
- سینمای ایران کمتر میزبان فیلمهای جادهای بوده و حال رضا میرکریمی با ساخت «قصر شیرین» بار دیگر نام فیلمهای جادهای را در سینمای ایران مطرح ساخته است.
- مشکل اصلی «قصر شیرین» را نه در کارگردانی که باید در فیلمنامهی آن جست.
- فیلمنامهنویسان نخستین و سادهترین تمهیداتی که به نظرشان رسیده را برای روابط علی معلولی خود استفاده کردهاند و همین موضوع فیلم را به سمت نوعی کلیشه سوق داده است.
- آن چه تماشای «قصر شیرین» را ممکن میکند، بازیهای درخشان تیم بازیگری و به شکل عجیبی دو کودک فیلم است.

فیلمهای جادهای در سینمای جهان محبوبیت خاصی دارند. تاریخ سینما را که جست و جو کنیم، با آثار زیادی مواجه میشویم که جاده در آنها اهمیت دراماتیک پیدا میکند و یک سفر در آنها به عنوان محور اصلی درام قرار میگیرد.
از نمونههای قدیمیتر این ژانر مانند ایزی رایدر (۱۹۶۹، دنیس هوپر) و مرد بارانی (۱۹۸۸، بری لوینسون) گرفته تا فیلمهای جدیدتری مثل نبراسکا (۲۰۱۳، الکساندر پین)، همواره شخصیتها در سفری با یکدیگر همراه شده و در طول مسیر با ماجراهای جالبی دست و پنجه نرم کردهاند. در اکثر آثار جریان اصلی این ژانر، شخصیتها در طی این سفر دچار تحولات بیرونی و درونی شده و در نهایت به درک جدیدی از زندگی میرسند و در برخی اعتقادات و نگرشهای اخلاقی خود تجدید نظر میکنند.
سینمای ایران اما کمتر میزبان چنین ژانری بوده است و به جز فیلمهایی مانند مسافر جنوب (پرویز شهبازی)، روز واقعه (شهرام اسدی)، پدر (مجید مجیدی) و یا نمونههای آوانگاردتری مانند طعم گیلاس (عباس کیارستمی) آثار چندان دندانگیر دیگری در گونهی جادهای ساخته نشدهاند. در جشنوارهی سی و هفتم بود که رضا میرکریمی با ساخت «قصر شیرین» بار دیگر نام فیلمهای جادهای را در سینمای ایران مطرح ساخت و ما را به این فکر انداخت که چرا نسبت به پتانسیلهای موجود در این گونهی محبوب تا این حد بیتوجه هستیم.
رضا میرکریمی که در نخستین فیلم سینمایی خود «کودک و سرباز» نیز گرایش خود به سینمای جادهای را عیان کرده بود، این بار روایتی جادهای با محوریت یک پدر تندخو و فرزندان شیرینش را به تصویر کشیده است. فیلم داستان جلال مرادی (حامد بهداد) را روایت میکند که پس از چندین سال ترک همسرش، با شنیدن خبر تصادف شدید او بازگشته و حال باید با دو فرزندش که به درستی پدر را نمیشناسند سر و کله بزنند.
موقعیتی تقریبا مشابه بازگشت (۲۰۰۳، زویاگینتسف) با این تفاوت که آن فیلم شاهکاری درخشان در قالب فیلمی شاعرانه و روسی است و این یکی اثری بی چفت و بست و در بهترین حالت متوسط.
مشکل اصلی «قصر شیرین» را نه در کارگردانی که باید در فیلمنامهی آن جست. فیلمنامهای که توسط محسن قرایی و محمد داوودی به رشتهی تحریر در آمده و البته جایزهی بهترین فیلمنامهی جشنواره را نیز برای آنها به ارمغان آورده است. با این حال فیلمنامه نه موفق میشود در روایت خود چیره دستانه عمل کند و نه نگرش چندان خلاقانهای در آن به چشم میخورد.
فیلمنامهنویسان در پرداخت روابط علت و معلولی به شکلی کلیشهای عمل میکنند و در بسیاری از موارد، مانند صحنهای که بهداد مجبور میشود بازگردد تا کودکانش را که قال گذاشته با خود ببرد، از عنصر تصادف کمک میگیرد. تمهیدی که با توجه به ساختار تحولی فیلم چندان هوشمندانه انتخاب نشده است.
به طور کلی به نظر میرسد فیلمنامهنویسان نخستین و سادهترین تمهیداتی که به نظرشان رسیده را برای روابط علت و معلولی خود استفاده کردهاند و همین موضوع فیلم را به سمت نوعی کلیشه سوق داده است. از سوی دیگر گاه وجود شخصیتهای زائدی مانند همسر جدید خسرو که رفتار نهایی خسرو با او عملا نقض غرض مفهوم کلی فیلم است، سبب شده تا فیلم نه به انسجام کلی برسد و نه جذابیت زیادی برای تماشا داشته باشد.
اما آن چه تماشای «قصر شیرین» را ممکن میکند، بازیهای درخشان تیم بازیگری و به شکل عجیبی دو کودک فیلم است. یونا تدین و نیوشا علیپور در نقش فرزندان جلال به قدری بازی حیرتانگیزی از خود به جای گذاشتهاند که به راحتی میتوانند عنوان بهترین بازی کودک در چند سال اخیر سینمای ایران را یدک بکشند.
نیوشا علیپور با شیرین زبانی خاص سنش به خوبی تضاد بین دنیای کودکانهای که در آن غرق شده با جهان تاریک «قصر شیرین» را به تصویر میکشد و در کنار او یونا تدین بازی بسیار پخته و فراتر از سن خود را برای بینندگان به نمایش میگذارد. شخصیت او که سن بیشتری نسبت به خواهر خود دارد، بر خلاف او با خروج از دنیای کودکی پا به جهان بزرگسالی گذاشته و با سیاهیهای موجود در اطرافش روبرو شده است.
از سوی دیگر حامد بهداد در یکی از بازیهای بسیار قدرتمند خود از قالب همیشگی خود بیرون آمده و میرکریمی موفق شده با کنترل اکتها و کنشهای او شخصیت جلال را روی پرده بیافریند. نگاههای بهداد، نوع حرف زدن و سیگار کشیدن و کوچکترین جزئیات بازیاش در این شخصیتپردازی نقشی اساسی ایفا میکند.
اوج این بازیها را در صحنهی پایانی بین جلال و پسرش میبینیم. جایی که فیلم با نوید یک آغاز دوباره بین شخصیتها به پایان میرسد و وجود دو فرزند جلال را به عنوان دلیل تحول او معرفی میکند. تحولی که شاید به دلیل ضعفهای فیلمنامه در مسیری که طی شده چندان باورپذیر نباشد، اما به واسطهی بازیهای خوب بازیگران در لحظه تاثیرگذار است.
«قصر شیرین» پتانسیل تبدیل به اثری خاص در سینمای ایران را داشت، اما فیلمنامهی ضعیف و نگاه خالی از خلاقیت سازندگان آن را تبدیل به اثری معمولی کرده که در بهترین حالت برای یک بار دیدن قابل تحمل است.