاهد حضور دو فیلم اولی بودیم، که هر دو، پسر دو کارگردان مطرح کشور هستند. یکی پولاد کیمیایی با فیلم «معکوس» و دیگری میلاد صدرعاملی با فیلم «سونامی». کیفیت نه چندان مناسب این دو فیلم که از حداقلهای یک فیلم اولی نیز پایینتر هستند، این سوال را به ذهنمان متبادر میکند که چطور فرزند فلان کارگردان، که استعداد قابل توجهی هم ندارد، شرایط ساخت فیلم برایش فراهم است ولی جوانهای خلاق و با استعداد دیگری که سالها پشت درهای بسته به امید مجوز و بودجه نشستهاند، نه؟ متاسفانه کثرت باندبازی و رابطه در سینمای ایران، آن را به بدیلی از سینمای گرجستان، که به شکلی سنتی بر محور یک خانواده سببی شکل گرفته، تبدیل کرده است.
«سونامی» بزرگترین ضربه را از فیلمنامهاش میخورد. یک فیلمنامه وراج و شلوغ، که بیشتر مناسب یک سریال یا چند فیلم جداگانه است تا یک فیلم نود دقیقهای. مشکل دقیقا از همان جایی آغاز میشود که خسروی(با بازی علیرضا شجاعنوری)، سرمربی تیم ملی تکواندو، تصمیم میگیرد برای المپیک ۲۰۲۰ پکن، بازیکنان را به صورت انتخابی برگزیند.
اینجاست که رقیبی برای بهداد مقیمی(با بازی مهرداد صدیقیان)، بازیکن وزن منفی هشتاد کیلوگرم که قهرمانی جهان را هم دارد، پیدا میشود. صدرعاملیِ پسر در اینجا به موازات هم دو کارکترِ ظاهرا قهرمان را پرورانده است، که باید آن را بزرگترین مشکل فیلمنامه دانست.
«سونامی» که داعیهدار فیلمی در ژانر ورزشی است، سرراستترین مشخصه ژانری آن را رعایت نمیکند. قهرمان مهمترین فاکتر یک فیلم ورزشی است، که در «سونامی» نه تنها قهرمانی نداریم، بلکه جای همان نیمچه قهرمان با بدمنِ قصه به کرات عوض میشود. این مسئله باعث شده مخاطب در عین درک کردن انگیزهها و اهداف دو رقیب یعنی بهداد مقیمی و مرتضی نژادی(با بازی بهرام رادان)، سردرگم شود و نداند که باید با کدام شخصیت همراه شود.
نکته دیگری که باعث شده با فیلمنامه بدی روبهرو باشیم، روابط علت و معلولی حاکم بر فیلم است. به قدری روابط علت و معلولی در فیلم گنگ و مبهم است که در لحظات فراوانی از فیلم، از تغییر رویه شخصیتها جا میخوریم. اوج چنین مسئلهای پایانبندی فیلم است. نژادی که در المپیک ۲۰۱۲ لندن به علل مبهمی، فینال را بالجبار واگذار کرده است، حالا دلیل محکمی برای رفتن به المپیک پکن و قهرمان شدن دارد؛ چه اتفاقی میافتد که در لحظات پایانی فیلم در حالی که باز هم میتواند بازی را پیروز شود، مسابقه را واگذار میکند؟ اگر نژادی قرار است شخصیتی جوانمرد باشد، باید جوانمردیاش در بستر فیلم پرداخته شود تا وقتی در پایان فیلم جوانمردی از خود نشان میدهد باورپذیر باشد، اما در اینجا چنین نیست.
تنها دلیلی که سازندگان توانستهاند برای این حرکت نژادی دست و پا کنند، پاهای آسیب دیده مقیمی است، که همان هم قانع کننده نیست. فیلمنامه «سونامی» پر است از این اشتباهات فاحش، که نمونه دیگرش استعفای خسروی در نیمه دوم فیلم است.
اگر قرار است فیلمی در ژانر ورزشی بسازیم که متمرکز بر رقابت و چالشهای آن باشد، دادن تزهای شعاری و جعلی دیگر چه معنای دارد. اگر قرار است نگاهی نقادانه به جامعه ورزشی و مشکلات آن داشته باشیم، دیگر این همه اصرار بر رقابت از سر چیست. اساسا کارگردان تکلیفش با خودش مشخص نیست وگرنه این همه شعارهای آبکی نمیداد. نمونه اعلایی از این شعارها را در شخصیت ترگل ابراهیمی(با بازی فرشته حسینی) میتوان یافت.
اینکه ابراهیمی افغانیتبار است چه کمکی به پیشبرد درام میکند؟ آیا چیزی جز بازی با احساسات مخاطب است؟ از سوی دیگر، پرداخت بیش از حد شخصیتهای زنِ فیلم، بالاخص شخصیت ابراهیمی، نه تنها به درام کمکی نکرده، بلکه ضربه هم زده است. چه دلیلی دارد که ما درباره ابراهیمیِ بسکتبالیست این همه بدانیم؟ آیا گرهای از داستان باز میکند؟ آیا درام را به جلو میبرد؟ تنها کارکردش در فیلم، فراهم کردن محملی برای شعار دادن کارگردان است.
اگر بتوانیم چشمانمان را بر فیلمنامه «سونامی» ببندیم، آنگاه شاید بتوانیم کمی از آن لذت ببریم. از فیلمنامه که بگذریم، تنها نکته مثبت فیلم «سونامی»، شاید ژانر ورزشی آن باشد، چرا که در سینمای ایران مورد بی-مهری قرار گرفته است. خوشبختانه با فیلمهای نظیر «غلامرضا تختی»، «صفر تا سکو» و «عرق سرد» شاهد احیای این ژانر در سالهای اخیر بودهایم.