
- فاعلیّت کارکتر جوکر جوهرهی اصلی اعتنای مخاطب به فیلم «شوالیه تاریکی» است.
- پرداخت نولان پیرامون کارکتر جوکر به همراه بازی عالی و به یادماندنی «هیث لجر» فیلم را دیدنی میکنند.
- مفعولان فیلم همچون بتمن و هاروی دنت، نقطه ضعفهای اثرند و نولان به اندازهی جوکر به آنها سمپاتی نداشته است.

«شوالیه تاریکی» نقطهی اوج کارنامهی «کریستوفر نولان» است، به طوری که حداقل کاری که در صنعت -و نه هنر- سینما با این فیلم صورت گرفت، تغییر و بهبود وجههی سینمای ابرقهرمانی در میان عموم و بخصوص صاحبنظران و منتقدان بود، آنچنان که این فیلم توانست کاندیدای جوایز متعددی در آکادمیها و فستیوالهای گوناگون از جمله اسکار شود و چند جایزه را نیز آنِ خود کند و این مورد برای یک فیلم اقتباس شده از کامیکبوکها تا آن زمان تقریباً بیسابقه بوده است.
قطع به یقین بخش اعظم این مهم با یگانه کاراکتر خلق شده در این فیلم یعنی «جوکر» گره خورده است که در قامتِ یک آنتاگونیستِ کاریزماتیک، شماتیکی جذاب از یک villain (شرور) را روانهی پردهی سینماها کرده و البته مرگِ تراژیکِ «هیث لجر» نیز چندی پس از پایان فیلمبرداری و پیش از اکران عمومیِ فیلم در این زبانزدشدنِ «شوالیه تاریکی» بیتأثیر نبوده است.
سوای جنبههای ظاهری این موضوع، در حقیقت امر نیز این کاراکتر جوکر است که گوی سبقت را در جذابیتِ روایی و وجهِ سمپاتیک قصه از پروتاگونیستِ محبوبِ دنیای ابرقهرمانی یعنی «بتمن» ربوده و توانسته مخاطب را با خود و فیلم همراه کند و مبدل به جوهرهی اصلی و اعتنای «شوالیه تاریکی» شود؛ و این را سکانس افتتاحیه میگوید که در اختیارِ «جوکر» -برای معارفهی خویش- قرار میگیرد آنهم بدون دخالتِ عاداتِ نابجایِ نولان (جامپکاتهای زمانی)، این را دکوپاژ نیز میگوید که در عمرِ کوتاه خود در هرجا که توانسته یک میزانسنِ آنارشی برای «جوکر»ش دست و پا میکند و همچنین این را «هیث لجر» میگوید که بازیِ بشدت درست و پیشرواش را نولان -و فیلمنامه- حمایت کرده و نقشههایش را جامهی عمل -و دیدن- میپوشاند تا در نهایت در شمایلی تیپیکال اما مستحکم به خوبی تبدیل به عاملِ شرّ (villain) شده و نه تنها در «شوالیه تاریکی» بلکه در فرهنگِ عامه نیز یک دگرخوانی در مفهومِ شرورِ – حداقل سینمایی- ایجاد کند.
از طرفی برخلاف تعریف و تمجیدهای بعضاً بسیار اغراقآمیز پیرامون «شوالیه تاریکی» و موفقیتش، این فیلم ضعفهایی اساسی نیز در فیلمنامه و قصهی خود دارد، به طوری که مانع از تبدیلشدنش به اثری خوب و سرپا شده و نمیتوان به آسانی واژه و صفت ارزشیِ ″خوب″ را برای آن به کار برد.
ابتدا با همین جوکرِ محبوب آغاز کنیم که در عینِ فاعلیّتی دیدنی و دارای حدود و چارچوب در روایت و خلقِ منشی اصطلاحاً ″جوکریسم″ از او به عنوان عاملِ شرّ در فیلم، اما از جانب فیلمنامه حمایتی برای او تعبیه نشده تا در کارشکنیهایِ رادیکال و آنارشیستیاش یک نقطهنظر و جهانبینیِ شخصیتپردازانه و یکّه را بتوان مشاهده -و جلوتر حسّ- کرد تا بالطبع در منش و رفتار عمیقتر شده و مخاطب بتواند با پرسوناژ جوکر و پرترهی رفتاری او مواجه و همراه شود.
همچنین و در واقع جوکر با فاعلیّت خود، «بتمن»، «هاروی دنت» و «گاتهام» را به مفعولان و کنشپذیرانی در فیلم تبدیل میکند که در اعمال فشار قرارگیریهایی ناخواسته، میبایست ابراز وجود کرده و پا به پای جوکر -و هیث لجرِ- سرپای اثر، سایر حفرههای فیلم را پوشانده و روایت را در حد مقبولی دیدنی کنند. اما این انتظار و ″بایدها″ متاسفانه بیشتر کلامی و حتی شعاری نمود پیدا کردهاند تا دیدنی و احساسشدنی؛ از «گاتهام» که محیطِ سرراست و دارای جغرافیایِ سینماییشدهای نمیبینیم و تنها یک اسم است که از منبعِ کامیک اقتباس شده است.
«هاروی دنت» یا همان «شوالیه سفید» گاتهام نیز نقطهنظری متعیّن نسبت به گاتهام و مهمتر از آن به مفهوم عدالت ندارد، در این مورد هرچه که هست حرف میباشد و حرافیِ صرف هم که در سینما ارزشی نداشته و اصطلاحاً بادِ هواست. عشقش به «ریچل» نیز شخصیتپردازانه نیست! ″دوچهرگی″ و سکهی شانس -مثلاً به عنوان نمادی از عقیدهی او- در هیچ خلوتگاهی به خصیصهای از «هاروی دنت» تبدیل نشدند تا تغییراتش و تبدیلشدنش به ″عاملِ جوکرشدن″ (آلت دست شدنش) را بتوان باور کرد.
مهمتر از همه وضعیتِ پرداختیِ «بتمن» نیز چنگی به دل نمیزند زیرا نگاهِ نولان به او از خیالش نشأت نگرفته تا به عنوان یک ″سوپرهیرو″ نمود داشته باشد در عوض نولان با منطقتراشیهای بعضاً افراطی برای نشان دادن قابلیتهای «بتمن» آن هم به آغشتن به تکنولوژی، به نوعی از او یک ″سوپر-رئالیست″ خلق کرده است هرچند که او نیز همچون شوالیه سفیدِ گاتهام، در یک زمینهی آغشتهشده به شعار و سطحینگری قرار گرفته و مفاهیمی همچون «عدالت» و «خوبی» به منشِ رفتاریِ او تحمیل میشود و آن ″دروغ″ پایانی برای ″انتخاب شوالیه تاریکی″ به «دلماندنی» نمیشود -به یادماندنی شاید!- .
در مجموع اما «شوالیه تاریکی» نه تنها با دستاوردهای خود بخصوص در عرصه تکنیک برای سینمای اکشن تبدیل به فیلمی مهم شده است بلکه در خودِ سهگانهی بتمنِ کریستوفر نولان نیز آنقدر خودبسنده است که همچون قسمت اول لزومی به شروع و آغازکردن نداشته باشد یا مانند قسمت سوم نیازی به برخواستن؛ و این موفقیت را سمپاتیِ نولان به کاراکترِ بیادماندنیِ «جوکر» میسر کرده است به گونهای که در این خصوص هرزیاتِ رواییاش در منطقتراشیهای بیمورد را کنترل کرده و به همراه یک بازیِ خوب و به یادماندنی از «هیث لجر»، کاراکتر جوکر را در قابِ عکسِ شرورهای کاریزماتیکِ تاریخِ سینما به ثبت میرسانند.
جناب آقای نویسنده محترم خواستم محض اطلاعتون بگم که راجر ایبرت، جیمز براردینلی و پیتر بردشاو که به عنوان بزرگترین . برجسته ترین و مشهور ترین منتقدان تاریخ شناخته میشوند و هم قطعا از شخص شما باسوادتر ،با تجربه و ” منتقد تر” هستن به این فیلم امتیاز ۱۰۰ از ۱۰۰ دادن ودر واقع از صفت مهم و ارزشی شاهکار براش استفاده کردن. امتیاز این فیلم در تمام سایت های معتبر امتیازدهی به فیلم ها ( متاکریتیک _راتن تومیتوز _آی جی ان) بالای ۸۰ هستش پس اگه دور و بر این فیلم تعریف هستش بخاطر ظرفیت بالای فیلم هست وگرنه هیچ وقت از هیچ فیلمی تعریف الکی نمیشه. در مورد نوشته تون هم باید بگم که حفره هاش از هر فیلمنامه ای بیشتره. نمیشه گفت چون سمپاتی بیشتر یک شخصیت نسبت به بقیه بیشتره این یه ضعفه مثل اینکه بگیم چون تو پدرخوانده هیچ کدوم از شخصیت ها اندازه دون کورلئونه سمپاتی نمیدن پس فیلم ضعف داره. یا مثلا یه جا نوشتین شهر فقط برچسب گاتهام رو داره! در حالی که گاتهام در کمیک ها دقیقا مثل شهرای بزرگ آمریکا مثل نیویورکه .نکنه توقع داشتین نولان یه شهر جدید بسازه به اسم گاتهام که شما راضی بشین؟؟! و در اخر متنم گفتین که نه نیازی به شروعش بود و نه به خیزش ! پس با این منطق شما طبیعتا بسیاری از فیلمای بزرگ تاریخ نباید وجود داشته میبودن چون نیازی بهشون نبود. و گفتین “چسباندن آلات به بروس وین” میدونین تو کمیک ها بتمن به استفاده از ابزارآلاتش معروفه؟!
بهتون پیشنهاد میکنم سطح اطلاعاتتونو بالا ببرید نه اینکه با گرفتن ایرادت الکی بخواین ارزش یک کار هنری رو پائین ببرین.
البته از کسی که به فیلمای دزد دوچرخه و دوازده مرد خشمگین امتیازای سه و نیم و پنج و نیم داده جز این هم انتظار نمیره ولی تعجب من از بقیه منتقدان هست که چرا انقدر پائین امتیاز دادن؟ تخریب بزرگان بزرگتون نمیکنه.
اول اینکه ممنوناز توجه و نظرتون. دوم اینکه به بزرگی بزرگان قطعا نخواهیم رسید و چه خوب. و سوم درباره حفرههایی که از متن گرفتین و ممنون بابتش عرض کنم؛ ۱- این نیاز به شخصیتپردازی یک تحمیل از جانب شخص مخاطب یا منتقد نیست بلکه انتظاریه که از خود فیلم که بهای قابلتوجهی به یک کاراکتر میده، به وجود میاد و این که کاراکترهای بتمن یا هارویدنت سیاهه لشکر نبودن که انتظار حس سمپاتیک در محدودهی ساحت وجودیشون نداشته باشیم. دقت کنید حس سمپاتی مخاطب به جوکر درسته چون پرداخت پیرامون اینکاراکتر تاحدودی درسته اما درباره بتمن و دنت در حد اندازه خودشون هم پرداختی نمیبینیم.دیگه این بماند که اگر کاراکتر خُردی کوچکترین دخل و تصرفی در پیرنگ بخواد داشته باشه باید در حد و اندازهی خودش پرداخت داشته باشه. ۲-بیاین فرض بگیریم گاتهام اصلا خود نیویورکه و فقط نامش تغییر کرده، انتظار ما از شکلگیری محیط و مساحتِ بصری این شهر در خود این فیلم و حتی بدون پیشفرضهای کامیکی، به دلیل اینه که مهرههای اصلی فیلم دارن در چنین صفحه شطرنجی بازی میکنن که به طور مستقیم و غیرمستقیم ابتدا با نام شاخص شدهش نسبت دارن و سپس مولفههای شخصیتیشون در نسبت با این شهر مثلا با حفظ یا نابودی این محیط و مردمش گره خورده پس انتظار حداقل یک جغرافیایی سینمایی شده نمیتونه انتظار نابجایی باشه. ۳-بتمن قبل از هرچیز باید یک شخصیت با محدودهی اعمال وجودیش باشه، قابلیتهای مبارزاتیش در وهله دوم و در رابطه با تکنیک قرار میگیره مگر اینکه فیلمنامه پیرنگ رو حول قابلیتهای بتمن بچینه که در این فیلم اینطور نیست.
و در اخر ممنون بابت پیشنهادتون به وسیع کردن اطلاعات. بخصوص اگر قصد نوشتن ریویوهای پر رنگ و لعابِ همهپسند داشتم.