
- باز هم جذابیت پنهانی در داستان جاهطلبیهای فورد وجود دارد.
- فورد در تصمیم نپختهای تلاش میکند شرکتکنندهی زیرک ایتالیایی را بخرد.
- مایلز یک مکانیک سیاه و کثیف بریتانیایی است.
- با موسیقی جاز و انرژیبخش، ردیف بیپایان ماشینها به سرعت رد میشوند.
- بیل، حیرتزده و در آستانهی یک خشم دیوانهوار پشت فرمان نشسته است.
در فیلمهای مسابقات اتومبیلرانی، شخصیتها به ندرت میتوانند با ماشینها رقابت کنند اما در «فورد در برابر فراری» اینطور نیست. اینجا یک داستان قدرتمند و هیجانانگیز واقعی تعریف میشود که در آن مردانی که پشت فرمان مینشینند درست به اندازه ماشینهایشان پویا و پرانرژی هستند. این فیلم که کریستین بِیل و مت دیمون به ترتیب نقش اسطورههای اتومبیلرانی «کن مایلز» و «کرول شلبی» را بازی میکنند، از هر جهت فیلم خوشساختی است که باید در گیشه فروش خوبی داشته باشد و بعد تا مدتها در شبکههای نمایش خانگی پخش شود.
این یک حماسه اتومبیلرانی با بنیانهای دراماتیک و تاریخیِ قدرتمند است. در دنیای اتومبیلرانی بینالمللی در دهه ۱۹۶۰، هیچکس نمیتوانست با فراری رقابت کند. فراری در حد اعلای ساخت خودروهای سریع قرار داشت. در دوران رکود فروش شرکت، «هنری فورد دوم» و دستیارش «لی یاکوکا»، که نقش مهمی در تولید موستانگ و فورد پینتو داشتند، تصمیم گرفتند یک ماشین مسابقه تولید کنند که بتواند جای ماشینهای ایتالیایی را بگیرد. در آن زمان این فکر به یک شوخی بزرگ شباهت داشت. اما آنها این کار را به سرانجام رساندند.
فیلمنامهنویسان «جز باترورث»، «جان هنری باترورث» و «جیسون کلر» با استفاده از مهارتهای قابل اطمینان خود یک ساختار محکم سهپردهای به وجود آوردهاند که توجه و علاقه تماشاچیان را به افرادی کلهخراب اما دوستداشتنی جلب میکند و روابط رقابتی بین رانندگان و مدیران بسیار رقابتجو به وجود میآورد و نگاهی کامل به مسابقات، جاهطلبیها و زندگی خانوادگی شخصیت اصلی، مایلز، میاندازد.
کارگردان «جیمز منگولد» مهارت خود را در طول فیلم به نمایش میگذارد و در چند صحنه سرگرمکننده در آغاز فیلم، تضاد فرهنگ شرکتی در فراری و فورد را نشان میدهد. «انزو فراری» که متعهد به کیفیت، حیثیت و اصالت است در رأس امپراتوری خود چیزی مابین یک نجیبزاده قرون وسطی و یک رئیس مافیاست و مانند شاهزادهای که یک رعیت را ناچیز میپندارد، فورد را تحقیر میکند. اما فورد شخصیت ترسناکتری است، مردی بزرگ و هیکلی که در حضورش زیردستان به خود میلرزند. «تریسی لتس» در این نقش عالی عمل میکند؛ وقتی در صحنه است، نمیتوانید به جز او کس دیگری را ببینید.
اما، فورد هر از گاهی میتواند دستورهای غافلگیرکنندهای صادر کند و به دستیار بیرحمش «لی یاکوکا» بگوید هر کاری لازم است انجام دهد تا شرکت در مسابقه برنده شود. بخش شرکتی فیلم که در آن تیمِ فورد به ایتالیا سفر میکند تا پیشنهاد ادغام با فراری را بدهد، پر است از مسخرگیهای خندهدار، زیرا واقعیتِ فرض همزیستی احتمالی این دو فرهنگ متفاوت زیر یک سقف را نشان داده است.
جالب اینجاست که مردانی که ممکن است بتوانند رؤیای فورد را به حقیقت تبدیل کنند به سرعت با خوبیها و بدیهایشان در برابر ما قرار میگیرند. شلبی که قبلاً شخصاً در مسابقات اتومبیلرانی شرکت کرده و موفق هم شده و سپس در پروژههای ماشینسازی مختلفی دخالت داشته است، حالا وارد پروژه تولید ماشین مسابقه شرکت فورد برای پیروزی در مسابقه ۲۴ ساعته لمانز میشود.
شلبی به سهم خود، در مسیر قانع کردن مایلز برای شرکت در پروژه عجیب اما فریبنده فورد، به چند سرعتگیر برخورد میکند. در ظاهر، مایلز که یک مهاجر بریتانیایی است به عنوان یک مکانیک ساده در لس آنجلس مشغول به کار است و با همسر سرزندهاش «مالی» (با بازی درخشان کترینا بلف) و پسر دوستداشتنیاش «پیتر» (نوآ جوپ) زندگی میکند. به راحتی میتوان فهمید که مایلز در زندگی پیشرفت نکرده چون سرسخت و دمدمیمزاج است، به راحتی متغیر میشود و به خشونت علاقه دارد؛ او و شلبی در یک صحنه با یکدیگر کتککاری میکنند.
اما مایلز با استعداد است و به خوبی ماشینها را میشناسد، و برای همین او و شلبی به بلیطهای نامحتملِ فورد برای پیروزی در مسابقه تبدیل میشوند. بخش میانی فیلم نشان میدهد که چه کارهای سخت و دشوار و سوختنهایی، هم انسانی و هم ماشینی، برای تولید ماشینی که بتواند از ماشینهای ایتالیایی ببرد، انجام شد و چطور این ماشین در عرض یک سال آماده گردید.
پویایی و سرزندگی فیلم عمدتاً ناشی از ماهیت زبر و زمخت همه روابط و تعاملهای فیلم است. مایلز با همه به جز همسر و پسرش رفتاری غیر قابل پیشبینی دارد؛ شلبی همیشه انگار بیشتر از آنچه توانایی حملش را دارد بار میدارد؛ فوردِ طلبکار و یاکوبا توازن زندگی همه را به هم میریزند و آنها را آماده و نگران نگه میدارند؛ و ضربالاجل و خطری که در ذات شغل آنها نهفته است حس دائمِ ناآرامی و نگرانی از مرگ شغلی و انسانی به وجود میآورد. صحنه ممتازی که مایلز مشغول آزمایش کردن ماشین روی جاده آسفالت لس آنجلس است به خوبی رابطه راننده با ماشینش را نشان میدهد.
طبیعتاً، پرده سوم به مسابقه ۲۴ ساعته فرانسه در سال ۱۹۶۶ اختصاص دارد که در آن دو راننده به نوبت ماشینهای خود را در روز و شب، و در اینجا، زیر باران شدید میرانند. شلبی در سال ۱۹۵۹ در این مسابقه برنده شده بود و مایلز قبلاً در مسابقات دیتونا و سبرینگ همان سال به پیروزی رسیده یود. به تصویر کشیدن این مسابقه دشوار است زیرا هم طولانی است و هم رانندهها تغییر میکنند، اما این یکی مشکل عجیب و غریب مخصوص به خودش را هم دارد، زیرا به شکل متفاوتی به پایان میرسد. البته شدیداً و جداً رضایتبخش هم هست و باید به همه کسانی که آن را ساختند ادای احترام کرد.
به نظر میرسد بیل و دیمون مشتاقانه در شخصیتهای هیجانانگیز خود در این فیلم فرو رفتهاند و به شکل زیبا و جذابی با هم یکی به دو میکنند، هم در زمان موافقت و یکدلی و هم در زمان مخالفت و ناراحتی. کارها و رفتارها، و حتی تواناییِ، این صنعت بزرگ به خوبی به تصویر کشیده شدهاند و البته مکرراً از بذلهگویی استفاده شده است. و همه کسانی که در این پروژه دخالت داشتهاند کار خود را به خوبی انجام دادهاند و این را میتوان در فیلمی که روی صحنه رفته، به خوبی مشاهده کرد.