
- اسکورسیزی با الهام تماتیک از شاهکار کاراواجو در «آخرین وسوسه مسیح» شمایلی از مسیح را به تصویر میکشد که عینا مشابه همان مسیحی است که در «شک توماس» میبینیم.
- از این رو که اسکورسیزی کار اصلی را در «آخرین وسوسه مسیح» انجام داده است و در این فیلم با نوعی تکرار روبهرو هستم، باید گفت «سکوت» اثر متوسطی در کارنامهی او به حساب میآید.
- اسکورسیزی در جای جای این فیلم به سینمای ژاپن ادای دین میکند.
- یکی از ارجاعات جالب اسکورسیزی در «سکوت»، ارجاع به کاراکتر کیکوچیو در «هفت سامورایی» کوروساوا است که توشیرو میفونه با نقشآفرینی بینظیرش آن را در تاریخ سینما ماندگار کرد.
- نورپردازی سایهروشن این صحنهها به همراه تنالیتهای از رنگهای زرد و نارنجی، شب نشینی مومنان مسیحی را به صورت حلقهی حواریان مسیح در تابلوهای کاراواجو درمیآورد.

آن تصویر انسانی و زمینیای که کاراواجو از مسیح در تابلوی «شک توماس» ارائه کرد، تاثیر شگرفی بر عالم نقاشی گذاشت. کاراواجو برخلاف نقاشان پیشین، یک چهرهی فراواقعی از مسیح ترسیم نکرد، بلکه او را در مادیترین شکل ممکن و همچون انسانهای دیگر به نمایش گذاشت.
اسکورسیزی با الهام تماتیک از شاهکار کاراواجو در «آخرین وسوسه مسیح» شمایلی از مسیح را به تصویر میکشد که عینا مشابه همان مسیحی است که در «شک توماس» میبینیم. مسیحی با خصیصههایی کاملا انسانی که مانند دیگران گرفتار وسوسه میشود و از درد و عذاب واهمه دارد. اسکورسیزی با تکرار این خصیصهها در «سکوت» به نحوی «آخرین وسوسه مسیح» را بازآفرینی میکند.
فیلم که بر اساس رمانی به همین نام از اندو شوساکو اقتباس گشته، دربارهی دو کشیش پرتغالی است که برای یافتن یک پدر روحانی عازم ژاپن میشوند. زمان وقوع داستان مصادف است با کمی پیش از آغاز شورش شیمابارا، که به موجب آن روستاییان بر اثر قحطی، مالیات سنگین و آزار گستردهی مسیحیان علیه اربابانشان شوریدند. در چنین فضای خفقانزدهای است که این دو کشیش دست به خطر میزنند و به ژاپن میروند.
ایدهی فیلم از همان ابتدا مشخص است. کشیشی به نام سباستین رودریگز (اندرو گارفیلد) قرار است همچون یکی از آموزگارانش، یعنی پدر فریرا (لیام نیسون) طی طریق کند و با از سر گذراندن یک تحول درونی به همان چیزی بدل شود، که پدر فریرا هم اکنون است. بر همین منوال ماجراهای فیلم در جهت ایجاد تغییرات درونی رودریگز چیده شدهاند.
در اینجا همچون «آخرین وسوسه مسیح» با ترسهای درونی و سرکوب شدهای طرف هستیم که در پوششی از ایمان مخفی گشتهاند، و در بزنگاههای مهم خودشان را نشان میدهند. از این جهت فیلم بسیار شبیه به «آخرین وسوسه مسیح» است؛ اما با رویهای محافظهکارتر و در یک بستر تاریخی متفاوت.
از این رو که اسکورسیزی کار اصلی را در «آخرین وسوسه مسیح» انجام داده است و در این فیلم با نوعی تکرار روبهرو هستیم، باید گفت «سکوت» اثر متوسطی در کارنامهی او به حساب میآید. در اینجا او درگیر نوعی دوبارهکاری گشته که حتی معمولیتر از مورد مشابهاش است و پیشرفتی در ایدهی آن وجود ندارد.
با این حال باید منصف بود؛ چرا که یک اثر متوسط از اسکورسیزی از استانداردهای بالاتری نسبت به غالب فیلمها برخوردار است. شاید حتی بیراه نباشد اگر بگوییم، بدترینهای اسکورسیزی به بهترینهای بسیاری برتری دارد.
سکانس دستگیر شدن رودریگز و قرار گرفتنش در میانِ دیگر مسیحیانِ زندانی را به یاد آورید. این سکانس گواه نگاه دقیق و موشکافانهای از اسکورسیزی است که حتی در معمولیترین آثارش نیز به چشم میآیند. رودرگیز که یک کشیش به شدت مومن و معتقد است در این موقعیت از ترس به خود میپیچد و ناله میزند، در صورتی که سایر زندانیان بسیار آراماند.
او از آنها علت آرامششان را در حالی که در یک قدمی مرگ هستند جویا میشود و یکی از آنها به او میگوید: «پدر جان به ما گفته اگر بمیریم، میریم بهشت. … بهشت از اینجا بهتره. هیچکس گرسنه نیست؛ مریضی نیست؛ مالیات نیست، کار سخت نیست». این سخنان برای فردی همچون رودریگز که از یک رفاه نسبی در پرتغال به میان فلاکت و بدبختی آمده، تقریبا غیرقابل درک است.
در واقع اسکورسیزی در اینجا با کنار هم قرار دادن دو فرد با فرهنگهای متفاوت، یکی از مهمترین عوامل اجتماعی مقاومت مسیحیانِ ژاپنی در برابر مصائب طاقتفرسایی که در آن گرفتار هستند را بیان میکند. سوای از شجاعت ذاتی ژاپنیها، این وعدهی یک زندگی بهتر در جهانی دیگر است که دستاویز آنها برای تحمل سختترین مشکلات زندگی میشود.
نمیشود دربارهی فیلمی از اسکورسیزی سخن گفت، اما از گریزهایش به تاریخ سینما حرفی به میان نیاورد. یکی از مهمترین جنبههای آثار او ارجاعات فراوانش به تاریخ سینما است. این در واقع عشق او به سینما است که بدین شکل در آثارش نمود بیرونی یافته. عشقی که به گفتهی خودش بیشتر به دیوانگی شباهت دارد و در «سکوت» نیز خود را نشان میدهد.
اسکورسیزی در جای جای این فیلم به سینمای ژاپن ادای دین میکند. سکانسهای نیمهی اول فیلم که عمدتا در روستاهای فقیر ژاپن میگذرند و در آنها با طبیعت شهری مواجهیم، شدیدا یادآور ترکیببندیهای عمیق و فاصلهدار میزوگوچی است. از سوی دیگر، او در صحنههای داخلیِ نیمهی دوم فیلم که عمدتا در شهر و مقر حاکمان میگذرد به سبک و سیاق اُزو نزدیک میشود.
دوربینی که زاویه دید یک ژاپنی نشسته بر تاتامی را ارائه میدهد و ترکیببندیهایی با خطوط زیاد در پسزمینه، که یکدیگر را قطع میکنند و عمق را میسازند. حتی دکوپاژ سکانسهایی که در آن مسیحیان در حضور مسئول اصلی تفتیش عقاید (ایسه اوگاتا) قرار دارند، به نحوی است که «هاراکیری» کوبایاشی را به ذهن متبادر میکند.
یکی از ارجاعات جالب اسکورسیزی در «سکوت»، ارجاع به کاراکتر کیکوچیو در «هفت سامورایی» کوروساوا است که توشیرو میفونه با نقشآفرینی بینظیرش آن را در تاریخ سینما ماندگار کرد. کیچیچیروی اسکورسیزی (یوسوکه کوبوزوکا) با دیوانهبازیها، گوشهگیریها و فرارهایش از جمع، به کیکوچیوی کوروساوا میماند. فردی که در وهلهی اول انسانی بیاحساس و بزدل به نظر میآید، اما شدیدا احساسی است.
از ارجاعات سینمایی که بگذریم «سکوت» وامدار نقاشی نیز هست. آن صحنههای داخلیای از فیلم که در شب میگذرند، عمیقا مرهون نقاشیهای کاراواجو هستند. نورپردازی سایهروشن این صحنهها به همراه تنالیتهای از رنگهای زرد و نارنجی، شب نشینی مومنان مسیحی را به صورت حلقهی حواریان مسیح در تابلوهای کاراواجو درمیآورد.
تو گویی که در حال تماشای زنده و بیواسطهی یکی از آن لحظات تاریخیای هستیم که کاراواجو آنها را ثبت و ضبط کرده است. این تصویربرداری باشکوه که نامزدی اسکار بهترین فیلمبرداری را برای فیلم به ارمغان آورد، مدیون رودریگو پریتو و نگاه خلاقهی او به فیلمنامه است.