
- هیچ ایرادی ندارد فیلمی که در زمان تولیدش تا حدودی چشمها را درگیر خود کرد و برخی انواع نگرشهای اغراقآمیز را دربارهاش داشتند، تنها بعد از گذر یکی دو دهه، در حد بلاکباستری بیمقدار باشد.
- به نظر هیچ کدام از شخصیتهای حاضر در فیلم تفاوت آنچنانی از منظر شخصیتپردازی ندارند و به دلیل ماهیت طنزوار فیلم در حدود تیپهایی به شدت غیرقابل درک و باور باقی میمانند.
- دیالوگنویسی در «قاپزنی» هیچ کدام از کارکردهای شخصیتپردازی یا حتی تیپ سازی و تولید ایده را ندارد.
- مضحک است که برخی منتقدان هجووارهی سطحی فیلم را در حد گروتسک بالا میآورند.

اگر برای سرگرم شدن تمام فیلمهای تازه منتشرشدهی هالیوودی در یکی دو سال اخیر را دیدهاید و یا اگر بعد از باخت تیم محبوب فوتبالتان یا به دلیل روزمرگیهای بیدلیل و یا به خاطر خستگی و رنج زندگی و یا به طور کل وقتی حتی از فکر کردن و اندیشیدن خستهاید، میتوانید بروید سراغ بلاکباستر های چند دهه قبل که بنا به دلایلی که بیربط به سرمایهای هنگفت نیست، اسم و رسمی به هم زدهاند، قاپزنی گزینهی خوبی برای تماشاست.
عنوان آشنای سازندهاش و تولیدات بعدیاش هم میتواند کمی مجابتان کند که برای وقتگذرانی به تماشایش بنشینید.
هیچ ایرادی ندارد فیلمی که در زمان تولیدش تا حدودی چشمها را درگیر خود کرد و برخی انواع نگرشهای اغراقآمیز را دربارهاش داشتند، تنها بعد از گذشت یکی دو دهه، در حد بلاکباستری بیمقدار باشد! زمان نه تنها سینما بلکه هنر و اثر هنری را به ورطهی ارزشگذاری منحصربهفرد خودش میکشاند و پس از اندکی میتوان ماهیت متفاوتی برای ارزش یا بیارزشی یک اثر متصور شد. قاپزنی نیز در حدود یک فیلم هیجانانگیز بیماهیت است که نه تنها در سالهای تولیدش چنگی به دل میزد، بلکه فقط راه را برای تولید آثاری جنایی اما لوده، مافیایی اما طنز باز نمود.
درهمریختگی کلمهای نیست که بتواند درهم و برهمی روایت آشفته و بیمایه فیلم را به تنهایی پوشش دهد. طرحی که به زعم برخی منتقدان، فیلمنامه ای پیچیده نام گرفته، چیزی نیست جز حضور چندین و چند شخصیت در قالب گروههایی مافیایی که همگی در قد و قوارهای تیپیکال، فقط هستند و حضور دارند تا یا بارِ به ظاهر کمیک فیلم را بیشتر کنند یا اینکه به دلیل ریتم بسیار تند فیلم، مدت زمان اثر کمتر از ۹۰ دقیقه نشود.
به نظر هیچ کدام از شخصیتهای حاضر در فیلم تفاوت آنچنانی از منظر شخصیتپردازی ندارند و به دلیل ماهیت طنزوار فیلم در حدود تیپهایی به شدت غیرقابل درک و باور باقی میمانند. همهی این آدمها کپی برابر اصل یکدیگرند. حتی تیپ های آنچنان متفاوت، جز در ظاهر متفاوت نیستند. هیچ مزیتی بر دیگری جز در موارد سرسامآورِ تخیلی که البته معدود است، ندارند.
یکیشان تبحر عجیبی دارد که از گلولههای اسلحه مهاجم از فاصلهی دو متری جا خالی بدهد و دیگری با اسلحهای که احتمالاً با آن بشود نهنگ را از پای درآورد، بعد از چندین شلیک نمیمیرد. بله اینها ماهیت طنز فیلم «قاپزنی» را شکل میدهند که البته برای فیلمبازها و یک درجه بالاتر، علاقهمندان جدی سینما نه تنها طنز بلکه نابودکنندهی اندک دلخوشی های روزمره و تلخاند.
آدمها در این فیلم غالباً به دودستهی خنگ و خنگتر تقسیم میشوند و چون این گونه از سینمای تجاری بیمایه، میمیرد اگر ستارهسازی و قهرمانپروری نکند، اینبار قهرمانش را یک کولی در نظر گرفته که مشتش به شکل اعجازآوری ویران میکند. تنها همین آدم است که کمی شعوری که باید حتی در آثار طنز یا کمدی در آدمها بیابیم را با خود یدک میکشد.
موضوع تماشایی، هیجانانگیز و پرداختن بر امور واقعی پیرامونی در بطن مافیا البته با اغراق، جزئی از سینمای مافیایی-کمدیِ تجاری است. مسئله این است که تو میتوانی همزمان رویداد را باور کنی یا نکنی. به طور مثال بعید به نظر میرسد یک سگ، الماس بزرگ چند قیراطی را در راستای عنوان فیلم که قاپزنی است، بقاپد و نهایتاً برساند به دست راوی فیلم، اما رخ دادن چنین رویدادی محال نیز نیست.
چنین فیلمهایی چیزی بیش از سینمای تجاری هند که امر اغراقآمیز را به سقف میچسباند ندارند. ارتفاع سقف برای چسبیدن اغراق یکی است و اینجا فقط زرقوبرقهای آمریکایی بریتانیایی سینما و ابزارهای مدرنتر فیلمهای مافیایی است که تفاوت را با آن سوژههای عجیب و غریب نمونهی هندیاش رقم میزند. خوبی «قاپزنی» این است که برای حدوداً دو ساعت اگر از مغزت خسته شدی، میتوانی به پایش بنشینی.
دیالوگنویسی در «قاپزنی» هیچ کدام از کارکردهای شخصیتپردازی و تولید ایده را ندارد. شاید تنها کارکرد آن مزهپرانی و پیشبرد از روی ناچاریِ قصهای بیسامان باشد. دیالوگها پر از تیکه انداختن و جملات جالب کوچهبازاری است که البته در دهان همهی شخصیتهای کوچک و بزرگ فیلم وجود دارد.
مثل اینکه حاضرجوابی، تنها خصوصیتی است که این آدمها باید داشته باشند تا در جهان مافیایی فیک فیلم دوام بیاورند. اینجا دیالوگ و دیالوگنویسی اهمیت ندارد، بلکه هر نویسندهی فیلمنامهای بتواند متلکها و مزهپرانیهای بهتری خلق کند، دارای ارزش بیشتری است. دیالوگهای فیلم به جای اینکه داستان یا ایده را پیش ببرند، فقط در پی مزهپرانیاند. مزهپرانی در کل فیلم آنقدر هست که گاهی به دلیل تکنیک تولیدش که تشبیه کردن عملی یا رویدادی یا محتوایی به چیزی دیگر است، اغلب دیالوگها بیمایه و با فرمی تکراریاند.
به طور مثال راننده چاق خنگ دنده عقب به خودرویی دیگر میکوبد و میگوید ندیدم، پاسخ این است: «ماشینه، بستهی بادوم که نیست.» یا «تو اون مرد رو توی یه مسابقهی بوکس با دست برهنه قرار دادی؟ فکر کردی بردیش طب سوزنی؟» یا «ما گورجس جورج رو از دست دادیم./کجا از دست دادیش؟ اون که کلید ماشین نیست گمش کنی. هست؟» این قبیل مزهپرانیها که فقط و فقط با تشبیه دو حالت مختلف است، ارزشی در جهت اعتبار دیالوگنویسی ندارد و صرفاً سیاه کردن کاغذ است. جالب اینکه در کل فیلم همهی آدمها همینگونه حاضرجواب و به ظاهر بامزهاند.
فیلم قابل حدس زدن است. هم کلیت فیلم که البته این مسئله به دلیل ذات چنین فیلمهایی بعید به نظر نمیرسد و هم رویدادهای فرعی. گرچه یک قاپزنی الماسی گرانبها، ربط مییابد به مسابقات زیرزمینی و غیرقانونی بوکس و همین کافی است که گروههایی مختلف از مافیا و خلافکار وارد رویداد فیلمنامه شوند، اما همچنان در چنین بلبشویی نیز طبق آشنایی ذهنی مخاطب با چنین آثاری میتوان از همان آغاز حدس زد که در نهایت به صورت سطحی و مضحک الماس به دست صاحبش میرسد.
یک دور باطل تکراری و کلیشهای از دوام مافیا. در سکانس برخورد گروههای مختلف مافیایی با هم، تدوین موازی و ارائهی زمانی موازی کار را راحت و البته جذاب میکند. یک لیوان از خودروی یکی از گروهها بیرون پرت میشود، خودروی گروهی دیگر از مافیا به خاطر کور شدن دید راننده به جهت مواد همان لیوان منحرف میشود و فرد مافیای دیگری که وسط خیابان دارد راه میرود توسط خودرو زیر گرفته میشود.
این اوج طنز و خشونت است. مضحک است که برخی منتقدان این هجووارهی سطحی را در حد گروتسک بالا میآورند. گروتسک ترس و خشونت و کمدی فروخوردهای است که نسبت «قاپزنی» به آن یک شوخی یا یک بیدانشی است.
ریتم تند چنین آثاری خیلی چیزها را قربانی خود میکند. یکی از کلیشهها یافتن سرنخ است که خیلی آسان به دست میآید. یکی از خلافکاران با دندانهایی طلانشان، هنوز وارد رویداد فیلم نشده و هنوز مأموریتش را درک نکردهایم که میرود سراغ سرنخ و با یک شکنجه و تهدید اسلحه و نگاهداشتن سر یک جوان در لای شیشه ماشین، اطلاعاتی کافی برای دنبال کردن رویداد به دست میآورد.
از این موارد نیز بهوفور در فیلم پیدا میشود. نه این فیلم بلکه به طور کل فیلمهایی که هجویههایی از جهانی مافیایی هستند چنین آفتی دارند. این شکل از ارائه داستان را به شکل بسیار آبرومندانه و قدرتمند در انیمیشنهای کودکانه میتوانیم ببینیم. کارآگاه گجت و …
قاپزنی نیز همچون شاکلهی چنین سینمایی دارای تصویربرداری و کارگردانی چشمنوازی است. حتی دوتکه شدن تصویر برای حفظ ریتم تند فیلم نیز قابلقبول به نظر میرسد اما هرچه هست همین است که اگر نبود نامش را فیلم نمیشد گذاشت. یک آشفتهبازار مافیایی و تخیلی که نظم مشتی مافیایی غیرقابلباور را با یک تکه الماس بر هم میزند.