
- روایت فیلم با اتکا بر رویدادی واقعی و البته با دست بردن در جزئیات به دلیل پرداختی دراماتیک قابل توجه است.
- شخصیت محوری فیلم روندی رو به رشد، در راستای خشونت زمینه اثر دارد.
- «شنای پروانه» ضعفی اساسی در ایجاز دارد.
- تحول شخصیت اصلی عنصری است که غالبا در درامهایی اینچنینی در سینمای ایران از خاطر میرود.

معدود فیلمهایی است که بزن بهادرهای نامی جنوب شهر و اوباش در آن با نگاهی واقعگرایانه پرداخت میشود. «شنای پروانه» برای دست یافتن بر این فضا با توجه بر خرده روایاتش اتمسفر را میسازد. بدین صورت که جستجو و تلاش «حجت» کاراکتر اصلی فیلم برای کالبدشکافی یک راز و کشف حقیقتی که از نظر قالب به گونه جنایی نزدیک است، به مکانهایی میرود که هر کدام از نظر شکل و حالت، تکمیل کننده اتمسفر فیلم هستند.
به طور مثال مکانهایی از قبیل محل تولید مشروب الکلی غیر استاندارد، مکان زندگی کارتن خوابها و معتادها، کافهی محل تجمع اراذل و بزن بهادرها و… که همگی نقشی تعیینکننده در پیشرفت روایت و ساختار کلی فیلم دارند.
روایت فیلم با اتکا بر رویدادی واقعی و البته با دست بردن در جزئیات به دلیل پرداختی دراماتیک قابل توجه است. فیلمساز-نویسنده با ایجاد حادثهای تکاندهنده در آغاز، که پخش شدن ویدیویی از زنی عریان در استخر است و قتل زن توسط همسر بزن خلافکارش بسط مییابد، ما را در نقطه عطف اول فیلم به سمت درامی ماجراجویانه سوق میدهد.
عطف این روایت نیز آنجایی است که پدر پروانه، (کاراکتر مقتول) تنها راه نجات قاتل را یافتن عامل نشر ویدیو میداند. این خواسته، مسیر فیلم را تغییر میدهد. بنابراین از نظر روایت، شاهد ساختاری منسجم هستیم که ما را تا اوج فیلم و یافتن عامل اصلی جنایت میکشاند. فیلم به دلیل همین فیلمنامه و اجرایی به نسبت با ریتمی قابل قبول، موفق میشود مخاطبش را همراه خود نگاه دارد.
تحول شخصیت اصلی عنصری است که غالبا در درامهایی اینچنینی در سینمای ایران از خاطر میرود. آنجایی که پس از جستجوی شخصیت اصلی به دنبال کشف راز و پس از طی کشمکشهایی که به اشکال مختلف در فیلم روی میدهد، با یافتن دلیل تمام علتها، دچار تحول میشود. این عدم فراموشیِ عنصری مهم در روایتی خطی، کمک میکند تا تنها شاهد پایانی صرفا داستانی نباشیم بلکه شخصیت اصلی با تصمیمی یا دیدگاهی جدید مواجه شود. اینجا در «شنای پروانه» حجت با کشف این نکته که دلیل اصلی این ماجراجویی و فساد برادر خودش است دست به انتخابی مهم میزند.
در پایانبندی حجت میخواهد جلوی این اقلیت اشرار یا بزن بهادرها را بگیرد و به همین دلیل دست به انکار عاملی میزند که میتواند جان برادرش را نجات دهد. این تصمیم همان تحول، شناخت و درک و دریافتی است که حجت پس از این گشتوگذار و تحقیق بدان دست یافته است پیدا شدن عامل زنده ماندن برادرش هاشم را انکار میکند.
اما «شنای پروانه» در اجرا با تاکید بیش از حد بر ناله، در سکانسهایی پیدرپی سبب میشود تا از نظر لحن و ظاهر چیزی شبیه به ملودرام باشد. اغلب زنان حاضر در رویداد کاری جز گریستن ندارند و حتی برخی از شخصیتهای مرد نیز در لحظات احساسی و یا در پلانهای خشونتبار، برای نمایش احساساتشان گویی فقط باید به زاری پناه ببرند. باوجودی که خود فیلم در چنین گونهای نمیگنجد و مولفههای ملودرام ندارد.
شخصیت محوری فیلم روندی رو به رشد، در راستای خشونت زمینه اثر دارد. او یقینا تافتهای جدابافته از خلقیات و آداب و رفتار چنین فرهنگ اوباشپروری نیست، اما دارای ویژگیهایی متفاوت و سادگی باورپذیری است. در شخصیت پردازی او میدانیم که ۵ سال به دلیل همکاری با تیم برادرش، به زندان رفت و میدانیم که نهایتا هم اوست که میفهمد، سالهای سال فریب برادرش را خورده و حالا دست به انتقام میزند.
با این ویژگیهای شخصیتی از نظر روایت، نقش حجت نیز با خشونتی که آرام آرام شدت میگیرد در فیلم معرفی میشود. چنین ساز و کاری برای خلق یک فرد در «شنای پروانه» قابل ستایش است. او هر چه به اعماق حقیقت نزدیک میشود، سنگدلیاش را بیشتر میبینیم.
«شنای پروانه» ضعفی اساسی در ایجاز دارد. برای بارها شاهد تکرار ماجرایی که یک بار به نحوی بیان شده در ساحت تصویر و دیالوگ در صحنهای دیگر هستیم. به طور مثال رویدادی که توسط یک شخصیت در صحنهای بیان میشود در صحنههایی دیگر نیز به اشکال مختلف بیان میگردد. دیالوگهای اضافه و البته با سویهای صرفا احساسی در فیلم به شدت زیاد است. به گونهای که تنها وظیفه دیالوگ در موارد متعدد، نه پیشبرد داستان که تنها معرفی درونیات احساسی شخص است.