
اولین باری که شعیبی را شناختم در فیلم «طلا و مس» به عنوان بازیگر بود، بازی درخشانش در آن فیلم یکی از دلایلی شد تا محبوبترین فیلم زندگیم تا به حال باشد. بعد از آن، دهلیز اولین فیلمی بود که او را در قامت کارگردان دیدم؛ که کار خوش ساختی بود و همین دو فیلم باعث شد تا همیشه انتظار داشته باشم کار خوبی از شعیبی ببینم. همراه ما باشید با نقد نقد فیلم سینمایی روز بلوا.
حالا بعد از سالها فعالیت، روز بلوا، آخرین اثر سینمایی بهروز شعیبی است؛ او این بار دست روی موضوعی گذاشته که جسارتش را در پرداختن به سوژههای متفاوت در سینما نشان میدهد، فیلمی با موضوع مفاسد کلان اقتصادی و اختلاس برخی موسسات مالی و اعتباری که تاثیرشان در لایههای مختلف جامعه جریان دارد.
شهامت فیلمساز قابل احترام است اما فیلمش نه؛ چرا که این فیلمنامه در سطح مانده و کاملا معمولی به ماجرا نگاه میکند و تکلیفش روشن نیست؛ از همین جهت نیز شخصیتهای روز بلوا در نیامدند و دربارهی هر شخصیت سوالات بسیاری در ذهن مخاطب به جا میماند که تا آخر فیلم پاسخی به آنها داده نمیشود.
بی سر و ته مثل روز بلوا
اولین بار که روز بلوا را دیدم در جشنواره سی و هشتم فجر بود که بعد از شنیدن خبر تبدیل نسخه سینمایی به مینی سریال، بعد از دو سال، انتظار متفاوتتری داشتم؛ اما باز هم نکتهی خاصی به من مخاطب ارائه نکرد. شروع کلیشهای داستان باعث میشد بعد از سکانسهای ابتدایی دست فیلمساز برای مخاطب رو شود و اتفاقات بعد از آن دومینو وار قابل پیشبینی شود و همیشه مخاطب یک قدم از کارگردان جلو باشد؛ مگر بخشهایی از فیلمنامه که گیج کننده بود آن هم نه بخاطر کیفیت بلکه بخاطر نوع روایت ضعیف قصه.
تماشای آنلاین آثار بهروز شعیبی در فیلمگردی
ما در فیلمنامهی روز بلوا با قصه مواجه نیستیم و صرفا با یک دغدغه و موضوع روبهرو میشویم که در پایان هم نمیدانیم چه میشود. اگر بگویم پروندهی روز بلوا بی سر و ته بسته میشود اغراق نکردهام؛ قرار دادن اولین و آخرین سکانس فیلم در کنار هم شاهد گفتهی من است به صورتی که بزرگترین اتهام فیلم بدون هیچ پشتوانهای در سکانس اول به نمایش گذاشته میشود و آخرین سکانس هم با این دیالوگی کلیشهای به پایان میرسد؛ “پول مردم رو میشه داد اما اعتماد از دست رفته رو نه!”.
دیالوگهای فیلم به حدی شعاری است که نه محتوایی به مخاطب ارائه میکند و نه در جهت پیشبرد داستان تاثیرگذار است. به گونهای که تمام محتوای فیلم را با یک جستوجوی ساده در اینترنت میتوان فهمید و به جای تماشای ۱۵۰ دقیقه فیلم در قالب مینی سریال، با ۳۰ دقیقه بررسی خبرگزاریها از همهی قصههای اختلاسها و روند فعالیت مفاسد اقتصادی شبیه به سوژهی فیلم میتوان آگاهی پیدا کرد.
سندرم لانگ شاتهای بیقرار
گاهی فیلم آنقدر ریتم کندی به خود میگیرد که اگر چند دقیقه هم حواسمان به آن نباشد چیزی را از دست نمیدهیم و این ضعف اساسی فیلمنامه است. یکنواختی داستان و نداشتن تعلیق شاید بیشترین ضربه را به آخرین اثر شعیبی زده و باعث شده تا مخاطب احساس خاصی را از فیلم نگیرد.
فیلمساز روز بلوا اسیر سندرم لانگ شاتهای بیقرار شده، نماهای لانگی که ابتدا خوب به نظر میآیند اما هر چه جلوتر میرویم از کارکرد و جذابیتش کاسته میشود و حتی در برخی سکانسها بی معنی! اما در این بین نقطه قوت فیلم را میتوان در موسیقی متن کارن همایونفر یافت که در بسیاری از موارد به داد فیلمساز میرسد و نقطه ضعفها را میپوشاند.
توهم متفاوتترین روحانی سینما
از سوی دیگر، بازی «داریوش ارجمند» شبیه دیگر کارکترهایش است و از ابتدای فیلم حس میکردم در حال تماشای حشمت فردوس در سریال «ستایش» هستم البته با چهرهای تاریکتر؛ بنظرم همین بازیهای ضعیف از جانب دیگر شخصیتها هم باعث شد تا بازی بابک حمیدیان که شخصیتش را خوب اجرا کرده بود به چشم نیاید، البته نکتهای دیگری هم وجود دارد آن هم متفاوت نبودن روحانی روز بلوا است؛ عمادی که نتواست به یک کارکتر ماندگار در سینما تبدیل شود.
تعجب من بیشتر برانگیخته میشود زمانی که بهروز شعیبی در مصاحبهای گفته بود: “عماد متفاوتترین روحانی سینماست.” زیرا از نظر من ماندگارترین روحانی سینما بدون شک پرویز پرستویی در «مارمولک» است یا حتی خود شعیبی در طلا و مس.
با این حال آخرین ساختهی شعیبی دغدغه دارد و به موضوعی عمیق در جامعه پرداخته که در تمام ۴۰ سال انقلاب ریشهی بسیاری از مشکلات کشور بوده و باعث زجر دهکهای پایین ملت شده؛ اما فیلم برای این دغدغهی بزرگ و مهم بسیار کوچک است و حتی نمیتواند حق مطلب را ادا کند و در حد طرح یک مسئله باقی مانده است. با تشکر، نظرات خود را درباره نقد فیلم سینمایی روز بلوا در بخش دیدگاهها با ما در میان بگذارید.